#داستان_راستان | ۶۵
سخنی که به ابوطالب نیرو داد
╔═ೋ✿࿐
رسول اکرم صلیالله علیه وآله بدون آنکه اهمیتی به پیشآمدها بدهد با سرسختی عجیبی در مقابل قریش مقاومت میکرد و راه خویش را به سوی هدفهایی که داشت طی میکرد؛
از تحقیر و اهانت به بُتها🗿و کوتاه خواندن عقل بت پرستان و نسبت گمراهی و ضلالت دادن به پدران و اجداد آنها دریغ نمیکرد. اکابر قریش به تنگ آمدند، مطلب را با ابوطالب علیهالسلام در میان گذاشتند و از او خواهش کردند یا شخصاً جلو برادرزادهاش را بگیرد یا آنکه بگذارد قریش مستقیماً از جلو او بیرون آیند.
ابوطالب علیهالسلام با زبان نرم هر طور بود قریش را ساکت کرد. تا کار تدریجاً بالا گرفت و برای قرشیان دیگر قابل تحمّل نبود.
در هر خانهای سخن از محمد صلی الله علیه وآله بود و هر دو نفر که به هم میرسیدند، با نگرانی و ناراحتی سخنان و رفتار او را و اینکه از گوشه و کنار یکی یکی و یا گروه گروه به پیروان او ملحق میشوند ذکر میکردند. جای معطلی نبود. همه متّفق القول شدند که هرطور هست باید این غائله کوتاه شود. تصمیم گرفتند بار دیگر با ابوطالب علیهالسلام در این موضوع صحبت کنند و این مرتبه جدّیتر و مصمّمتر با او سخن بگویند.
رؤسا و اکابر قریش نزد ابوطالب علیهالسلام آمدند و گفتند: «ما از تو خواهش کردیم که جلو برادرزادهات را بگیری و نگرفتی.
ما به خاطر پیرمردی و احترام تو قبل از آنکه مطلب را با تو در میان بگذاریم متعرض او نشدیم، ولی دیگر تحمّل نخواهیم کرد که او بر خدایان ما عیب بگیرد و بر عقلهای ما بخندد و به پدران ما نسبت ضلالت و گمراهی بدهد.
این دفعه برای #اتمام_حجت آمدهایم، اگر جلو برادرزادهات را نگیری ما دیگر بیش از این رعایت احترام و پیرمردی تو را نمیکنیم و با تو و او هر دو وارد جنگ میشویم تا یک طرف از پا درآید.».
این اولتیماتوم صریح، ابوطالب علیهالسلام را بسی ناراحت کرد. هیچ وقت تا آن روز همچو سخنان درشتی از قریش نشنیده بود. معلوم بود که ابوطالب علیهالسلام تاب مقاومت و مبارزه با قریش را ندارد و اگر بنا شود کار به جای خطرناک بکشد، خودش و برادرزادهاش و همه فامیل و بستگانش تباه خواهند شد.
این بود که کسی نزد رسول اکرم صلیالله علیه وآله فرستاد و موضوع را با او در میان گذاشت و گفت: «حالا که کار به اینجا کشیده، سکوت کن که من و تو هر دو در خطر ⚠️ هستیم.».
#رسول_اکرم صلیالله علیه وآله احساس کرد اولتیماتوم قریش در ابوطالب علیهالسلام تأثیر کرده؛ در جواب ابوطالب علیهالسلام جملهای گفت که همه سخنان قریش را از یاد ابوطالب علیهالسلام بُرد،
فرمود: «عمو جان! همین قدر بگویم که اگر خورشید ☀️ را در دست راست من و ماه 🌙 را در دست چپ من بگذارند که دست از دعوت و فعالیت خود بردارم هرگز برنخواهم داشت، تا خداوند دین خود را آشکار کند یا آنکه خودم جان بر سر این کار بگذارم.».
این جمله را گفت و اشکهایش ریخت و از پیش ابوطالب علیهالسلام حرکت کرد.
چند قدمی بیشتر نرفته بود که به دستور ابوطالب علیهالسلام برگشت.
ابوطالب علیهالسلام گفت: «حالا که اینطور است، پس هرطور که خودت میدانی عمل کن. به خدا قسم تا آخرین نفس از تو دفاع خواهم کرد.»[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . سیره ابن هشام، ج 1/ ص 265.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه ی آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در سایر شرایط نیز خیلی با یكدیگر فرق داشتند.
سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است.
هر كدام از این سه عامل را كه ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن علیهالسلام به شكل دیگر است.
عامل اول كه سبب قیام امام حسین علیهالسلام شد این بود كه حكومت ستمكار وقت از امام حسین علیهالسلام بیعت می خواست: «خُذِ الْحُسَیْنَ بِالْبَیْعَةِ اَخْذاً شَدیداً لَیْسَ فیهِ رُخْصَةٌ» حسین را بگیر برای بیعت، محكم بگیر، هیچ گذشت هم نباید داشته باشی، حتماً باید بیعت كند. از امام حسین تقاضای بیعت می كردند. از نظر این عامل، امام حسین علیهالسلام جوابش فقط این بود:
نه، بیعت نمی كنم، و نكرد. جوابش منفی بود.
امام حسن علیهالسلام چطور؟ آیا وقتی كه قرار شد با معاویه صلح كند، معاویه از امام حسن علیهالسلام تقاضای بیعت كرد كه تو بیا با من بیعت كن (بیعت یعنی قبول خلافت) ؟ نه، بلكه جزء مواد صلح بود كه تقاضای بیعت نباشد و ظاهراً احدی از مورخین هم ادعا نكرده است كه امام حسن علیهالسلام یا كسی از كسان امام حسن یعنی امام حسین(علیهماالسلام)، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن علیهالسلام آمده باشد با معاویه بیعت كرده باشد. ابداً صحبت بیعت در میان نیست. بنابراین مسأله ی بیعت- كه یكی از عواملی بود كه امام حسین علیهالسلام را وادار كرد مقاومت شدید بكند- در جریان كار امام حسن علیه السلام نیست.
عامل دوم قیامِ امام حسین علیهالسلام دعوت كوفه بود به عنوان یك شهر آماده. مردم كوفه بعد از اینكه بیست سال حكومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل كردند واقعاً بیتاب شده بودند، كه حتی می بینید بعضی معتقدند كه واقعاً در كوفه یك زمینه ی صددرصد آماده ای بود و یك جریان غیر مترقَّب اوضاع را دگرگون كرد.
🗞 مردم كوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین علیهالسلام و اعلام آمادگی كامل می كنند.
حال كه امام حسین علیهالسلام آمد و مردم كوفه یاری نكردند، البته همه می گویند پس زمینه كاملاً آماده نبوده، ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین علیهالسلام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، مسلّم در مقابل تاریخ محكوم بود؛ می گفتند یك زمینه ی بسیار مساعدی را از دست داد.
و حال آنكه در كوفه ی امام حسن علیهالسلام اوضاع درست بر عكس بود؛ یك كوفه ی خسته و ناراحتی بود، یك كوفه ی متفرّق و متشتّتی بود، یك كوفه ای بود كه در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود، كوفه ای بود كه ما می بینیم امیرالمؤمنین علیهالسلام در روزهای آخر خلافتش مكرر از مردم كوفه و از عدم آمادگی شان شكایت می كند و همواره می گوید: خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حكومتی مسلّط كن كه شایسته ی آن هستند تا بعد اینها قدر حكومت مرا بدانند.
اینكه عرض می كنم «كوفه ی آماده» یعنی بر امام حسین علیهالسلام اتمام حجتی شده بود.
نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم كوفه یك آمادگی واقعی داشت و امام حسین علیهالسلام هم واقعاً روی كوفه حساب می كرد. نه، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین علیهالسلام شد كه فرضاً هم زمینه آماده نباشد، او نمی تواند آن #اتمام_حجت را نادیده بگیرد.
🤔 از نظر امام حسن چطور؟
از نظر امام حسن علیهالسلام اتمام حجت بر خلاف شده بود؛ یعنی مردم كوفه نشان داده بودند كه ما آمادگی نداریم.
آنچنان وضع داخلی كوفه بد بود كه امام حسن علیهالسلام خودش از بسیاری از مردم كوفه محترِز بود و وقتی كه بیرون می آمد- حتی وقتی كه به نماز می آمد- در زیر لباسهای خود زره می پوشید برای اینكه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر كشته شدن ایشان وجود داشت، و یك دفعه حضرت در حال نماز بود كه به طرفش تیراندازی شد ولی چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود تیر كارگر نشد، و الاّ امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند.
پس، از نظر دعوت مردم كوفه كه بر امام حسین علیهالسلام اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد، در مورد امام حسن علیهالسلام بر عكس، اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم كوفه تقریباً عدم آمادگی شان را اعلام كرده بودند.