eitaa logo
قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختار زاده
434 دنبال‌کننده
217 عکس
83 ویدیو
1 فایل
✨با حضور مادر گرامی شهید حسن مختار زاده. -استان قم- ♦️شماره کارت قرارگاه شهید حسن مختارزاده : 5892107045249292 ♦️برای عضویت در قرارگاه : @admin_shmokhtarzadeh ♦️ارتباط با ما : ▫️ @zeinab1531
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔸" کافی بود بهش زنگ بزنی ، بگی حسن اقا مخاطب داریم.سریع خودشو میرسوند . تنها نه ! همراه خودش چند تا کمک مربی با ماشین شخصی می آورد. جات خیلی خالیه حسن اقا " 🔸 « به نقل از دوست شهید » ———————————————- -تصویر مربوط به حضور شهید حسن مختار زاده ، جانشین کمیته تخصصی راپل،در قرارگاه سربازان عصر ظهور به عنوان مربی - ———————————————— . 📍@gharargah_shmokhtarzadeh
هدایت شده از شهید حسن مختارزاده
. . { ایام عید ، بعضی از سال ها اگر می توانستیم می رفتیم مشهد. وگرنه مثل هر سال به شهرستان میرفتیم و اقوام فامیل هارو می دیدیم شهید همیشه سعی می کرد که به ما بچه ها خیلی خوش بگذره خودش ما رو می برد خرید . برای بچه ها سوغاتی و یادگاری می گرفت. } - به نقل از خواهر گرامی شهید - 📍 عکس از سفر شهید به مشهدالرضا نوروز 1401 ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a
هدایت شده از شهید حسن مختارزاده
. { سحرها بنا به مشغله زیاد حسن جان دیر سر سفره سحری حاضر می شد ۲۰ دقیقه مانده به اذان به سرعت وبا مزاح سحری میخورد. مثلاً به یکی می گفت زمان را اعلام کند دیگری آب را برایش پر میکرد و مرحله آخر مسواک در یک دقیقه. ایشان مدیریت زمان در همه امور داشت } 📍خاطره به نقل از پدر گرامی شهید | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" •🌱• [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
. | " یک مرتبه من و شهید از مسجد به سمت منزل در راه بودیم ایشان از من جلو زدند ولی در مسیر ایستاد و به من گفت : مادر کمی تندتر بیا من از شما جلو زدم من گفتم اشکالی ندارد و ایشان گفتند :« اگر آدم از استاد خود جلو بزند جوان مرگ می شود و عاقبت به خیر نمی شود» و من گفتم :پسرم من که استاد تو نیستم اشکال ندارد تو برو و ایشان گفت :« تمام خون رگ های من مدیون شماست .» من واقعاً نمی دانم در مورد این پسر چه بگویم انسان عجیبی بود با تمام مشکلات و نداری ما می ساخت و بسیار قانع بود . . . "| ▫️به نقل از مادر گرامی شهید غلامرضا بابانسب . | 🍃قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده - [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ] -
. | " روز رفتن حس عجیبی داشت دائماً تا لب جاده می رفت و بر می گشت به خانه به مادرم سفارش می کرد در مورد همسرش و فرزندش که هنوز به دنیا نیامد می گفت که از همسرم مانند دختر خود مراقبت کن و هوایش را داشته باش . مراقب فرزندم باش هر غذایی نخورد، هر مهمانی نرود . من آن روز در خانه بودم چون فرزند کوچک داشتم نمی توانستم بدرقه برادرم بروم ولی در قلبم احساس عجیبی داشتم فکر کردم آخرین باری است که او را می بینم . . . "| ▫️به نقل از خواهر گرامی شهید غلامرضا بابانسب. | 🍃قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده - [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ] -
. —✨| و اما امشب ، اولین شبی بود که موکب فعالیتش را آغاز کرد . . . نشسته بودم روی یکی از صندلی های غرفه شهداء ، عکس های شهداء روی پرده ها جا گرفته بود . . . عکس حضرت آقا ، عکس حاج قاسم ، عکس شهید حسن مختارزاده ، شهید آرمان ، شهید آوینی و . . . با صدای دوستم توجهم به یک گوشه از غرفه شهداء جلب شد . . . دوستم از کسی میخواست که این لحظه را ثبت کند . . . خانمی که چادر مشکی بر سر داشت ، وارد موکب شده بود ، زاویه دیدم طوری بود که چهره اش را نمی دیدم. . . اما آمده بود و دست میکشید روی عکس های شهدایی که روی پرده غرفه شهدا قرار گرفته بود، روی پرده کنار که عکس حضرت آقا قرار داده شد بود هم دست کشید و مکثی کرد . . . لحظه ایی به همان حالت در حال خودش رفته بود ، و چه صحنه ایی بود و دیدن چنین لحظه هایی چه حسی داشت . . . بعد که برگشت که از غرفه بیرون برود ؛ چهره اش را تازه دیدم. . . اشک هایش را پاک میکرد و صورتش خیس شده بود ؛ حال و هوایش بارانی بود . . . کاش میشد توصیف کردن حس خوب دیدن این لحظه هارا . . . او چه حس کرده بود که اینطور حالش منقلب شده بود . . .؟ و شهدا زنده اند و دارای تاثیر . . . |— 🌿به وقت 4 اسفند ماه 1402 ، دو روز مانده به میلاد آخرین امام عزیز ما ، | 🍃 قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده - [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ] -
. 🌿° به نقل از مادر گرامی شهید : همیشه خودش می آمد دنبالم ومن را به سرکار می برد ویا کاری داشتم می رسوند تاکارم را انجام بدم این اواخر . . . | قرارگاه فرهنگی شهید حسن مختارزاده - [ https://eitaa.com/gharargah_shmokhtarzadeh ] -