eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
31.4هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
14.9هزار ویدیو
76 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهید_هاشمی #موسسه_خیریه_امام_حسن_مجتبی #گروه_جهادی_شهید_هاشمی #حسینیه_شهید_هاشمی #هییت_رزمندگان_اسلام_منطقه_سرآسیاب #دارالقرآن_امام_رئوف_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام #محله_اسلامی_شهید_هاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ میدیدم زیر پرده ای از خنده، نگاهش میدرخشد و به نرمی میلرزد... مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت... باران احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم.. و او ساده شروع کرد _شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح میکردم.😊 و من از همان سحر حرم منتظر بودم حرفی بزند.. و امشب قسمت شده بود شرح عشقش را بشنوم.. که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید _چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره. نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر این همه احساسش کلمه کم آورده بودم.. که با آهنگ آرمش بخش صدایش جانم را نوازش داد _همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید میتونید تا آخر عمر بهم اعتماد کنید؟ طعم عشقش به کام دلم به قدری شیرین بود.. که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین☺️ لبهایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت... در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم.. که چند روز بعد... تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در در زینبیه 💞عقد کردیم.💞 😍💞 کنارم که نشست.. گرمای شانه هایش را حس کردم ☺️و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در زینبیه بلند شده بود... که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین عاشقانه اش را خرج کرد _باورم نمیشه دستت رو گرفتم! از حرارت لمس احساسش، گرمای عشقش در تمام رگهایم دوید.. ☺️ که ضربه ای شیشه های اتاق را در هم شکست @gharargaheemamhasan1