eitaa logo
📚📖 مطالعه
62 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
847 ویدیو
65 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| استفاده از عمر 🩺 پزشكان قدس سره به ايشان گفته بودند: شما بايد به پشت دراز بكشيد و پاهايتان را به صورت دوچرخه حركت دهيد. يكى از همراهان امام مى‌گفت: وارد اتاق شدم و ديدم امام مشغول انجام اين دستور پزشك است. 👶🏻 نوه‌اش را روى سينه‌اش نشانده، تلويزيون 📺 را روشن كرده ولى صدايش را بسته و به صداى راديو📻 گوش مى‌دهد، 📿 ذكر هم مى‌گويد. با خود گفتم: اين را مى‌گويند استفادۀ مفيد از . ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| ۵۱ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چگونه عمر هزار ساله و پس از آن ظهور در قيافۀ چهل سالۀ حضرت مهدى عليه السلام را باور كنيم‌؟ ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ 💬 پاسخ : معمولاً موى ابرو و مژه در صورت ما ده‌ها سال ثابت است و هيچ رشدى ندارد، در حالى كه موى سر و صورت در كنار آن هر لحظه در حال رشد و تغيير و تحوّل است. هر دو از يك پوست و گوشت و خون و غذا و اكسيژن تغذيه مى‌كنند؛ امّا خداوندِ قادر اراده كرده است كه يك مو ثابت و در كنار آن موى ديگر متغيّر باشد. علاوه بر آنكه هيچ دليل عقلى و نقلى و تجربى بر محدوديّت انسان نداريم. عمر مانند حركت است و تندى يا كندى حركت مرز ندارد، همان گونه كه نور محدوديّت ندارد. خداوند در قرآن، عمر هزار ساله را براى حضرت نوح و خواب سيصد ساله را براى اصحاب كهف مطرح كرده است. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
3 - تلاوت قرآن هنگام مرگ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ چون در داستان یکم از مرض موت میرزای محلاتی ذکری شد، دوست داشتم داستان موت ایشان را نیز نقل کنم. مرحوم حاج میرزا اسماعیل کازرونی می‌فرمود: در ساعت احتضار، میرزای محلاتی شروع فرمود به تلاوت آیات آخر سوره حشر و مکرر خواند تا مرتبه آخر در وسط آیه: ( هُوَ اللَّهُ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدّوُسُ السَّلامُ )¹ همینجا روح شریفش به عالم اعلی ارتحال فرمود ( وَ لا یَخْفی لُطْفُهُ ) و راستی تمام سعادت همین است که لحظه آخر ، زبان و دل به یاد خدا باشد و بمیرد و همین است آرزوی تمام اهل : ( وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ )² اَللّهُمَّ اجْعَلْ خاتمةَ اَمْرِنا خَیْراً بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ (علیهم‌السلام) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- سوره حشر، آیه 23 2- سوره مطففین ، آیه 26 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
🗞️ : ↓↓↓↓↓↓ 📄 ... پسرم! گرچه من به اندازه همه کسانى که پيش از من مى زيستند عمر نکرده ام؛ اما در رفتار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار بازمانده از آنان به سير و سياحت پرداختم تا بدانجا که (بر اثر اين آموزش ها) همانند يکى از آنها شدم بلکه گويى بر اثر آنچه از تاريخشان به من رسيده با همه آنها از اوّل تا آخر بوده ام (من همه اينها را بررسى کردم سپس) قسمت زلال و مصفاى آن را از بخش کدر و تيره باز شناختم و سود و زيانش را دانستم؛ آن گاه از ميان تمام آنها از هر امرى گُزيده اش را براى تو برگرفتم و از ميان (زشت و زيباى) آنها زيبايش را براى تو انتخاب نمودم و مجهولاتش را از تو دور داشتم و همان گونه که يک پدر مهربان بهترين نيکى ها را براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم که تو را به اين وسيله کنم و همت خود را بر آن گماشتم، چرا که تو رو به پيش است و روزگارت رو به جلو و داراى نيّتى سالم و روحى باصفا هستى. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
قرآن در مورد بعضى از بخش هاى تاریخى که درس هاى عبرت بیشترى را در خود نهفته دارد، نام (أَحْسَنُ الْقِصَصِ) را برگزیده و مى گوید: «(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ); ما بهترین سرگذشت ها را به وسیله این قرآن که به تو وحى کردیم، براى تو شرح مى دهیم».(۵) گاهى نیز مخاطبان خود را به سیر در زمین و مطالعه آثارى که از گذشتگان باقى مانده و تاریخ تکوینى آنها را تشکیل مى دهد، دعوت مى کند و مى گوید: (قُلْ سِیرُوا فِى الاَْرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).(۶) امام(علیه السلام) در این وصیّت نامه به نکته مهمى درباره اشاره کرده است و آن اینکه مطالعه دقیق تاریخ پیشینیان، جاودان به انسان مى بخشد و به این مى ماند که انسان از روز آغاز خلقت آدم(علیه السلام) تا امروز همراه همه اقوام و جمعیّت ها بوده و نتیجه تجارب آنها را براى خود ذخیره کرده باشد و به راستى چه گرانبهایى است که انسان با هزینه بسیار کم، متاعى این چنین بزرگ به دست آورد. البتّه تاریخ کاستى هاى مهمى دارد و این بر اثر اعمال نفوذ جباران پیشین در تحریف حقایق تاریخ به نفع خویشتن است که این آینه را در موارد بسیارى تیره و تار ساخته اند و با تطمیع و تهدید تاریخ نگاران، آنها را وادار به این کار کرده اند که نمونه آشکار آن بنى امیّه و تاریخ ننگین آنهاست. ولى محققانِ آگاه، با دقت در قرائنى که در گوشه و کنار حوادث تاریخى است غالباً مى توانند سره را از ناسره بشناسند و حق را از باطل جدا سازند و از آنجا که دروغگویان حافظه ندارند و غالباً گرفتار ضد و نقیض مى شوند از آن ضد و نقیض ها، آب را از سراب تشخیص دهند. اى کاش قدرتمندان امروز گاه و بى گاه سرى به تاریخ مى زدند و حداقل شاهنامه ها را مى خواندند و سرنوشت آینده خود را در این آینه مى دیدند و دست از ظلم و ستم و تبهکارى بر مى داشتند.  ۲. چگونگى دسترسى امام(علیه السلام) به تاریخ گذشتگان از تعبیرات امام(علیه السلام) در این بخش از نامه استفاده مى شود که دسترسى امام(علیه السلام)به تاریخ عبرت انگیز پیشینیان از سه راه بوده است: نخست از طریق نگاه کردن در اعمال آنها; که ممکن است اشاره به کارهایى باشد که سینه به سینه، نسلى به نسل دیگر منتقل مى کند. دوم. از طریق تفکر در اخبارشان که در صفحات تاریخ ثبت و ضبط شده است. سوم. از طریق سیر در آثار آنان; یعنى کاخ هاى متروک، قصرهاى خاموش، ویرانه هاى شهرها، قبرهاى مندرس و مانند آن; که با زبان بى زبانى حقایق مربوط به نسل هاى پیشین را بیان مى دارند و در عین خاموشى صد زبان دارند و همواره عارفان آگاه و شاعران با خبر از زبان آنها مطالب زیادى براى ما نقل کرده و مى کنند. راه چهارمى نیز امام براى آگاهى از تاریخ پیشینیان داشته و آن علم و دانشى است که از طریق وحى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به بزرگ ترین شاگرد و وصیّش على(علیه السلام) منتقل ساخته است. از آنجا که غیر از منبع اخیر، خطاها، ناصافى ها و ناخالصى ها در اخبار رسوخ کرده، امام مى فرماید: «من با فکر خدادادى خالص آن را از ناخالص جدا ساخته ام و صحیح را از سقیم پرداخته ام و نتیجه آن را در اختیار تو (فرزند دلبندش امام حسن(علیه السلام)) که مخاطب مستقیم آن حضرت در این نامه است و تمام پیروانش که مخاطب غیر مستقیم آن حضرتند) گذاشته ام. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاورقی : ۱ . «نخيل» از ريشه «نخل» در اصل به معناى غربال کردن آرد براى جدا سازى سبوس و نخاله است. سپس واژه «نخيل» به هر شىء تصفيه شده اطلاق شده است. در عبارت بالا منظور امام اين است که من از تاريخ پيشينيان، مصفاى آن را براى تو برگزيدم و بخش هاى تاريک و کدر آن را رها ساختم و بايد توجه داشت که «نخيل» به اين معنا که جنبه وصفى دارد غير از «نخيل» جمع «نخل» به معناى درخت خرماست. ۲ . «توخيت» از ريشه «وخْى» بر وزن «نفى» به معناى قصد چيزى کردن گرفته شده و «توخى» در اينجا به معناى برگزيدن و انتخاب کرده به کار رفته است. ۳ . «مقتبَل» به معناى آغاز شده و ابتداى هر چيز از ريشه «اقتبال» به معناى شروع کردن و ابتدا نمودن به چيزى گرفته شده است. ۴ . يوسف، آيه ۱۱۱. ۵ . يوسف، آيه ۳. ۶ . روم، آيه ۴۲. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۳. در دعاها و روایات معصومین(علیهم السلام) نیز اشارات زیاد و تعبیرات لطیفى در این باره دیده مى شود; از جمله در مناجات تائبین (نخستین مناجات از مناجات هاى پانزده گانه حضرت سیّدالساجدین(علیهم السلام)) مى خوانیم: «إلهی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَاباً إِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ: «تُوبُوا إِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِه; معبود من تو همان هستى که درى به سوى عفو و رحمت خودت به روى بندگانت گشوده اى و نام آن را توبه نهاده اى (سپس اذن عام دادى) و گفتى: همگى توبه کنید و به سوى خدا بازگردید توبه اى خالص از هرگونه ناخالصى ها پس کسانى که از ورود بر این باب رحمت غافل مى شوند چه عذرى دارند». آرى امام(علیه السلام) به عنوان راهنمایى آگاه و پر تجربه، دست فرزند جوانش را گرفته و از منزلگاه هاى این مسیر یکى پس از دیگرى عبور مى دهد تا به جوار قرب الهى واصل گردد. آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن فرزندش را به مناجات و راز و نیاز با خداوند و تقاضاى حاجت از او دعوت مى کند و مى فرماید: «هرگاه او را ندا کنى نداى تو را مى شنود و هر زمان با او نجوا نمایى آن را مى داند؛ بنابراین حاجتت را به سویش مى برى و آن چنان که هستى، در پیشگاه او خود را نشان مى دهى و غم و اندوه خود را با وى در میان مى گذارى و حل مشکلات و درد و رنج خود را از او مى خواهى و در کارهایت از او استعانت مى جویى»; (فَإِذَا نَادَیْتَهُ سَمِعَ نِدَاکَ، وَ إِذَا نَاجَیْتَهُ عَلِمَ نَجْوَاکَ، فَأَفْضَیْتَ(۱۴) إِلَیْهِ بِحَاجَتِکَ، وَ أَبْثَثْتَهُ(۱۵) ذَاتَ نَفْسِکَ، وَ شَکَوْتَ إِلَیْهِ هُمُومَکَ، وَ اسْتَکْشَفْتَهُ کُرُوبَکَ، وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِکَ). امام(علیه السلام) در این قسمت از کلام خود راه مناجات با خدا را به فرزندش مى آموزد و مى فرماید: حاجتت را از او بخواه و سفره دلت را براى او بگشا و غم  و اندوه هاى خود را به او بازگو کن و برطرف کردن درد و رنج هایت را از او بطلب و در تمام کارها از او یارى بخواه. این پنج نکته، محورهاى مناجات بندگان با خداست که در عبارات کوتاه فوق به آن اشاره شده است. آن گاه امام(علیه السلام) چگونگى درخواست از خداوند و نعمت هاى مهمى را که باید از درگاهش طلب کرد، بر مى شمرد و مى فرماید: «مى توانى از خزاین رحمتش چیزهایى را بخواهى که جز او کسى قادر به اعطاى آن نیست; مانند فزونى عمر، سلامتى تن و وسعت روزى»; (وَ سَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَا لاَ یَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غَیْرُهُ، مِنْ زِیَادَةِ الاَْعْمَارِ، وَ صِحَّةِ الاَْبْدَانِ، وَ سَعَةِ الاَْرْزَاقِ). امام(علیه السلام) در اینجا پس از آنکه مى فرماید خداوند مواهبى در خزانه رحمتش دارد که در اختیار هیچ کَس جز او نیست، به سه موهبت اشاره مى کند: ۱. طولانى که انسان بتواند در آن خودسازى بیشتر کند و حسنات افزون ترى فراهم سازد. ۲. سلامتى و تندرستى که بدون آن زیادى عمر جز درد و رنج و گاه دورى از خدا ثمره اى نخواهد داشت. ۳. روزى فراوان؛ زیرا انسان بدون امکانات مالى قادر بر انجام بسیارى از حسنات نیست; حسناتى مانند صله رحم، کفالت ایتام، کمک به نیازمندان، ساختن بناهاى خیر، نشر علوم اسلام و اهل بیت علیهم‌السلام و ضیافت افراد باایمان. البتّه این در صورتى است که ارزاق را تنها به معناى ارزاق مادى تفسیر کنیم; اما اگر معناى رزق به معناى وسیع کلمه گرفته شود که شامل علوم و دانش ها، قدرت