eitaa logo
قرارگاه فرهنگی مه شکن
609 دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
212 فایل
امام خامنه ای حفظه الله: "در فضای مه آلود فتنه چراغ #مه_شکن لازم است که همان بصیرت است." ارتباط با مدیر: @M_khaadem
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ آرزو داشت تا جایی که می‌شود شبیه امامش باشد 🔻 سرش را آورد بالا و این‌بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: «مامان جان! می‌دونید داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟» 🔸 نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه باشد. 📚 از کتاب | روایت زندگی اشرف‌سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان 📖 صفحات ۱۹۰ و ۱۹۱ ❤️ 📗 ┄┅┄┅ ❥🌷🕊🌷❥ ┅┄┅┄ @Gharargah_mehshekan
✳️ مذهب بدون موضع؟! 🔻 یاد گرفته‌ام و اعتقاد دارم که « بدون » به‌غایت درست و مستقیم که برود، به ترکستان می‌رسد! نمی‌شود به مفاهیمی چون و باور داشته باشی و به پیرامون خودت بمانی. 📚 از کتاب 👤 📗 #️⃣ 📌 : «هرکس از دستش کاری برای نصرت اسلام و نظام بر می‌آید حرام است که سکوت کند و کاری نکند.» (دی‌ماه ۱۳۹۶)؛ راوی: آیت‌الله شب‌زنده‌دار ‼️ پ.ن: هر میزان مردم نسبت به خود حساس‌تر شوند و کنند این ماجرا زودتر تمام می‌شود. هرکس هر میزان می‌تواند باید روشنگری کند. همه مسؤولیم. همه رسانه‌ایم. همه پیامیم. فراموش نکنیم تا آخرین نفری که در حلقه ذهنی تروریست‌های وطنی گرفتار است این ادامه دارد. ┈┈••✾•☘️🌹☘️•✾••┈┈ @Gharargah_mehshekan
✳️ مثل کوه! 🔻 «المؤمنُ کالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکهُ الْعَواصِفُ.» در باب گفته‌اند: مانند است که هیچ باد تندی قدرت ندارد او را از جا حرکت بدهد. آن بادهای تند چیست؟ یک نفر را از جا تکان می‌دهد، دیگری را از جا تکان می‌دهد: 💠 «وَمِنَ النّاسِ مَنْ یعْبُدُ اللهَ عَلی حَرْفٍ فَانْ اصابَهُ خَیرٌ اطْمَأنَّ بِهِ وَ انْ اصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَالْاخِرَةَ.» (حج، ۱۱) ‼️ قرآن می‌گوید بعضی از مردم راه و را تا وقتی می‌روند که هم در آن راه تأمین بشود، همین قدر که ضرر ببینند به آن پشت می‌کنند. این‌ها ایمان نیست! 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۷۰ 📕 📗 @Gharargah_mehshekan
✳️ درست نبود لباسم را مرتب کنم! 🔻 بعد از نماز می‌خواستم حسین آقا را ببینم و دربارهٔ موقعیت منطقه و یک سری مسائل مربوط به اطلاعات و عملیات با هم صحبت کنیم. دنبالش فرستادم و داخل ستاد لشکر منتظرش ماندم. او در حالی که اورکتش را روی شانه‌هایش انداخته بود وارد شد. معلوم بود که از نماز می‌آید و فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده. در حالی که به او لبخند زدم، نگاه معنی‌داری به او انداختم. سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بندهٔ او به سر و وضعم برسم! 📚 از کتاب ؛ 🔺 خاطراتی از 👤 راوی: سردار شهید حاج ❤️ 📘 ┈ •~❅❥🌷🕊🌷❥❅~•┈ @Gharargah_mehshekan