eitaa logo
📚📖 مطالعه
71 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
969 ویدیو
79 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۱۹ ❒ بازنشستگی‏ ╔═ೋ✿࿐ پیرمرد نصرانی، عمری کار کرده و زحمت کشیده بود؛ اما ذخیره و اندوخته‏ای نداشت، آخر کار کور هم شده بود. پیری و نیستی و کوری همه با هم جمع شده بود و جز گدایی راهی برایش باقی نگذارد؛ کنار کوچه می‌ایستاد و گدایی می‌کرد. مردم ترحم 🥺 می‌کردند و به عنوان پشیزی به او می‌دادند و او از همین راه بخور و نمیر به زندگانی ملالت بار خود ادامه می‌داد. تا روزی علی بن ابی طالب علیه السلام از آنجا عبور کرد و او را به آن حال دید. علی به صدد جستجوی احوال پیرمرد افتاد تا ببیند چه شده که این مرد به این روز و این حال افتاده است؛ ببیند آیا فرزندی ندارد که او را تکفل کند؟ آیا راهی دیگر وجود ندارد که این پیرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگی کند و گدایی نکند؟ کسانی که پیرمرد را می‏شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوانی و چشم داشت کار می‌کرد، اکنون که هم جوانی را از دست داده و هم چشم را، نمی‌تواند کار بکند، ذخیره‏ای هم ندارد، طبعاً گدایی می‌کند. علی علیه السلام فرمود: «عجب! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته‏اید؟! سوابق این مرد حکایت می‌کند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است؛ بنابر این برعهده حکومت و اجتماع است که تا زنده است او را تکفل کند. بروید از بیت المال به او مستمری بدهید.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . وسائل، ج 2/ ص 425 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۱۲۰ ❒ حتی برده فروش‏ ╔═ೋ✿࿐ ماجرای علاقه مندی و عشق سوزان مردی که کارش فروختن روغن زیتون بود نسبت به رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله، معروف خاص و عام بود. همه می‌دانستند که او صادقانه رسول خدا صلی‌الله علیه وآله را دوست می‏دارد و اگر یک روز آن حضرت را نبیند بیتاب می‌شود. او به دنبال هر کاری که بیرون می‌رفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه رسول خدا صلی‌الله علیه وآله یا هر نقطه دیگری که پیغمبر در آنجا بود) کج می‌کرد و به هر بهانه بود خود را به پیغمبر می‌رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمی‏گرفت و نیرو می‌یافت، سپس به دنبال کار خود می‌رفت. گاهی که مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر جمعیت قرار می‏گرفت و پیغمبر دیده نمی‌شد، از پشت سر جمعیت گردن میکشید تا شاید یک بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله بیفتد. یک روز پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله متوجه او شد که از پشت سر جمعیت سعی می‌کند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را کشید تا آن مرد بتواند به سهولت او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال کار خود رفت؛ اما طولی نکشید که برگشت. همینکه چشم رسول خدا صلی‌الله علیه وآله برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره دست او را نزدیک طلبید. آمد جلو پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله و نشست. پیغمبر فرمود: «امروزِ تو با روزهای دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یک بار می‌آمدی و بعد دنبال کارت می‌رفتی؛ اما امروز پس از آنکه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟» گفت: «یا رسول الله! حقیقت این است که امروز آن قدر مهر❣ تو دلم را گرفت که نتوانستم دنبال کارم بروم، ناچار برگشتم.» پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله درباره او دعای خیر کرد. او آن روز به خانه خود رفت؛ اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود. رسول خدا صلی‌الله علیه وآله از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمی‌بینیم.» رسول خدا صلی‌الله علیه وآله عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده. به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری که در آنجا روغن زیتون 🫒 می‏فروختند) راه افتاد. همینکه به دکان آن مرد رسید دید تعطیل است و کسی نیست. از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول الله! چند روز است که وفات کرده است.» همانها گفتند: «یا رسول الله! او بسیار مرد امین و راستگویی بود، اما یک خصلت بد در او بود.» چه خصلت بدی؟ از بعضی کارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را می‏گرفت. خدا او را بیامرزد و مشمول رحمت خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست می‌داشت که اگر برده فروش هم می‏بود خداوند او را می‏آمرزید[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . روضه کافی، صفحه 77 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓️ دهم آذر؛ شهادت آیت الله سیدحسن مدرس ◀️ خاطره امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف از : 🔸 «در يك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم «مدرس»،- مرحوم آسيد حسن مدرس- در آن مجلس بود، التيماتومى از دولت روس آمد به ايران كه اگر فلان قضيه را انجام ندهيد ما از فلان جا- كه قزوين ظاهراً بوده است- میآييم به تهران و تهران را میگيريم. 🔹 دولت ايران هم فشار آورد به مجلس كه بايد اين را تصويب كنيد. يكى از مورخين، مورخين آمريكايى، مینويسد كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: آقايان، حالا كه بناست ما از بين برويم چرا به دست خودمان برويم، رد كرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پيدا كرد و رد كرد و هيچ غلطى هم نكردند. روحانى اين است. يك روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسيه سابق را، يك دولت را- پيشنهاد التيماتومش را- يك روحانى ضعيف، يك مشت استخوان رد كرد! آنها میبينند نبايد روحانى باشد؛ قطع يد روحانى بايد بكنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند.» 📚 صحیفه امام ره، مجلد١ / صفحه ۴٢٢ ╭═══════๛═════┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 مدظله العالی: خصوصیت مدرس چه بود؟ خصوصیت عمده‌اش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد. 🗓️ ۱۳۷۸/۱۱/۲۶ 📸 تصویری از رهبرانقلاب در کنار مزار رضوان الله تعالی علیه 💻 @Khamenei_ir 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 | خاطره (ره) از شجاعت هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله مدرس  •──•❃❀✿◇✿❀❃•──• 🌐 @Mabaheeth
💢 🔰 دهم آذرماه ۱۳۱۶، شهادت شهید آیت‌الله مدرس، در محراب نماز به دست ایادی رضاخان 🔻 شهید آیت‌الله سیدحسن مدرّس از نگاه امام‌خمینی (ره) «
در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرّس، ـ که القاب برای او کوتاه و کوچک است ـ ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی تواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاری های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم»
✅ بعد از چندین سال تبعید، رضاشاه کمر به قتل او بست. چند نفر از ماموران شهربانی از انجام دستور شاه طفره رفتند. تا اینکه در دهم آذرماه ۱۳۱۶ مصادف با ماه مبارک رمضان، آخرین برگ از زندگی سید حسن ورق خورد. سه مأمور شهربانی از مشهد به کاشمر آمدند و مخفیانه در افطاری او زهر ریختند. اما با کارگر نشدن زهر، شب هنگام و در رکوع نماز با انداختن عمامه بر گردنش، بلندترین فریاد مدرس در تاریخ طنین انداز شد و به فیض نائل آمد. 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری موشن | دهم آذر ماه سالروز شهادت شهید مدرس و روز مجلس گرامی باد. _______________ 🌐 @Mabaheeth | مباحث
آیت الله مدرس در کلام امام راحل -
مدرس قدرت روحی بالایی داشت

- مثل مدرس به این روزها پیدا نمی شود

- مدرس در تاریخ نهضت معاصر بسیار غریب بود

- آن که در مجلس با ستم مخالفت کرد، مدرس بود

- مدرس نمونه ی کامل مقابله با استبداد و استعمار بود

- مجلس كأنه احساس نقص مى كرد؛ وقتی مدرس نبود

- مدرس چون حیدر کرار روبرویشان ایستاد و حق را گفت

- مدرس مردی بود با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت

- وقتی مدرس می آمد مثل اینکه یک چیز تازه ای حادث می شد

- رضاخان رقیب خودش را مدرس می دانست؛ به دیگران اعتنایی نداشت

- مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او -رضاخان- مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد

- طرحهایی که در مجلس می دانند آنهایی که مخالف ملت بود، مدرس مخالفت می کرد

- یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا می کرد و نه به دارایی و امثال ذلك، هیچ اعتنا نمی کرد.

30.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 ۱۰آذر | سالروز شهادت آیت‌الله مدرس و روز مجلس 🌀 خاطره ای جالب از آیت الله سید حسن مدرس 🔰 از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل می‌کنند که در همان دوره تقریباً چهل و پنج سال پیش یک موجی پیدا شده بود- که هر چند وقت یک بار هم پیدا می‌شود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود- که ما باید را (به قول اینها) از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد. این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و می‌خواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه می‌کرد (گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است.) گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی می‌‏شِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود)، چه از آب در می‌آید! رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حَسنِس، اسم جنابعالی هم حُسینِس، حالا این اسمها را می‌خواهند تبدیل کنند به فارسی، پس من می‌شوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است می‌شود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ، دیگچه؛ یک چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید، لایحه به همین [شوخی] از بین رفت. 📚 آشنایی با قرآن ، ج۶ ، ص ۱۹۵ ------------------•[] 💠@shmotahari 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 استاد : 💬 به شهید مدرس گفتند در خانه‌ی راحت‌تر باشی، بهتر می‌توانی به مردم خدمت کنی؛ مدرس جواب می‌دهد هر چه وضع من بهتر شود، کمتر خدمت می‌کنم، بیشتر می‌کنم! 💬 آنچه که به من جرئت و قدرت می‌دهد در دهان این‌ها بزنم و جلوی همه بایستم این است که بین خانه ۳۰ و ۳۵ ریالی، ۳۰ ریالی را انتخاب می‌کنم. 💬 فرزند می‌گفت وقتی پدرم همه کاره تهران و مجلس بود ما تقریبا هر شب گرسنه می‌خوابیدیم. 🎬 @shenakhte_rahbari 🌐 @Mabaheeth
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | دو کلمه حرف راستی که شیطان گفته است ... ✓ قناعت ✓ حبّ علی بن أبیطالب علیهماالسلام 🎙️ رضوان الله تعالی علیه علیه‌السلام 🌐 @Mabaheeth
14 - نجات از غرق ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز از جناب شیخ حسین تبریزی نقل فرمودند که ایشان فرموده در نجف اشرف روز جمعه به قصد تفریح به کوفه رفتم و در کنار شط قدم می زدم به جایی رسیدم که بچه ها صید ماهی 🎣 می کردند، یک نفر از ساکنین نجف آنجا بود با آنکه برای صید ماهی 🎏 دام می انداخت گفت این مرتبه به بخت من بینداز. چون بند را به آب انداخت پس از لحظه ای بند حرکت کرد، آن را بالا کشید دید سنگین است، گفت چه بخت خوبی داری تا حال ماهی 🐟 به این سنگینی ندیده بودم، چون بند را بالا آورد، دید پسری است که غرق شده است و دست به بند گرفته بالا آمده است. آن مرد تا پسر را دید فریاد زد که پسر من است، اینجا کجا بوده، پس او را گرفت و پس از معالجه و بهبود، پسر گفت در قسمت بالا با عده ای از بچه ها شنا 🏊‍♂ می کردم ، موج آب مرا به زیر برد به طوری که نتوانستم بالا بیایم و عاجز شدم تا اینجا که بندی به دستم رسید آن را گرفتم و بالا آمدم . سبحان اللّه ! برای نجات آن پسر چگونه به دل پدر الهام می شود که بیرون بیاید و کنار شط برود و بگوید به قصد من صیدی کن. برای این و داستان قبل، نظایر بسیاری است که ذکر آنها منافی وضع این رساله است و چند داستان نظیر این دو در اواخر کتاب انوار نعمانیه در باب اجل ذکر نموده و همچنین در کتاب خزینه الجواهر مرحوم نهاوندی، داستانهایی نقل کرده به آنها مراجعه شود. https://eitaa.com/mabaheeth/44370 ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا