قانون تضاد و تصادم
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
قانونی هست در طبیعت به نام قانون تضاد.
حكما می گویند: «لو لا التّضادّ ما صحّ دوام الفیض عن المبدأ الجواد» اگر تضاد و تصادمهای حاصل از تضاد نبود فیض وجود از ناحیه ی ذات اقدس فیّاض علی الاطلاق امكان دوام نداشت؛ زیرا درست است كه نوعی استعداد تكامل در هر موجود هست و اما این جهت هم در كار است كه هر موجودی در هر مرحله از مراحل مجهز است به وسائلی كه برای آن مرحله ی او لازم و مفید است، مثل قشری كه دور هسته ی یك میوه را گرفته، یا پوست تخم مرغ كه حافظ سفیده و زرده ی تخم مرغ است. این پوسته ها لازم و مفیدند؛ اما برای هسته ای كه بخواهد هسته بماند و برای تخم مرغی كه بخواهد حالت تخم مرغی 🥚 خود را حفظ كند. اما دانه و هسته ای كه می خواهد راه تكامل را بپیماید، می خواهد به صورت بوته و درخت درآید، یا آن تخم مرغی🐣 كه می خواهد تبدیل به جوجه🐥 و سپس مرغ🐔 بشود چاره ای نیست كه آن تعیّن و حصاری كه بر او احاطه كرده بشكند و خود را آزاد سازد:
این تعیّنها و حصارها و دیوارها در اثر تضادها و برخورد و تصادمهایی كه در طبیعت بین عوامل مختلف رخ می دهد می ریزد و به این وسیله و از این راه موانع از بین می رود و فیض حق دوام پیدا می كند.
شداید و سختیهاست كه قهرمان می آفریند، نبوغ می بخشد، باعث تهییج نیرو و بروز قدرت می گردد. شداید و سختیهاست كه نوابغ عظیم و نهضتهای بزرگ به دنیا تحویل داده است.
زینب كبری سلام الله علیها
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
ما در تاریخ مذهبی و دینی خود مثال زیاد داریم.
یكی از زنان اسلام كه مایه ی افتخار جهان است زینب كبری علیها السلام است.
تاریخ نشان می دهد كه حوادث خونین و مصائب بی نظیر كربلا زینب علیهاالسلام را به صورت پولاد آب دیده درآورد.
زینبی كه از مدینه خارج شد با زینبی كه از شام به مدینه برگشت یكی نبود.
زینبی كه از شام برگشت رشدیافته تر و خالص تر بود.
حتی آنچه در خلال حوادث اسارت ظهور كرده با آنچه در خلال ایام كربلا در زمانی كه هنوز برادر بزرگوارش زنده بود و مسئولیت به عهده ی زینب سلام الله علیها گذاشته نشده بود از زینب (علیهاالسلام) ظهور كرد فرق دارد.
یكی از زنان فاضله ی مسلمان عرب در زمان ما به نام دكتر عایشه بنت الشاطی كتابی درباره ی زینب سلام الله علیها نوشته به نام بَطَلَةُ كربلا یعنی بانوی قهرمان كربلا. این كتاب چند بار به فارسی ترجمه و چاپ شده.
این بطولت و قهرمانی قسمت زیادش معلول همان حوادث و شداید كربلاست.
حوادث #كربلا بود كه زبان زینب كبری سلام الله علیها را به آنچنان خطابه ی غرّا و آتشینی در مجلس یزید (علیه اللعنة) جاری كرد كه همه شنیده اید.
ابو تمام می گوید:
لَوْ لاَ اشْتِعالُ النّارِ فی ما جاوَرَتْ
ما كانَ یُعْرَفُ طیبُ عَرْفِ الْعودِ
اگر آتش 🔥 در كنار چوب عود مشتعل نشود و داغی و سوزندگیِ آن، عود را نگیرد بوی خوش عود ظاهر نمی گردد.
تا آتش نباشد، تا درد و سوزش نباشد، هنر چوبِ عود ظاهر نمی گردد.
سعدی در همین مضمون می گوید:
قول مطبوع از درون سوزناك آید كه عود
چون همی سوزد جهان از وی معطر می شود
رودكی می گوید:
اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری
موسی بن جعفر علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
موسی بن جعفر علیهما السلام به جرم حق گویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه ی مردم زندانی شد.
