#خاطرات | كتك مبارك 🤕
مرحوم پدرم بسيار اصرار داشت كه من محصل حوزه علميه و روحانى شوم ولى من مخالفت مىكردم، لذا براى ادامه تحصيل به دبيرستان رفتم.
روزى به مدير مدرسه گزارش دادم كه چند نفر از همكلاسىهايم در مسير راه مدرسه، ديگران را اذيّت مىكنند، مدير هم آنها را تنبيه كرد.
آنها متوجّه شدند و در تلافى با هم همفكر شدند و در مسير برگشت كتك مفصّلى به من زدند كه سر و صورتم 🤕 سياه شد و بىحال روى زمين افتادم و به سختى خود را به منزل رساندم. پدرم گفت: محسن چى شده؟ گفتم: هيچى، مىخواهم بروم #حوزه و #طلبه شوم! 😅
امروز بسيار خوشحال هستم كه در اين مسير قدم گذاردهام و خدا را شاكرم كه چگونه با حادثهاى مسير زندگيم را عوض كرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شيوۀ جذب
از يكى از مجتهدين نجف كه هزاران طلبه نزد او درس خواندهاند پرسيدم: شما چگونه مجتهد شديد؟ گفت: در محلۀ ما آقايى بود كه شبها براى دو سه نفر طلبه، درس شبانه داشت. من هم روزها كار مىكردم و شبها نزد ايشان مىرفتم. اين عالم بزرگوار ابتدا براى ما يك #قصه مىگفت و سپس درس را شروع مىكرد. اينگونه ما عاشق #حوزه و دروس دينى شديم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | گريۀ مرجع
پليس مخفى رژيم گذشته (ساواك)، براى جذب طلاب ضعيفالايمان دفترى در قم تأسيس كرده بود. روزى آيتاللّه العظمى گلپايگانى قدس سره قبل از شروع درس قدرى گريه كردند. (من هم آن روز در درس حاضر بودم.) طلبهها گيج شده بودند كه راز گريۀ آقا چيست؟
آقا لب به سخن گشود و فرمودند: شنيدهام چند نفر آخوند پول گرفته و خود را به رژيم شاه فروختهاند! من اعلام مىكنم، هر طلبهاى كه پول طاغوت را گرفت و رفت، نگويد رفتم، بلكه بگويد: من قابل نبودم و #امام_زمان عليه السلام مرا از #حوزه بيرون انداخت.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────