#خاطرات | #احترام به پيشينيان
بعضى از دعاها را مرحوم حاج #شيخ_عباس_قمى در مفاتيحالجنان نياورده است.
از آن مرد بزرگ پرسيدند: چرا چنين دعاهايى را نياوردهايد؟
فرمود: اگر همۀ دعاها را در مفاتيح بنويسم، مردم كتابهاى دعاى قبلى را فراموش مىكنند و من براى اينكه نام علماى قبلى و آثارشان فراموش نشود، بعضى از دعاها را به كتابهاى ديگر حواله دادهام.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آمدن براى خدا، رفتن براى خدا
براى يكى از علماى نجف مهمانى آمد.
آيتاللّه دو اتاق داشت كه يكى آفتاب و ديگرى در سايه بود.
هوا هم خيلى گرم🥵 بود و خانم آيتاللّه مريض و در اتاق سايه مشغول استراحت بود.
آيتاللّه از خانم خواست به اتاق آفتاب☀️ برود. مهمان گفت: من مشتاق ديدار شما بودم و براى خدا به زيارت شما آمدهام.
آيتاللّه گفت: اگر به خاطر خدا آمدهاى به خاطر خدا هم برو، چون زن مريضم را در اتاق آفتاب گير نگه داشتهام. «اِذا قيلَ لَكُمْ ارْجعُوا فارْجعوا»
#ادب | #میهمان
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | هيچى به هيچى؟!
يكى از دوستان طلبه مىگفت: رفته بودم #تبليغ.
هرچه منبر مىرفتم كسى پول نمىداد.
روزى به ميزبان گفتم: استاد ما در#حوزه_علميه به ما گفته هرجا كه براى تبليغ مىرويد پول نگيريد.
آيا به شما هم گفته پول ندهيد؟! گفت: نه.
گفتم: حالا ما چيزى نمىگوئيم شما هم هيچى به هيچى! 😁
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | هر وقت كار ندارى به درس مىآيى؟
يكى از اساتيد حوزه علميه قم مىگفت: به طلبهاى گفتم: ديروز كجا بودى كه در ﷼درس حضور نداشتى؟ گفت: ديروز كار داشتم.
گفتم: پس تو هر وقت كار ندارى به درس مىآيى؟!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | نماز كنار سفره
يكى از علماى بزرگ، روزى پس از ساعتها درس و بحث به منزل مىآيد، سفره غذا پهن مىشود؛ عالم فرزانه مىبيند كه چند دقيقهاى تا آمدن غذا #فرصت هست، كنار سفره به نماز مىايستد.
خانم مىپرسد: آقا مگر نماز نخواندهايد؟
مىفرمايند: چرا نماز خواندهام؛ امّا مىترسم #روز_قيامت از اين چند دقيقه سؤال كنند كه چرا عمرت تلف شد؟
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات |اگر بگويم نمىدانم اشكالى ندارد؟!
از مرحوم #علامه_طباطبايى صاحب تفسير الميزان سؤالى كردند. ايشان فرمود: اگر بگويم نمىدانم اشكالى ندارد؟
گفتند: خير آقا.
فرمود: #نمىدانم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شادى دشمن
ديماه سال ٥٦ بود.
فرزند يكى از مدرسين حوزه قم كه از جمله شهداى ١٩ دى بود، جنازهاش را به بهشتزهرا آوردند، در حالى كه پدرش تحت تعقيب مأموران رژيم شاه بود.
پدر خودش را به بالين فرزند كه دانشجوى سال اوّل بود رساند، ولى هيچ گريه نكرد و گفت: خدايا راضى هستم.
بعد از چند روز حضرت امام از نجف براى ايشان نامه نوشت كه خوشحال شدم گريه نكردى، چون اگر گريه مىكردى دشمن شاد مىشد.
آن روز فهميدم كه چرا حضرت امام قدس سره در فراق فرزندش -سيدمصطفى -گريه نكرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مطالعه با تمام وجود
از مرحوم علامه محمدتقى جعفرى شنيدم كه مىفرمود: در نجف مشغول #مطالعه بودم و در حين مطالعه فتيله چراغ نفتى بالا آمده و دود زده بود.
دود همۀ اتاق را گرفته و به خارج اتاق رفته بود.
طلبهها به حجره من هجوم آوردند و در را باز كردند، ديدند كه من مشغول مطالعه هستم.
وقتى از اتاق بيرون آمدم تازه فهميدم اتاقم پر از دود بوده است ولى من غرق مطالعه بودهام و متوجّه آن نشدهام.
#علامه_جعفری ره
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شهيد عفّت
در خوزستان دو خواهر آموزشيار براى رفتن به روستا سوار اتومبيل وانتى شدند.
سر دوراهى كه مىرسند مىخواهند پياده بشوند؛ اما راننده ماشين را سرعت داده و مىگذرد. هرچه خواهران نهضتى مشت به شيشه مىزنند راننده نمىايستد.
بالاخره يكى از خواهران خود را از ماشين پرت مىكند و شهيد مىشود. بدنبال او دوّمى نيز چنين مىكند.
در حديث آمده است: كسى كه در راه حفظ #عفّت كشته شود، #شهيد است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شاگردپرورى استاد
💭 روزى يكى از شاگردان، تقريرات و نوشتههاى خود را تقديم استاد كرد.
استاد نوشتهها را مطالعه كرده و گفت: #درس را خوب نوشتهاى، ولى دلم مىخواست يكى دو تا اشكال هم به حرفهاى من مىكردى، تا فكرت باز شود.
من هرچه گفتهام تو نوشتهاى، اين دليل آن است كه درس را فهميدهاى، امّا #ابتكار ندارى.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تأثير اخلاق خوب
يكى از برادران نقل مىكرد: در حالى كه سران تودهاىها مثل كيانورى و احسان طبرى اعترافاتى كرده و طى مصاحبهاى مطالبى را گفته بودند، يك نفر از تودهاىها خيلى يك دنده بود و اصلا همكارى نمىكرد.
پاسدار مسئول حفاظت زندان به او مىگويد:
بزرگترهاى شما اعتراف كردهاند، تو هم بگو و اعتراف كن، به نفع خودت است.
او آب دهان به صورت آن برادر مىاندازد.
زندانبان در مقابل آن برخورد مىگويد: « و الكاظمين الغيظ ».
تودهاى كه باسواد بوده و معناى آيه را فهميده بود، گريهكنان به كنارى مىرود و به آن برادر پاسدار مىگويد: هيچ چيز مرا تسليم نكرد؛ امّا اين برخورد تو، مرا تسليم كرد.
#اخلاق_خوب
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | روح بلند
خدمت #علامه_طباطبايى قدس سره گفته شد، شخصى عليه تفسيرالميزان كتابى نوشته است. ايشان بدون اينكه غيظ كند و عصبانى شود فقط دو كلمه فرمودند: بسيار خوب.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────