از كلمات آن حضرت است خطاب به بعضی از شیعیان: «اَیْ فُلانُ اتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ اِنْ كانَ فیهِ هَلاكُكَ فَاِنَّ فیهِ نَجاتَكَ.
وَ دَعِ الْباطِلَ وَ اِنْ كانَ فیهِ نَجاتُكَ فَاِنَّ فیهِ هَلاكَكَ» [1]خود را از غضب خدا حفظ كن و سخن حق را بی پروا بگو هرچند نابودی تو در آن باشد.
اما بدان كه حق موجب نابودی نیست، نجات دهنده است.
باطل را همواره رها كن هرچند نجات تو در آن باشد، و هرگز باطل نجات بخش نیست، بالاخره سبب نابودی است.
شیخ مفید درباره ی آن حضرت می گوید: او عابدترین و فقیه ترین و بخشنده ترین و بزرگ منش ترین مردم زمان خود بود.
زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت.
این جمله را زیاد تكرار می كرد: «اَللّهُمَّ اِنّی أَسْأَلُكَ الرّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ» [2]. بسیار به سراغ فقرا می رفت.
شبها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریخت و به وسائلی به فقرای مدینه می رساند درحالی كه آنها نمی دانستند از ناحیه ی چه كسی است.
هیچ كَس مثل او حافظ قرآن نبود.
با آواز خوشی قرآن می خواند.
قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل می داد.
شنوندگان از شنیدن قرآنش می گریستند.
مردم مدینه به او لقب «زین المجتهدین» داده بودند.
هارون در سال 179 به قصد حج از بغداد خارج شد. ابتدا به مدینه رفت. در همان جا دستور جلب امام را صادر كرد. مردم مدینه زیاد متأثر شدند و مدینه یكپارچه غُلغله شد. هارون دستور داد شبانه امام را در یك محمل سرپوشیده به بصره روانه كردند و به پسر عمش عیسی بن جعفر عباسی كه حاكم بصره بود تحویل دادند و در آنجا آن حضرت را زندانی كردند، و روز بعد برای غلطاندازی و اشتباهكاری بر مردم، دستور داد محمل دیگری سرپوشیده به طرف كوفه حركت دهند تا مردم گمان كنند آن حضرت را به كوفه برده اند.
از طرفی امیدوار و مطمئن گردند كه چون به كوفه فرستاده می شود و آنجا مركز دوستان و شیعیان آن حضرت است خطری متوجه آن حضرت نخواهد شد و از طرف دیگر اگر عده ای قصد داشته باشند مانع حركت موسی بن جعفر علیه السلام گردند و آن حضرت را از بین راه برگردانند ذهنشان متوجه راه كوفه بشود.
یك سال در زندان بصره بود. هارون دستور داد به عیسی كه كار موسی بن جعفر را در زندان تمام كن. او حاضر نشد در خون امام شركت كند، در جواب نوشت من در این مدت یك سال از این مرد جز عبادت چیزی ندیده ام، از عبادت خسته نمی شود، كسانی را مأمور كرده ام كه به دعاهایش گوش كنند كه آیا به تو یا من نفرین می كند؟ به من اطلاع رسید كه اصلا متوجه این چیزها نیست، جز طلب رحمت و مغفرت از خدا برای خودش چیزی بر زبان نمی آورد. من حاضر به شركت در خون همچو كسی نیستم و حاضر هم نیستم بیش از این او را در زندان نگه دارم، یا او را از من تحویل بگیر یا خودم او را رها خواهم كرد. هارون دستور داد امام را از بصره به بغداد آوردند و در زندان فضل بن ربیع بردند.
هارون از فضل بن ربیع تقاضای ریختن خون امام را كرد، او هم قبول نكرد.
امام را از زندان او خارج كرد و به فضل بن یحیی برمكی تحویل داد و در نزد او زندانی كرد.
فضل بن یحیی یكی از اتاقهای خانه ی خود را به آن حضرت اختصاص داد، ضمنا دستور داد مواظب اعمال آن حضرت باشند.
به او خبر دادند این مرد در همه ی شبانه روز كارش نماز و دعا و تلاوت قرآن است، روزها غالباً روزه می گیرد و به چیزی جز عبادت توجه ندارد.
فضل بن یحیی دستور داد مقام آن حضرت را محترم بشمارند و موجب آسایش امام را فراهم كنند. جاسوسان هارون قضیه را به هارون خبر دادند.
هارون وقتی كه این خبر را شنید در بغداد نبود، در «رقه» بود، نامه ای اعتراض آمیز به فضل نوشت و از او درخواست قتل امام را كرد. فضل حاضر نشد.
هارون (علیه الهاویة) سخت متغیر شد و «مسرور» خادم مخصوص خود را با دو نامه یكی برای سندی بن شاهك و یكی برای عباس بن محمد فرستاد و محرمانه دستور داد مسرور تحقیق كند، اگر موسی بن جعفر در خانه ی فضل در رفاه است مقدمات یك تازیانه زدن به فضل را فراهم كنند. همین كار شد، فضل بن یحیی تازیانه خورد. مسرور جریان را به وسیله ی نامه از بغداد به رقه به اطلاع هارون رساند. هارون دستور داد كه امام را از فضل بن یحیی تحویل بگیرند و به سندی بن شاهك كه مردی غیر مسلمان و فوق العاده قسیّ 👺و ستمگر👹 بود تحویل بدهند. ضمنا یك روز در رقه در یك مجمع عمومی خطاب به مردم گفت كه فضل بن یحیی امر مرا مخالفت كرد و من او را لعن می كنم، شما هم لعن كنید. آن مردمِ بی اراده و شخصیت فقط به خاطر خوشایند هارون، فضل بن یحیی را لعن كردند.
خبر این قضیه كه به یحیی بن خالد برمكی پدر فضل بن یحیی رسید سوار شد و به رقه رفت و از طرف پسرش معذرت خواست و هارون هم قبول كرد.
تا آخر داستان كه بالاخره حضرت در زندان سندی مسموم و شهید شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . تحف العقول، ص 408.
[2] . ارشاد، ص 296.
آمدن مأمور به احوالپرسی امام علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در زندان سندی بن شاهك 👺 یك روز هارون مأموری را فرستاد كه از احوال حضرت كسب اطلاع كند. خود سندی هم به همراه مأمور وارد زندان شد.
وقتی كه مأمور وارد شد امام از او سؤال كرد چه كاری داری؟
گفت خلیفه مرا فرستاد تا احوالی از تو بپرسم.
فرمود از طرف من به او بگو: هر روز كه از این روزهای سخت بر من می گذرد یكی از روزهای خوشی تو هم سپری می شود، تا آن روزی برسد كه من و تو در یك جا به هم برسیم، آنجا كه اهل باطل به زیانكاری خود واقف می شوند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر كه ستم بر ما كرد
بر گردن او بماند و بر ما بگذشت
باز در مدتی كه در زندان هارون بود یك روز فضل بن ربیع مأمور رساندن پیغامی از طرف هارون به آن حضرت شد.
فضل گفت وقتی كه وارد شدم دیدم نماز می خواند.
هیبتش مانع شد كه بنشینم، ایستادم و به شمشیر خودم تكیه دادم. نمازش كه تمام شد به من اعتنا نكرد و بلافاصله نماز دیگری آغاز كرد. مرتب همین كار را می كرد و به من اعتنایی نمی كرد. آخر كار وقتی كه یكی از نمازها تمام شد قبل از آنكه به نماز دیگر شروع كند من شروع كردم به صحبت خود. خلیفه به من دستور داده بود كه در حضور آن حضرت از او به عنوان خلافت و لقب امیرالمؤمنینی یاد نكنم. هارون به من گفته بود به او این طور بگو كه برادرت هارون سلام رسانده و می گوید خبرهایی از تو به ما رسید كه موجب سوء تفاهمی شد. اكنون معلوم شد كه شما تقصیری ندارید. ولی من میل دارم كه شما همیشه نزد من باشید و به مدینه نروید. حالا كه بناست پیش ما بمانید خواهش می كنم از لحاظ برنامه ی غذایی هر نوع غذایی كه خودتان می پسندید دستور دهید و فضل مأمور پذیرایی شماست.
حضرت جواب فضل را به دو كلمه داد: «لَیْسَ لی مالٌ فَیَنْفَعَنی وَ ما خُلِقْتُ سَؤلاً» از مال خودم چیزی در اینجا نیست كه از آن استفاده كنم، و خدا مرا اهل تقاضا و خواهش هم نیافریده كه از شما تقاضا و خواهشی داشته باشم.
با این دو كلمه مناعت و استغناء طبع بی نظیر خود را رساند و ثابت كرد كه زندان نخواهد توانست او را زبون كند.
بعد از گفتن این كلمه فوراً از جا حركت كرد و گفت اللّه اكبر و سرگرم عبادت خود شد.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی موسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْاَبْرارِ وَ اِمامِ الْاَخْیارِ وَ عَیْبَةِ الْاَنْوارِ وَ وارِثِ السَّكینَةِ وَ الْوَقارِ وَ الْحِكَمِ وَ الْاثارِ الَّذی یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ بِمُواصَلَةِ الْاِسْتِغْفارِ.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۴۶ - معجزه علوی (علیه السلام)
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در اوقات مجاورت حقیر در نجف اشرف در ماه محرم، سنه 1358 از طرف حکومت عراق اکیداً از قمه زدن و سینه زدن و بیرون آمدن دستجات منع شده بود.
شب عاشورا برای اینکه در حرم مطهر و صحن شریف سینه زنی نشود از طرف حکومت، اولِ شب، درهای حرم و رواق را قفل کردند و همچنین درهای صحن را و آخرین دری که مشغول بستن آن شدند درِ قبله بود و یک لنگه آن را بسته بودند که ناگاه جمعیت دسته سینه زن هجوم آورده وارد صحن شده و رو به حرم مطهر آوردند، درها را بسته دیدند، در همان ایوان مشغول عزاداری و سینه زنی شدند.
ناگاه عده ای شُرطی با رئیس آنها آمده و آن رئیس با چکمه ای که بپا داشت در ایوان آمده و بعضی را می زد و امر کرد آنها را بگیرند. سینه زنها بر او هجوم آوردند و او را بلند کرده و در صحن انداختند و سخت او را مجروح و ناتوان ساختند و چون دیدند ممکن است قوای دولتی تلافی کنند و بالأخره مزاحمشان شوند، با کمال التجا و شکستگی خاطر، همه متوجه در بسته حرم شده و به سینه می زدند و می گفتند ( یا عَلی فُکّ الْبابَ ) ما عزادار فرزندت هستیم .
پس در یک لحظه، تمام درهای حرم و رواق و صحن گشوده گردید و بعضی موثقین که مشاهده کرده بودند برای حقیر نقل کردند که میلهای آهنین که بین درها و دیوار بود وسط آنها بریده شده بود .
و بالجمله سینه زنان وارد حرم مطهر می شوند.
سایر نجفی ها که با خبر می شوند همه در صحن و حرم جمع می شوند و شُرطی ها پنهان می گردند.
موضوع را به بغداد گزارش می دهند دستور داده می شود که مزاحم آنها نشوید.
در آن سال در #نجف و #کربلا بیش از سالهای گذشته اقامه عزا شد و این معجزه باهره را شعرا در اشعار خود نقل نموده و منتشر ساختند.
از آن جمله یکی از فضلای عرب اشعار یکی از ایشان را بر لوحی نوشته و به دیوار حرم مطهر چسبانده بود و بنده هم چند شعر آن را همانوقت یادداشت کردم بدین قرار :
مَنْ لَمْ یُقِرَّ بِمُعْجِزاتِ الْمُرْتَضی (علیه السلام)
صِنْوِ النَّبِیِّ ( صلی الله علیه وآله ) فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ
فَتَحَتْ لَنَا اْلاَبْوابَ راحَةُ کَفِّهِ
اَکْرِمْ بِتِلْکَ الرّاحَتَیْنِ و َاَنْعُمِ
اِذْ قَدْ اَردُوا مَنْعَ اَرْبابِ الْعَزاءِ
بِوُقوُع ما یَجْرِی الدَّمُ بِمُحَرَّمٍ
فاذا الْوَصِیُّ بِراحَتَیْهِ ارْخُوا
اَوْمأ فَفُکَّ الْبابُ حِفْظا لِلدَّمِ
و چنانچه در شعر آخر اشاره شده، راستی اگر این عنایت از طرف آن حضرت نشده بود، فتنه عظیمی برپا می شد و خونها ریخته می گردید، صَلَواتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ .
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/48015
╭═══════๛ - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -