#خاطرات | واليبال قبل از عمليات
از صحنههاى عجيبى كه در #جبهه ديدم، اين بود كه گروهى در آستانه عمليات و رفتن به خط مقدم بودند. به آنان خبر دادند: براى انتقال شما ٤٠ دقيقۀ ديگر ماشين مىآيد.
آنان گفتند پس مىتوانيم يك دست واليبال بازى كنيم.
توپ را برداشتند و شروع به بازى كردند و من متعجّب بودم كه اينها چه #آرامش عجيبى دارند!!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | نعمتهاى سياسى
در سفرى كه به يكى از كشورهاى اسلامى داشتم، جوانى به من گفت: ما در اينجا فقط حق داريم در #مسجد اذان بگوئيم.
اگر ممكن است دولت ايران از دولت ما بخواهد كه اجازه دهند ما مسلمانان، بيرون از مسجد هم اللّه اكبر بگوئيم! آنگاه از من پرسيد: راست است كه در ايران در خيابانها نمازجمعه مىخوانند؟
گفتم: بله.
گفت:
شما در نور هستيد و ما در ظلمت.
#نعمت
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | آوازۀ روح اللّه در آفريقا
مردى آفريقايى كه پى در پى بچههايش مىمردند، آرزو داشت صاحب فرزندى شود، تا اينكه خداوند به او فرزندى داد.
روزى كه فرزندش به دنيا آمد اتّفاقاً راديو را روشن كرد نام روح اللّه خمينى را شنيد، گفت: نام بچهام را روحاللّه گذاشتم.
به لطف خدا، فرزند زنده ماند.
او پس از چندى همۀ مرغ و خروسهاى خانه را جمع كرده به سفارت ايران آورد و به سفير گفت:
مىخواهم اينها را براى امام خمينى #هديه بفرستم.
چون با نام گذارى او بر فرزندم، خداوند عنايت ويژهاى به من نموده است.
#فرزند
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | عنايت به #خانواده_شهدا
همسر يكى از شهداى لبنان براى حضرت امام نامهاى نوشته بود و در نامهاش از حضرت امام مهر كربلا خواسته بود.
امام به محض اينكه به درخواست اين #همسر_شهيد رسيدند، نامه را ناتمام گذاشته و مهرى آماده كردند تا براى او ارسال كنند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سختگيرى در #بيت_المال
يكى از نمايندگان حضرت امام قدرى بريز و بپاش مىكرد، امام فرمودند: به ايشان بگوييد تا ده روز ديگر بيايند و صورت حسابها و هزينههايى را كه از وجوهات (خمس، سهم امام) داشتهاند بياورند.
بعد فرمودند: من در بيتالمال با كسى شوخى ندارم، به من اطلاع دادهاند زندگى ايشان معمولى نيست.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | گردنبند قيمتى
خانمى از ايتاليا گردنبندى قيمتى براى حضرت امام به رسم هديه فرستاده بود.
گردنبند روى ميز حضرت امام بود تا اينكه دختر شهيدى به ملاقات امام آمد، امام گردنبند را به او #هديه كرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سوختگيرى با قرآن
از #تلاوت قرآن حضرت #امام_خمينى قدس سره بسيار شنيدهايم.
يكى از فقهاى شوراى نگهبان مىگفت:
امام روزى چندبار قرآن مىخواند، وسط كارهاى اجتماعىاش مىنشست و قرآن مىخواند.
آرى، انسان تا سوختگيرى نكند، قدرت حركت ندارد.
اگر پيوسته براند، سوخت تمام مىشود و به روغنسوزى مىافتد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شرط براى تفريح
حضرت امام خمينى قدس سره در كنار درس و بحث به #تفريح هم علاقه داشت.
در جوانى روزهاى جمعه با طلاب براى تفريح از شهر خارج مىشدند؛ امّا قبل از حركت مىفرمود: به چند شرط با شما بيرون مىآيم:
١- نماز را #اوّل_وقت بخوانيم.
٢- در تفريح از كسى غيبت نشود.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | باز اين سيّد نمازش را نخوانده
يكى از علماى قم مىگفت: در مدرسه دارالشفا نزد #امام_خمينى قدس سره درس مىخواندم.
اواسط درس متوجّه شدم كه نمازم را نخواندهام، نزديك غروب آفتاب بود. پيش خود گفتم اگر وسط درس بلند شوم زشت است، به نظرم رسيد دستمالى جلوى بينىام بگيرم و به بهانۀ خون دماغ جلسه را ترك كنم. يكباره امام فرمود:
باز اين سيّد نمازش را نخوانده است!!
#کرامت
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مظلوميّت دينداران
در رژيم طاغوت، وزير آموزش و پرورش به مدير يكى از دبيرستانهاى دخترانه به اعتراض گفته بود: چرا دانش آموزان شما با #چادر تردّد مىكنند؟
مدير گفته بود: آقاى وزير! فرض كنيد ما هم يك اقلّيت مذهبى هستيم، آنها در دين خود آزاد هستند، لااقل به اندازه يهودىها به ما آزادى بدهيد!
#حجاب
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | وقت ورزش
عدهاى از سران كشور خدمت حضرت امام بودند كه يك مرتبه امام ساعتشان 🕰 را نگاه كرده فرمودند: دير شد!
پرسيدند: آقا چى شده؟!
فرمود: وقت #ورزش دير شد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | گوهر #وقت 💎
وقتى كه امام خمينى قدس سره را به تركيه تبعيد كردند، با هواپيماى مسافربرى نبردند چون مىترسيدند امام مسافران را به شورش وادارد؛ لذا با هواپيماى بارى بردند.
ايشان از فرصت استفاده كرده و باب سخن را با خلبان باز مىكند.
وقتى به تركيه رسيدند، امام را در اتاقى محبوس كردند حتّى اجازه نمىدادند ايشان پردۀ اتاق را كنار بزند و از نور آفتاب استفاده كند و نگهبانى را براى ايشان گماشتند.
امام عزيز از اين #فرصت هم استفاده كرد و باب گفتگو را با نگهبان تُرك زبان باز كرده و مرتّب از كلمات تركى مىپرسيد.
عجب اين كه امام در همان اتاق تاريك در طول يك سال دو جلد تحريرالوسيله را نوشتند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────