و نفوذ اجتماعى و نیروى جسمانى و مانند آن شود، مطلب روشن تر مى گردد. بى شک طولانى شدن عمر و صحت بدن و وسعت روزى در مواردى به تلاش و کوشش خود انسان ارتباط دارد که امور بهداشتى را رعایت کند و از  عوامل زیان بار بپرهیزد و براى به دست آوردن روزى تلاش و کوشش بیش تر نماید. ولى به طور کلى و کامل، تنها بسته به مشیت الهى است و عواملى که او مى داند و مقرر مى دارد و از چشم ما پوشیده و پنهان است و به تعبیرى که امام(علیه السلام)فرموده: از خزاین رحمت الهى است که جز او کسى قادر بر آن نیست. قرآن مجید نیز به این موضوع در مورد درخواست هاى حضرت ابراهیم(علیه السلام)اشاره کرده و از قول او مى فرماید: «(الَّذِی خَلَقَنِى فَهُوَ یَهْدِینِ * وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی و یَسْقِینِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ); همان کسى که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم مى کند، و کسى که مرا طعام مى دهد و سیراب مى نماید، و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا مى دهد، و کسى که مرا مى میراند و سپس زنده مى کند».(۱۶) روشن است که مواهب الهى منحصر به زیادى عمر و صحت بدن و وسعت روزى نیست; ولى بى شک ارکان اصلى را این سه چیز تشکیل مى دهد، زیرا عمده کارهاى خیر در پرتو این سه امر انجام مى گیرد.
🗞️ ➖➖➖➖➖➖ ↓↓↓↓↓↓ 📄 ... آرام باش (و کمى صبر کن) که به زودى تاريکى برطرف مى شود (و حقيقت آشکار مى گردد) گويا اين مسافران، به منزل رسيده اند (و پايان را با چشم خود مى بينند.) نزديک است کسى که سريع حرکت مى کند به منزلگاه () برسد. پسرم بدان آن کَس که مَرکبش شب و روز است، او را مى برند و در حرکت است، هرچند خود را ساکن پندارد؛ و پيوسته قطع مسافت مى کند، گرچه ظاهراً ايستاده است و استراحت مى کند. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
آنها که بر مرکب شب و روز سوارند امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه بار دیگر به فرزند دلبندش درباره و پایان هشدار مى دهد و مى فرماید: «آرام باش (و کمى مهلت بده) که به زودى تاریکى برطرف مى شود (و حقیقت آشکار مى گردد)»; (رُوَیْداً(۱) یُسْفِرُ(۲) الظَّلاَمُ). منظور از ظلام (تاریکى) در اینجا جهل به حال دنیاست که بعضى از بى خبران آن را گویى پایدار مى پندارند; ولى چیزى نمى گذرد که مرگ با قیافه وحشتناکش، خود را نشان مى دهد. آن گاه امام(علیه السلام)، اهل این جهان را به مسافرانى تشبیه کرده که به سوى سرمنزل مقصود در حرکتند مى فرماید: «گویا این مسافران به منزل رسیده اند (و پایان عمر را با چشم خود مى بینند)»; (کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الاَْظْعَانُ(۳)). سپس مى افزاید: «نزدیک است کسى که سریع حرکت مى کند به منزلگاه (مرگ) برسد»; (یُوشِکُ(۴) مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ). منظور از «مَنْ أَسْرَعَ» همه انسان ها هستند نه گروه خاصى؛ زیرا همه با سرعت به سوى سرمنزل نهایى که همان پایان زندگى است مى رسند. امام(علیه السلام) تشبیه جالبى درباره مردم جهان مى کند و مى فرماید: «پسرم بدان آن کَس که مرکبش 🌃شب و 🌇روز است او را مى برند و در حرکت است، هرچند خود را ساکن پندارد و پیوسته قطع مسافت مى کند، گرچه ظاهراً ایستاده است و استراحت مى کند»; (وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ(۵) اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ، فَإِنَّهُ یُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَ یَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِیماً وَادِعاً(۶)). اشاره به اینکه حرکت به سوى پایان عمر حرکتى اجبارى است نه اختیارى; دست تقدیر پروردگار همه را بر مرکب راهوار زمان سوار کرده و چه بخواهند یا نخواهند با سرعت آنها را به سوى نقطه پایان مى برد، هرچند غافلان از آن بى خبرند. تعبیرهاى دیگرى در سایر کلمات امام(علیه السلام) در این زمینه دیده مى شود از جمله مى فرماید: «أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْب یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ; اهل دنیا همانند سوارانى هستند که مرکبشان را به پیش مى برند و آنها در خوابند😴».(۷) در جاى دیگر مى فرماید: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ; نفس هاى انسان هر بار گامى به سوى سرآمد زندگى است».(۸) در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «إنّ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ یَعْمَلانِ فِیکَ فَاعْمَلْ فیهِما وَ یَأْخُذانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُما; شب و روز در تو اثر مى گذارند (و از عمر تو مى کاهند) تو هم در آنها از خود اثرى بگذار و کارى کن; آنها از تو چیزى مى گیرند تو هم چیزى از آنها بگیر».(۹) ابن ابى الحدید در اینجا داستان جالبى از یکى از اساتید خود نقل مى کند مى گوید: ابوالفرج محمد بن عباد (رحمه الله) از من خواست که این وصیّت نامه را براى او بخوانم و در آن روز من جوان کم سن و سالى بودم آن را از حفظ براى او خواندم هنگامى که به این بخش از وصیّت نامه رسیدم استادم فریادى کشید و به زمین افتاد در حالى که کسى بود که به این زودى تحت تأثیر واقع نمى شد.(۱۰) نکته: مسافران جهان دیگر! در تعبیرات امام(علیه السلام) در این فقرات، انسان ها به مسافرانى تشبیه شده اند که بر مرکبى تندرو سوارند و این مرکب آنها را به سوى منزلگاه نهایى پیش مى برد. شک نیست که گروهى از این مسافران در ایستگاه هاى وسط راه پیاده مى شوند و گروه دیگرى به راه خود همچنان تا پایان عمر طبیعى ادامه مى دهند و عجب اینکه هیچ کَس نمى داند در کدام ایستگاه او را پیاده مى کنند. دو چیز این سفر مسلم است: بدون اختیار بودن آن و اینکه پایان مقررى دارد. گروهى این سفر را در حال خواب مى پیمایند و عدّه اى بیدارند و بعضى گاه خواب و گاه بیدار; آنها که بیدارند پس از پیاده شدن نعمت ها و برکات فراوانى که در هر ایستگاه موجود است و به آن نیاز دارند تهیه مى کنند و آنها که در خوابند و یا موقعیت خود را نمى دانند به مفهوم «اَلنّاسُ نِیامٌ إذا ماتُوا انْتَبِهُوا»(۱۱) دست خالى به مقصد مى رسند. انبیا و رسولان الهى مأمورانى هستند که پیوسته در مسیر راه به مسافران مى دهند و بر خواب آلودگان🥱 فریاد مى زنند که برخیزید و از توقفگاه هاى وسط راه آنچه نیاز دارید برگیرید، چرا که وقتى به مقصد رسیدید در آنجا تهیه وسائل مورد نیاز ابداً امکان ندارد و از آن مهم تر اینکه بازگشت در این مسیر نیز ممکن نیست. گروهى این سخنان را باور مى کنند و از جان و دل مى پذیرند و گروهى انکار مى کنند یا ناباورانه به آن گوش مى دهند و هنگامى که به مقصد رسیدند به واقعیّت تمام آن سخنان پى مى برند و فریاد واحسرتاه سر مى دهند و نعره (یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنین) از آنها شنیده مى شود; ولى چه سود؟(۱۲) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دنیا چون مار خوش خط و خال است گرچه بسیارى از مفسّران محتواى این نامه را روشن دانسته و از شرح و بسط آن صرف نظر کرده اند ولى نکاتى دارد که لازم است به آن توجّه شود. امام(علیه السلام) نخست در آغاز این نامه تشبیه گویایى براى دنیا ذکر کرده و مى فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان اى سلمان) دنیا فقط به «مار» شبیه است که به هنگام لمس کردن، نرم به نظر مى رسد; ولى در باطنش سمى کشنده☠ است»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ: لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا(۲)). این دوگانگى ظاهر و باطن به صورت هاى مختلفى در کلمات امام آمده است در اینجا نرم بودن ظاهر و قاتل بودن سم درونى ذکر شده و در جایى دیگر تشبیه به زن زیبایى شده که شوهرانش را یکى بعد از دیگرى به قتل مى رساند(۳) و گاه تشبیه به آبگاهى شده که آبش گوارا; ولى مسیر ورود در کنار آب خطرناک و هلاکت بار است.(۴) تمام این تشبیهات اشاره به یک مطلب است و آن اینکه دنیا ظاهرى جالب و دلپذیر; اما باطنى آلوده و خطرناک دارد. سپس امام(علیه السلام) به دنبال این تشبیه گویا و بیدار کننده چند دستور به سلمان فارسى(رحمه الله) مى دهد: نخست مى فرماید: «بنابراین از هر چیزِ دنیا که توجّه تو را به خود جلب کند صرف نظر کن (خواه مال باشد یا مقام و یا لذات هوس آلود)»; (فَأَعْرِضْ عَمَّا یُعْجِبُکَ فِیهَا). آن گاه دلیلى براى آن ذکر مى کند و مى فرماید: «زیرا جز مدت کمى در کنار تو نخواهد بود»; (لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکَ مِنْهَا). اشاره به اینکه دنیا کوتاه است و انسان عاقل به آن دل نمى بندد. بعضى از شارحان، تفسیر دیگرى براى این جمله کرده و گفته اند: منظور این است چیزى که از متاع دنیا با خود مى برى بسیار کم است (و فراتر از کفن نیست)(۵) ولى جمله بعد نشان مى دهد که تفسیر اوّل مناسب تر است. در دستور دوم مى افزاید: «غم و غصه دنیا را از خود کنار بده، زیرا که به فراق و جدایى و دگرگونى حالات آن یقین دارى»; (وَضَعْ عَنْکَ هُمُومَهَا، لِمَا أَیْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا، وَتَصَرُّفِ حَالاَتِهَا). بدیهى است انسان به چیزى دل مى بندد که مدتى طولانى با او باشد و دگرگون نشود مثلاً خانه اى که امروز در اختیار من است و فردا در اختیار دیگرى و هر روز ساکنى دارد چیزى نیست که انسان به آن دلبستگى پیدا کند. جمله «تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا» اشاره به این است که دنیا افزون بر اینکه عمرش کوتاه است در همان مدتى که با ماست یکنواخت نیست و پیوسته در حال دگرگونى است. فى المثل هرکسى چند روزه ممکن است زمامدار شود ولى در همان چند روز نیز آرامشى در آن نیست و هر روز حادثه اى و مشکلى دارد. در دستور سوم مى فرماید: «در آن زمان که به آن بیش از هر وقت دل بسته اى و انس گرفته اى، بیشتر از آن بر حذر باش، زیرا دوست دنیا هر زمان به امرى شادى آفرین دل بستگى پیدا کند او را به طرف مشکل و ناراحتى مى راند و هر زمان به آن انس مى گیرد او را از آن حالت جدا ساخته در وحشت فرو مى برد. و السلام»; (وَکُنْ آنَسَ مَا تَکُونُ بِهَا، أَحْذَرَ مَا تَکُونُ مِنْهَا; فَإِنَّ صَاحِبَهَا کُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِیهَا إِلَى سُرُور أَشْخَصَتْهُ(۶) عَنْهُ إِلَى مَحْذُور، أَوْ إِلَى إِینَاس(۷) أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِیحَاش(۸)! وَالسَّلاَمُ). اشاره به یکى از شگفتى هاى دنیا که بسیارى از امورى که بیشتر براى انسان اطمینان آفرین است متزلزل تر است و یا بسیارى از کسانى که به آنها بیشتر اعتماد مى کند از آنها ضربه سنگین ترى مى خورد و اینها نشان مى دهد که هیچ چیز دنیا قابل اعتماد نیست و عاقل نباید به آن دل خوش کند. تاریخ دنیا نیز گواه صدقى بر این حقیقت است; بسیار اتفاق افتاده که محکم ترین حکومت ها یک شبه دگرگون شده و قوى ترین زمامداران یکروزه جاى خود را به دیگرى داده اند. شاعر شیرین زبان معاصر در این باره زیبا سروده است: اى دل عبث مخور غم دنیا را * فکرت مکن نیامده فردا را! بشکاف خاک را و ببین آنگه * بى مهرى زمانه رسوا را این دشت خوابگاه شهیدان است * فرصت شمار وقت تماشا را از عمرِ رفته نیز شمارى کن * مشمار جَدْى و عقرب و جوزا را این جویبار خرد که مى بینى * از جاى کنده صخره صمّا را آموزگار خلق شدیم امّا * نشناختیم خود الف و با را بت ساختیم در دل و خندیدیم * بر کیش بد برهمن و بودا را در دام روزگار ز یکدیگر * نتوان شناخت پشّه و عنقا را اى باغبان سپاه خزان آمد *** بس دیر کِشتیم این گُل رعنا را(۹) نکته ها ۱.
۳۴ - دادرسی ولی عصر (علیه السلام) ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز حاجی مؤمن مزبور - علیه الرحمه - نقل کرد که در اول جوانی شوق زیادی به و ملاقات حضرت حجت علیه السلام در من پیدا شد که مرا بی قرار نمود تا اینکه خوردن و آشامیدن را بر خودم حرام کردم تا وقتی که آقا را ببینم (و البته این عهد از روی نادانی و شدت اشتیاق بود) دو شبانه روز هیچ نخوردم، شب سوم اضطرارا قدری آب خوردم حالت غشوه عارضم شد، در آن حال حضرت حجت علیه السلام را دیدم و به من تعرّض فرمود که چرا چنین می کنی و خودت را به هلاکت می اندازی، برایت طعام می فرستم بخور؛ پس به حال خود آمدم ثلث از شب گذشته دیدم مسجد( مسجد سردزک ) خالیست و کسی در آن نیست و درب مسجد را کسی می کوبد، آمدم در را گشودم دیدم شخصی عبا بر سر دارد به طوری که شناخته نمی شود، از زیر عبا ظرفی پر از طعام به من داد و دو مرتبه فرمود بخور و به کسی نده و ظرف آن را زیر منبر بگذار و رفت. داخل مسجد آمدم دیدم برنج 🍚 طبخ شده با مرغ بریان🍗 است. از آن خوردم و لذتی چشیدم که قابل وصف نیست. فردا پیش از غروب آفتاب، مرحوم میرزا محمد باقر که از اخیار و ابرار آن زمان بود آمد، اول مطالبه ظرفها را کرد و بعد مقداری پول در کیسه کرده بود به من داد و فرمود تو را امر به سفر فرموده اند. این پول را بگیر و به اتفاق جناب آقا سید هاشم ( پیشنماز مسجد سردزک ) که عازم مشهدمقدس است برو و در راه، بزرگی را ملاقات می کنی و از او بهره می بری. حاجی مؤمن گفت با همان پول به اتفاق مرحوم آقا سید هاشم حرکت کردیم تا تهران؛ وقتی که از تهران خارج شدیم پیری روشن ضمیر اشاره کرد، اتومبیل ایستاد. با اجازه مرحوم آقا سید هاشم (چون اتومبیل دربست به اجاره ایشان بود) سوار شد و پهلوی من نشست. در اثنای راه، اندرزها و دستورالعملهای بسیاری به من داد و ضمنا پیش آمد مرا تا آخر به من خبر داد و نیز آنچه خیر من در آن بود برایم گزارش می داد و آنچه خبر داده بود به تمامش رسیدم و مرا از خوردن طعام قهوه خانه ها نهی می فرمود و می فرمود : لقمه شبهه ناک برای قلب ضرر دارد. با او سفره ای بود، هر وقت میل به طعام می کرد از آن نان تازه بیرون می آورد و به من می داد و گاهی کشمش سبز بیرون می آورد و به من می داد تا رسیدیم به قدمگاه. فرمود اجل من نزدیک و من به مشهدمقدس نمی رسم و چون مرُدم، کفن من همراهم است و مبلغ دوازده تومان دارم، با آن مبلغ قبری در گوشه صحن مقدس برایم تدارک کن و امر تجهیزم باجناب آقاسیدهاشم است. حاجی گفت وحشت کردم و مضطرب شدم، فرمود آرام بگیر و تا مرگم برسد به کسی چیزی مگو و به آنچه خدا خواسته راضی باش. چون به کوه طرق ( سابقا راه زوار از آن بود ) رسیدیم اتومبیل ایستاد، مسافرین پیاده شدند و مشغول سلام کردن به حضرت رضا علیه السلام شدند و شاگرد راننده سرگرم مطالبه گنبدنما شد، دیدم آن پیر محترم به گوشه ای رفت و متوجه قبر مطهر گردید، پس از سلام و گریه بسیار گفت، بیش از این لیاقت نداشتم که به قبر شریفت برسم، پس رو به قبله خوابید و عبایش را بر سر کشید. پس از لحظه ای به بالینش رفتم، عبا را پس زدم دیدم از دنیا رفته است از ناله و گریه ام مسافرین جمع شدند‌. قدری حالاتش را که دیده بودم برایشان نقل کردم، همه منقلب و گریان شدند و جنازه شریفش را با آن ماشین به شهر آورده و در صحن مقدس مدفون گردید . 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/46907 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
۳۵ - اخبار از ساعت مرگ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز حاج مؤمن مزبور - علیه الرحمه - از سید زاهد عابد، جناب سید علی خراسانی که چند سال در حجره مسجد سردزک معتکف و مشغول عبادت بود، عجایبی نقل می کرد؛ از آن جمله گفت یک هفته پیش از مردن سید مزبور به من فرمود، شب جمعه که بیاید نزد من بیا که شب آخر من است. شب جمعه نزدش حاضر شدم مقداری شیر🍶 روی آتش 🔥 بود و یک استکان 🥛 آن را میل فرمود و بقیه را به من داد و گفت بخور؛ پس فرمود امشب من از دنیا می روم، امر تجهیز من با جناب آقا سید هاشم ( امام جماعت مسجد سردزک ) است و فردا عدالت ( که در همسایگی مسجد منزل داشته ) می آید و می خواهد کفن مرا متقبل شود تو مگذار ولی از حاج جلال قناد قبول کن که مرا از مال خودش کفن کند. پس رو به قبله نشست و قرآن مجید را تلاوت می کرد، ناگاه چشمانش خیره متوجه قبله شد و قریب یکصد مرتبه کلمه مبارکه ( لااِلهَ‌اِلااللَّهُ ) را می گفت؛ پس تمام قامت ایستاد و گفت : ( السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ ) پس رو به قبله خوابید و گفت یاعلی ! یا مولای ! و به من فرمود ای جوان ! مترس و نگاه به من نکن ، من راحت می شوم و به جوار جدّم می روم؛ پس چشمهای خود را روی هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گردید . 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/47050 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
در چهاردهمین توصیه مى فرماید: «از تکیه کردن بر آرزوها برحذر باش که سرمایه احمق هاست»; (وَ إِیَّاکَ وَ الاِتِّکَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْکَى(۱۸)). منظور از «مُنى; آرزوها» آرزوهاى دور و دراز است که به خیالات شبیه تر است و آنها که گرفتار این گونه آرزوها مى شوند، نیروهاى فعال خود را بیهوده هدر مى دهند و سرانجام به جایى نمى رسند. از سوى دیگر تکیه بر این گونه آرزوها تمام فکر و انسان را به خود مشغول مى دارد و از پرداختن به معاد باز مى دارد. این همان چیزى است که در حدیث معروفى که هم از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده و هم از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در ، فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الاَْمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِی الاْخِرَة; اى مردم چیزى که بر شما مى ترسم دو چیز است: پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز، چرا که پیروى از هواى نفس شما را از حق باز مى دارد و آرزوهاى دور و دراز آخرت را به فراموشى مى سپارد».(۱۹)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 | ماجرای جالب پیرمردی که حدود ۱۷۰ سال داشت و می‌گفت بعد از عشاء می‌خوابید و دو ساعت مانده به صبح بلند می‌شد... 🎙️ از زبان مرحوم شیخ (ره) 🌐 @Mabaheeth
مسأله ی عمر علیه‌السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ بسیاری از افراد وقتی موضوع حضرت حجت (علیه السلام) پیش می آید می گویند: «آیا یك بشر حدود هزار و دویست سال كند؟! این بر خلاف قانون طبیعت است. » 💭 اینها خیال كرده اند كه سایر اموری كه در همین دنیا واقع شده است، با قوانین عادی طبیعت - یعنی آن قوانینی كه علم امروز بشر می شناسد- صددرصد سازگار است.😏 اصلا تمام تحولات بزرگی كه در تاریخ حیات و زندگی عموم موجودات زنده- از گیاه و حیوان- پیش آمده تحولات غیر عادی است. 🧐 آیا اولین نطفه ی حیات كه روی زمین بسته شده، مطابق اصول علوم زیستی است؟ اولین بار كه حیات در روی زمین پیدا شد با كدام قانون طبیعی جور درمی آید؟ مطابق فرضیه های علمی ای كه امروز هست و از نظر علم امروز مسلّم است كه در حدود چهل میلیارد سال از عمر زمین می گذرد. در میلیاردها سال پیش، این زمین ما یك كره ی گداخته ☄ بوده كه محال و ممتنع بوده است كه جانداری بتواند روی آن زندگی كند. طبق تخمینهای علمی میلیاردها سال گذشته است تا اولین جاندار در روی زمین پیدا شده است. علم امروز هم می گوید جاندار همیشه از جاندار پیدا می شود، و نمی تواند نشان بدهد كه جانداری از غیر جاندار پیدا بشود. علم هنوز نتوانسته جواب بدهد كه آن اولین جاندار كه در روی زمین پیدا شد، یعنی آن اولین تحول بزرگ، آن نطفه ی اول حیات كه روی زمین بسته شد چگونه بسته شد؟ بعد می گویند: اولین نطفه ی حیات و اولین سلول كه پیدا می شود، تكامل پیدا می كند، به یك مرحله ای كه می رسد دو شاخه می شود: شاخه ی نباتی و شاخه ی حیوانی. شاخه ی نباتی با یك مشخصاتی، و شاخه ی حیوانی با مشخصات دیگری، كه در بعضی قسمتها ضد یكدیگر و مكمل یكدیگرند، و این عجیب است: اگر گیاه نباشد حیوان نیست و اگر حیوان نباشد گیاه نیست، مخصوصاً از جنبه ی گرفتن و پس دادن گازهایی كه در فضا وجود دارد. علم هنوز نتوانسته این را بیان كند كه این مرحله- كه باز یك تحول بزرگی در حیات و زندگی پیدا می شود- چگونه رخ می دهد؟ چطور شد شاخه ی نبات پیدا شد، چطور شد شاخه ی حیوان پیدا شد؟ و همچنین مراحل دیگر در پیدایش خود انسان، پیدایش موجودی با این قدرت، با این عقل و فكر و اراده و اختیار. مگر هنوز علم توانسته این را توجیه كند؟! مگر خود وحی یك امر عادی است؟! مگر خود وحی كه یك بشری برسد به حدی كه دستور از ما وراء طبیعت بگیرد، كمتر است از مسأله ی زنده بودن یك نفر هزار و سیصد سال؟ اصلا این یك امر عادی و طبیعی است، یك چیزی است كه بشر، اكنون دارد دنبالش می رود و شاید قانون طبیعی هم داشته باشد. بشرهای امروز دنبال این می روند كه یك وسائلی درست كنند- با یك دواهایی، با یك فرمولهایی- كه عمر بشر را افزایش دهند. كسی نمی تواند بگوید كه قانون طبیعت این است كه بشر، صد سال یا پنجاه سال یا دویست سال و یا پانصد سال عمر كند. درست است كه سلولهای بدن انسان یك دوره ی حیاتی دارد، ولی این در شرایط محدود است. شاید روزی كشفی بشود كه با یك وسیله ی بسیار كوچك عمر بشر را تا پانصد سال یا بیشتر تطویل كنند. این یك امری نیست كه انسان بخواهد در آن شك كند. این عادی ترین مسائلی است كه در دنیای حیات رخ داده است. همیشه خدای متعال نشان داده است كه وقتی وضع دنیا به یك مراحلی می رسد، مثل اینكه دستی از غیب بیرون می آید، یك تحول ناگهانی رخ می دهد و یك وضعی پیش می آید كه با قانون طبیعت اصلاً قابل پیش بینی نیست. بنابراین؛ این موضوع، بحث ندارد كه انسان بیاید درباره ی آن فكر كند یا العیاذ باللّه دچار شك و تردید شود. دنیای دین برای همین است كه چشم انسان را باز كند و فكر انسان را از محدودیت جریانهای عادی خارج كند. 💫 در آن دوره- كه عرض كردم دوره ی تكامل علم و عقل و اخلاق و اجتماع است- چه پیش می آید؟ قسمتی را به عنوان عرض می كنم.
⏱ در عمری که دارید چند ساعت فکر کردید که چقدر می‌ارزید ؟! رضوان الله تعالی علیه | │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۵۹ - عاقبت به خیری ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ عبد صالح حاج یحیی مصطفوی اقلیدی که در سفر حج و زیارت عتبات مصاحبت ایشان نصیب شده بود نقل کرد که یکی از أخیار اصفهان به نام سید محمد صَحّاف ارادت و علاقه زیادی به مرحوم سید زین العابدین اصفهانی داشت و چون یک سال از فوت مرحوم سید زین العابدین گذشت شب جمعه ای آن مرحوم را در خواب دید که در بستانی وسیع و قصری رفیع است و در آن انواع فرشهای حریر و استبرق و ریاحین و گلهای رنگارنگ و انواع خوردنیها و آشامیدنیها و جویهای آب و خلاصه انواع لذایذ و بهجتهای موجود به طوری که مبهوت می شود و می فهمد که عالم است و آرزو می کند که در آن مقام باشد. پس به جناب سید می گوید شما در چنین مقامی در کمال بهجت و آسایش هستید و ما در دنیا گرفتار هزاران ناملایم و ناراحتی می باشیم، خوب است مرا نزد خود در این مقام جای دهید. جناب سید می فرماید اگر مایل هستی با ما باشی هفته دیگر شب جمعه منتظر شما هستم. از خواب بیدار می شود و یقین می کند که یک هفته از عمرش بیشتر نمانده است پس سرگرم اصلاح کارهایش می شود، بدهی هایش را می پردازد و وصیتهای لازمه اش را به أهلش می نماید. بستگانش می گویند این چه حالتی است که عارضت شده؟ می گوید خیال سفر طولانی دارم. بالجمله روز پنجشنبه آنها را با خبر می کند و می گوید روز آخر من است و امشب به منزل خود می روم. می گویند تو در کمال صحت و سلامتی هستی می گوید وعده حتمی است شب را نمی خوابد و تا صبح به دعا و استغفار مشغول می شود و اهلش را وا می دارد استراحت کنند. پس از طلوع فجر که به بالینش می آیند می بینند رو به قبله خوابیده و از دنیا رفته است، رحمة اللّه علیه. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/48836 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهلت و مأموریت ما در نظام هستی ... 👈 باید روزی یک مرتبه این کلیپ را ... —— ⃟‌ ——————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهلت و مأموریت ما در نظام هستی ... 👈 باید روزی یک مرتبه این کلیپ را ... —— ⃟‌ ——————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
۹۰ - ترس از آخر کار ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جناب آقای منوچهر موریسی سلمه اللّه تعالی داستانی طولانی نقل نمودند که خلاصه اش آن است که اوقاتی که ایشان در حومه لارستان در قریه اسیر به آموزگاری مشغول بودند جوانی به نام ( احمد ) از اهل آن قریه مریض سخت و محتضر ( آماده مرگ ) می شود؛ پس در حالت احتضارش آقای منوچهر او را تلقین می گوید و کلمه طیبه ″ لااِلهَ اِلا اللّهُ ″ را به سختی پس از تلقین بسیار می گوید و همچنین جمله ″ محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ″ را هم می گوید ولی جمله ″ علی ولی اللّه ″ را نمی گوید و پس از اصرار به سرش اشاره کرد که نمی گویم و بعد هم به زبانش گفت نمی گویم پس از آن در یک حالت اغما و بی هوشی فرو رفت و همه از اطرافش متفرق شدند و چند روز به همان حالت بود تا اینکه او را به شیراز بردند و در بیمارستان بستری نمودند و پس از چند روز حالش خوب شد و از بیمارستان خارج گردید. پس به دیدن او رفتم و گفتم آن روزی که به تو تلقین می گفتم چرا از گفتن ( علی ولیُّ اللّه ) خودداری می کردی؟ ( احمد ) از شنیدن این من حالت ترس و وحشتی عارضش شد و لب خود را گزید و گفت در آن موقع که شما مرا تلقین شهادت می کردید دیدم که شهادت به صورت زنجیری است دارای سه حلقه قطور که روی حلقه اوّل ( لااِلهَ اِلا اللّهُ ) و روی حلقه دوم ( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ) و روی حلقه سوم ( عَلِیّ ُوَلِیّ ُاللّهِ ) نوشته بود و حلقه اول در دست من بود و حلقه دوم در وسط و حلقه سوم در دست دیوی که هیکل او وحشت آور بود می باشد و در دست دیگرش کیسه ای بود که من احساس می کردم تمام پول و نقدینه من در آن است . من با تلقین شما ( لااِلهَ اِلا اللّهُ ) و ( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ) را گفتم و چون می خواستم جمله ( علی ولیّ اللّه ) را بگویم آن دیو صورت زنجیر را به سختی از دستم می کشید و می گفت اگر گفتی تمام پول و دفتر بانکی تو را که در این کیسه است می برم، من هم از ترس اینکه تمام دارائی مرا نبرد نمی گفتم و در آن حالت، محبت زیادی به پولهایم داشتم با آن حالت حلقه را از دست نمی دادم و رها نمی کردم و در این کشمکش و ناراحتی شدید بودم که ناگاه سیدی نورانی و جذاب ظاهر گردید و پای مبارک را روی زنجیر گذارد مثل اینکه آن دیو صورت دستش زیر پای آن بزرگوار بوده و فشرده شد فریادی زد و زنجیر را رها ساخت تمام زنجیر به دست من آمد دیگر نفهمیدم چه شد تا وقتی که چشمم باز شد و خود را غرق عرق و در بستر بیماری افتاده دیدم. نظیر داستان مزبور داستانهای دیگری نیز از موثقین شنیده ام راجع به اشخاصی که در آخر علاقه شدید آنها به دنیا آشکار و بر علاقه های دینی و ایمانی غالب بلکه با انکار و اظهار تنفر از آنها مُردند و نقل آنها غیر لازم و موجب طول کلام است و همچنین داستانهایی در این باره در کتب معتبره نقل شده است، تنها یک داستان از کتاب منتخب التواریخ، باب 14، حکایت شش نقل می شود که خلاصه اش این است : شخصی از اهل علم هنگام احتضارش برایش می خواندند چون رسیدند به جمله ( و اشهد ان الائمة الابرار ... ) محتضر گفت این اول حرف است؛ یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین می کردند و او می گفت این اول حرف است. پس از لحظه ای عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که درگوشه حجره بود نمود و امر کرد سر آنرا باز کردند و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند؛ پس به او دادند و پاره اش کرد و چون سبب آن را از او پرسیدند گفت من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من می گفتید بگو : ( و اشهد ان الائمة الأبرار . . . ) می دیدم ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و همین سند را به دست گرفته می گوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره می کنم؛ من از کثرت محبّتی که به آن سند داشتم راضی نمی شدم که این شهادت را بگویم و چون خدا بر من منت نهاد و مرا شفا داد آن سند را خودم پاره کردم و دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت ندارم . خواننده عزیز ! از شنیدن این داستان باید حالت خوف و رجاء هر دو در او پیدا شود؛ اما حالت خوف پس باید بترسد از اینکه در دلش حبّ دنیا و علاقه مندی به امور فانیه باشد که بدان وسیله شیاطین بر او راه یابند و مسلّط گردند چون شیاطین را بر بشر راهی نیست مگر به وسیله آنچه مورد علاقه قلبیه اوست پس باید دل از حب دنیا خالی باشد یا اقلاً حبّ خدا و رسول و امام و حبّ سرای آخرت بیشتر باشد به طوری که بتواند از علاقه های دنیویّه صرف‌نظر کند ولی از علاقه های الهیه دست بردار نباشد و دیٖن خود را از مال و اولاد و سایر علاقه های دنیویه عزیزتر داند به طوری که حاضر باشد همه را فدای دین خود کند و در دلش أهمّ از دینش نباشد . ادامه دارد ...
⚠️ و بالجمله باید دانست؛ کسی که علاقه قلبیّه‌اش به شهوات نفسانی و امور فانی دنیوی بیشتر از علاقه به خدا و رسول و امام و امور باقی اخروی باشد در خطر شدید است ؛ یعنی امتحاناتی برایش پیش خواهد آمد و غالباً دین خود را به دنیا می فروشد و اگر در مدت حیات دنیویه اش به سلامت بگذرد ساعت آخر عمرش در خطر دستبرد شیاطین است؛ چنانچه در داستان مزبور نقل گردید مگر اینکه فضل و لطف الهی یاری فرماید و در مواقع خطر دستگیری نماید و چاره ای نیست جز تضرّع و التجای به درگاه حضرت آفریدگار و اینکه خودش را حفظ فرماید چنانچه علیه السّلام فرمود : فَاِذا دَعا وَ اَلَحَّ ماتَ عَلَی اْلایمانِ ¹. یعنی : چون بنده دعا کند و خدا را بخواند و اصرار کند در دعا، بر می میمرد .
کنون هر ساعتی غم بیش دارم
که روز واپسین در پیش دارم
در آن ساعت خدایا یارئی ده
ز  بنده را بیدارئی ده
در آن ساعت ز شیطانم نگهدار
به لطفت نور ایمانم نگهدار
چو جان من رسد در نزع، بر لب
فرو مگذار دستم گیر یا ربٌ
چو در جانم نماند زان لقا هوش
تو در جانم مکن نامت فراموش
و اما جهت رجاء پس باید دانست کسی که از روی صدق و به پروردگار خود ایمان آورد و محمد و آل محمد علیهم السّلام را اولیای خدا و حجج او و واسطه رساندن او دانست و آنها را از جان و دل دوستدار شد و نیز سرای آخرت را باور داشت و آن را مهم بلکه اهم از دنیا دانست و رسیدن به بهشت و جوار آل محمد علیهم السّلام و لقاءاللّه را دوستدار و آرزومند گردید ، به طوری که این ایمان و در دل او جای گیرد که لازمه آن خضوع و عبودیت برای پروردگار و حاضر شدن برای اطاعت از اوست، چنین ایمانی اگر تا آخر بماند و از دست ندهد مورد حمله و دستبرد شیاطین نخواهد شد و پروردگار چنانچه در قرآن مجید وعده داده بنده مؤمن را یاری خواهد فرمود : ( وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضیعَ ایمانَکُمْ اِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ )² یعنی : خداوند ضایع نمی کند ایمان شما را ، خداوند به مردمان حتما مهربان و رحیم است . ( وَ یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَولِ الثّابِتِ فِی الْحَیوهِ الدُّنْیا وَ اْلاخِرَهِ )³ یعنی : ثابت و استوار می دارد خداوند آنان را که ایمان آوردند به سبب سخن راست و محکم که همان ایمان باشد در حیات دنیویه و در سرای آخرت. در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود : شیطان در ساعت مرگ شخصی از دوستان ما حاضر می شود و از سمت راست و چپ او می آید تا ایمان او را بگیرد ولی خدا نخواهد گذاشت چنانچه فرموده : ( وَ یُثّبِتُ اللّهُ ) تا آخر آیه را تلاوت فرمود و روایات بسیاری در این مطلب وارد شده است و در دو داستانی که نقل شد یاری کردن و نجات دادن از شرّ شیطان را ملاحظه کردید و نظیر آن بسیار است . ------------------------------------------------ 1- اصول کافی ، کتاب الایمان والکفر. 2- سوره بقره ، آیه 143. 3- سوره ابراهیم ، آیه 27. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/51657 —— ⃟‌ ———————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -