#خاطرات_شهدا
✍شهید پور جعفری می گفت:
روزی در منطقه ای در سوریه،
حاجی خواست با دوربین دید
بزنه،خیلی محل خطرناکی بود،
من بلوکی را که سوراخی داشت،
بلند کردم که بذارم بالای دیوار که
دوربین استتار بشه.
همین که گذاشتمش بالا
تک تیرانداز بلوک رو طوری زد
که تکه تکه شد ریخت روی
سر و صورت ما.
حاجی کمی فاصله گرفت،
خواست دوباره با دوربین دید
بزنه که این بار ،گلوله ای نشست
کنار گوشش روی دیوار ، خلاصه
شناسایی به خیر گذشت.
بعد از شناسایی داخل خانه ای
شدیم برای تجدید وضو احساس
کردم اوضاع اصلا مناسب نیست
به اصرار زیاد حاجی رو سوار
ماشین کردیم و راه افتادیم.
هنوز زیاد دور نشده بودیم که
همون خونه در جا منفجر شد و
حدود هفده تن شهید شدند
🗯بعداز این اتفاق حاجی به من
گفت:حسین امروز چند بار نزدیک
بود شهید بشیم اما حیف.
📚راویت کننده: سردار حسنی سعدی
در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۸
#قرارگاه_شهدای_مدافع_حرم
🌐 @gharargah1542
💌#خاطرات_شهدا
💠شهید #محمدهادی_ذوالفقاری
آخرینبار وقتی با دوستش تماس گرفت، به او گفت: نمیخوای صدای منو ضبط کنی؟! دیگه معلوم نیست بتونی با من حرف بزنی!
بعد گفت: به مادرم بگو از من راضی باشه!! من رفتهام خواستگاری و...!
به یکی از دوستان طراح گفته بود:
من چهرهی جذابی ندارم؛ اگه تونستی،
یه طرح قشنگ از عکسهای من آماده کن! بعدها به درد میخوره!
با این که بارها در عملیات مردمی سپاه بدر عراق شرکت کرده بود اما وصیتنامهاش را قبل از آخرین سفر نوشت! درست در روز ۱۹بهمن۱۳۹۳، یعنی یک هفته قبل از شهادت!
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
#قرارگاه_شهدای_مدافع_حرم
🌐 @gharargah1542
#خاطرات_شهدا
غروب ماه رمضان بود،ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسي يــک قابلمه از من گرفت.
بعد داخل کله پزي رفت، به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه براي افطاري!
عجب حالي ميده؟
گفت: راســت ميگي، ولي براي من نيست، يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان ســنگک گرفت، وقتي بيرون آمد ايرج با موتور رسيد، ابراهيم هم سوار شد و خداحافظي کرد، با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شــدند و با هم افطاري ميخورند،از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم، فــرداي آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد؟
گفت: پشت پارک چهل تن، انتهاي کوچه، منزل کوچکي بود که در زديم و کله پاچه را به آنها داديم، چند تا بچه و پيرمردي که دم در آمدند خيلي تشکر کردند، ابراهيم را کامل ميشناختند، آنها خانوادهاي بسيار مستحق بودند، بعد هم ابراهيم را رساندم خانهشان.
📚سلام بر ابراهیم1
#شهیدابراهیمهادے
👈 🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹👇
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟 بی سیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان رو داد، اون هم در منطقه ای صعب العبور.فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند.
هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند ...!
بروجردی بلند شد وضو گرفت و به نماز ایستاد. نمازی پر از حضور خـــــدا ...
💠بعد از نماز بر اثر خستگی خوابش برد.بعد از چند دقیقه ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید مدتی به نقشه زل زد بعد با صدای بلند همه فرماندهان رو صدا زد و طرحی رو برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد.طرحی نـــو که همه رو به تعجب وا داشت. همه موافق این طرح بودند.
با اجرای طرح، محاصره شکسته شد ومورد رزمندگان آزاد شدند.با خوشحالی به سمت بروجردی رفتم در مورد طرح سوال کردم.
اشک توی چشماش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه می شم به نماز می ایستم و توسل به ائمه اطهار پیدا می کنم.
این کار راه هایی رو جلوی روم باز می کنه....
🌷سردارشهید محمد بروجردی🌷
📚منبع : کتاب مسیح کردستان
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍خانواده دوست بود...
🌟«پدر، فرمانده جنگهای نامنظم بودند ولی بسیار باعاطفه و خانواده دوست بودند. گاهی ما ۹ ماه هیچ اطلاعی از پدر نداشتیم اما رفتار او با ما عاشقانه و زندگی مادرم با ایشان، شیرین بود و هنوز هم حلقه ۵۰ ساله ازدواجشان در دست مادرم است. مادر پا به پای آقا سید دشواریهای زندگی را تحمل کردند و حتی در زمانی که پدر در جبهه بودند مادر مغازه را میچرخاندند.یکی از مسئولان که مدتی همراه شهید هاشمی بود خاطرهای تعریف میکردند: «یک بار که میخواستم به تهران برگردم آقا سید به من گفت سری به خانوادهام بزن و اگر چیزی نیاز داشتند برایشان تهیه کن. وقتی دوباره به خط برگشتم شهید هاشمی مرا در آغوش گرفت و مدام مرا میبوئید و اشک میریخت. گفتم چه میکنی؟ گفت: تو بوی خانوادهام را میدهی.»
🌷شهید سید مجتبی هاشمی🌷
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطرات
🔻 یه تانک عراقی آتش گرفته بود راننده ازش امد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود هاج و واج به اطراف نگاه می کرد بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد یکی از بچهها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت
مگر نمی بینی که دارد آب می خورد ما شیعه #امام_حسین (ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم نه مثل یزیدیان......
#شهیدعلی_اکبر_محمدحسینی
📕 خط عاشقی ، ج۱
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطرات
🔻 پست نگهبانی اش نیمه شب بود تنهای تنها !!
سر پست نشسته بود و اطراف را نگاه و زیر لب زمزمه میکرد .
صبح که رفتیم پست رو تحویل بگیریم دیدم روی زمین افتاده اولش فکر کردیم به سجده رفته ، ولی هرچه صدایش زدیم جواب نداد ، وقتی تکانش دادیم دیدم یک تیر خورده توی پیشانی اش و غریبانه شهید شده.
تا چند روز فکر تنها شهید شدنش اذتمان میکرد تا اینکه به خواب یکی از بچهها آمده بود و گفت ناراحت نباشید همین که تیر خوردم به زمین نرسیده افتادم توی آغوش آقا #امام_حسین ....
#شهیدمهدی_شاهدی
📕 خط عاشقی ، ج۱
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍پیشقدم در کارهای خیر
🔻پدر شهید نقل میکند: شهید تاجبخش در بیشتر اوقات، تمام و یا بخشِ قابل توجّهی از حقوق خود را برای رفع مشكلات مردم به عنوان قرضالحسنه یا بِلاعوض میداد و در جواب آنهایی كه علّتش را جویا میشدند، به این آیهی قرآن استناد میكرد كه «هركس در راه خدا چیزی یا پولی قرض دهد، خداوند دهبرابر به وی برمیگرداند.»
كمک به فقرا و محرومان از دیگر كارهایی بود كه پس از به شهادترسیدن وی از سوی دوستانش اطلاع یافتیم. زمانی كه محمد میفهمید كسی از بچههای هیئت یا مسجد كاری یا مشكلی دارد، اجازهی استراحت به خودش نمیداد و به كمک دوستانش میشتافت.همیشه به دنبال كار خیر بود و وقتی فهمید كه مقبرهی چهار شهید گمنام شهر گتوند در حال تعمیر و بازسازی است، به بنده گفت كه تمام هزینههای این مرمّت را تقبّل میكنم، به شرطی كه تا زندهام این مسئله فاش نشود.
🌷شهید مدافعحرم محمد تاجبخش🌷
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍بی ریا و خالصانه مثل ابراهیم
سر وصدا نداشت. هرجا می دید کاری زمین مانده عجله می کرد و کار را انجام می داد.
اگر می دید جایی یادواره شهداست، خودش را می رساند و مشغول فعالیت می شد.برای معرفی شهید ابراهیم هادی خیلی زحمت کشید. برای رزمندگان عراقی از ابراهیم و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها می گفت. برای آنها پیشانی بند و چفیه تهیه می کرد.او جوانان عراقی را با راه و رسم شهدا آشنا نمود و همراه با آنها در عملیات ها حضور داشت تا اینکه در اطراف سامرا به قافله شهدا پیوست.
🌷شهید محمدهادی ذوالفقاری🌷
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍بهایِ عشق...
🔻احمد عشقش به امام چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناکردنی بود. بعد از انقلاب وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود احمد در مسافرت بود، در راه وقتی که خبر را شنید از ناراحتی ماشین را کنار جاده نگه داشت و در حالی که می گریست گفت: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر این رهبر بیفزا و وقتی به تهران رسید به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب رهبرش اعلام کرد....
🌷شهید احمد کشوری🌷
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍به دنیا دل نبنده هر که مَرده!
🔻 همهی کسانی که با ابرام بودند، میدانند؛ ابرام خیلی دستودلباز بود. اگر کسی به ابرام میگفت عجب ساعت قشنگی، یا عجب لباس قشنگی داری، ساعت یا لباس یا هر وسیلهی دیگری را که داشت، درمیآورد، میگفت بیا! مال تو! هیچوقت دل به چیزی نمیبست. یک جمله داشت که همیشه آن را میگفت: «به دنیا دل نبنده هر که مَرده!»
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59
در دفترچه یادداشتش،
از کارهایی که مقید به انجامشان بود
لیستی تهیه کرده بود به این شرح:
خوشرفتاری با مردم، ذکر روزهای هفته، غذا خوردن با خانواده، اطلاع از اخبار، مسواک و بهداشت فردی، ورزش و پیادهروی، دروغ نگفتن، ادب در کلام، محاسبه اعمال روزانه...
گاهی به سراغ دفترچه میرفت
و این موارد را مرور میکرد
تا خیالش از بابت عمل به تمامی آنها آسوده باشد...
#شهید_یدالله_قاسم_زاده🕊
#خاطرات_شهدا
🌹 قرارگاه شهدای مدافع حرم 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2839674880C36ec351e59