eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
14.8هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
9.7هزار ویدیو
56 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه فرهنگی اجتماعی شهید هاشمی #موسسه خیریه امام حسن مجتبی #گروه جهادی شهید هاشمی #حسینیه شهید هاشمی #هییت رزمندگان اسلام منطقه سرآسیاب #دارالقرآن امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام #محله اسلامی شهیدهاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️«کلمات قصار از مرحوم آیت الله »⚡️ ♦️اگر انسان واقعاً اهل شنيدن باشد، تمام در و ديوار او را موعظه می كنند. ♦️ عمر شما در اثر خدمت به مردم زياد مي‌شود. ♦️ دور شدن از خدا، آغاز مشكلات انسان است. ♦️ سرمايه‌ی اصلى استجابت ، اعتقاد است. ♦️ ابتداى سفر الى الله سحرخيزى است. ♦️ بايد نفس اَمّاره را با بيدارى شب و نماز اول وقت كنترل كنيد. ♦️ اگر در زندگیتان شكاف‌هايی هست، دليل آن اين ‌است كه از بندگى ‌تان براى خداى متعال كم گذاشته ‌ايد. ♦️غربال شدن مردم در مثل غربال شدن اصحاب‌ حضرت امام حسين علیه السلام در شب . ♦️نفوس خود را با تلاوت و در ، ادب کنید.
عالیه با تفکر بخونید... زندگی ما را می سازد از جمله؛👇👇 🎤 صدا: ﴿وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ ۚ﴾ [ : 19] از صدای خود بکاه. 👣راه رفتن: ﴿وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ ﴾ [: ٣٧] و مغرورانه بر زمین راه مرو. 👁دیدن: يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ [ ۳۰] از نگاه هوس‌آلود ، خودداری کنید 👂🏻شنیدن: ﴿وَلَا تَجَسَّسُوا﴾ [: ١٢] در امور خصوصی مردم، تجسس نکنید 🍽خوردن: ﴿وَلَا تُسْرِفُوا ۚ﴾ [: ٣١] و اسراف و زیاده‌روی نکنید. 🗣سخن گفتن: ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾ [: ٨٣] و به مردم نیک بگوئید. 👥محفل: ﴿وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا ۚ﴾ [: ١٢] و همدیگر را غیبت ننمایید. 🔹تا به وسیله آن ما را در دنیا و آخرت خوشبخت شویم. هرکس برخداتوکل کند خداوند اورا کفایت می کند انشالله ☫ 🍃🌸🍃🌺🍃🌸 ┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅ @gharargaheemamhasan1 عضو شوید👆 و نشر دهید‌🔺
💢اگر زن‌ها با مانوس شوند... ☀️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: 🌷 اگر زنها با قرآن مأنوس بشوند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد؛ چون انسانهای نسل بعد در دامن زن پرورش پیدا میکند. 🍃 زنِ آشنای با قرآن و مأنوس با قرآن و متفاهم با مفاهیم قرآن، خیلی میتواند در تربیت فرزند تأثیراتی داشته باشد. 🗓 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹🇮🇷 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
📸 بازیکنان عراقی قبل از آغاز بازی دو تیم فوتبال الشرطه و القاسم در لیگ فوتبال عراق اینگونه نسبت به توهین صورت گرفته به قرآن، واکنش نشان دادند 🔹قبل از آغاز بازی دو تیم فوتبال الشرطه و القاسم در لیگ فوتبال عراق، داوران با در دست گرفتن قرآن و بوسیدن آن بازی را شروع کردند. خبرهای داغ/ سیاسی،فرهنگی،مذهبی اینجا👇👇👇 @gharargaheemamhasan1 برای آگاهی جامعه نشر دهید.✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | تدبر در 💠 چند نکته در مورد درک بهتر مفاهیم قرآنی 🌀 کاری از گروه 📎 📎 🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه 🌀 «دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان» ✅ @gharargaheemamhasan1
یه کم بقیه را هم ببین!.mp3
4.5M
🔈 🔷 تدبری در آیه « وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ» 🔶 پدرش جای من شهید شد * از خودت بیرون بیا، گرفتاری‌های بقیه را ببین * فقط تو آدمی‌؟ * یکم بقیه را ببین! 📌برگرفته از جلسات «از حیوانیت تا حیات» @gharargaheemamhasan1
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۴۸ _... امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری! از حرفهایش میفهمیدم.. شوهرش در کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا کرده باشد.. که قدمهایم به زمین قفل شد... و او به سرعت به سمتم چرخید _چته؟ دوباره ترسیدی؟ دلی که سالها کافر شده بود... حالا برای حرم میتپید،.. تنم از ترس تصمیم بسمه میلرزید.. و او کمر به حاضر در حرم بسته بود... که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد _فقط کافیه چارتا مفاتیح پاره بشه تا کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک! چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید.. و نافرمانی نگاهم را میدید.. که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه تهدیدم کرد _میخوای برگرد خونه! همین امشب شوهرت رو تو راه ترکیه میده و عقدت میکنه! نغمه مناجات از حرم به گوشم میرسید... و چشمان ابوجعده دست از سر صورتم برنمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم _باشه... و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد.. و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید... باورم نمیشد.. به پیشواز کشتن اینهمه انسان باشد که مرتب لبانش میجنبید و میخواند... پس از سالها ... از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی ام این بار نه به نیت که به قصد میخواستم وارد حرم دختر حضرت علی(ع) شوم... که قدم هایم میلرزید... عده ای زن و کودک در حرم نشسته بودند،... ادامه دارد.... @gharargaheemamhasan1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 آیه‌ای که در گرفتاری‌ها به خواندنش سفارش شده است فقل حسبی الله 👤 حجت‌الاسلام والمسلمین ═✧❁🌸❁✧═ @gharargaheemamhasan1
خانه ای كه در آن قرآن خوانده میشود و دين در آن خانه حاكم است، برای فرشتگان ، مانند ستاره های آسمان برای اهل زمين نورافشانی می كند[۱] ؛ همان طور كه انسان هنگام ديدن فضای باز، بعضی از جاها را تاريك و بعضی را روشن می بيند خانه ای كه در آن قرآن خوانده می شود و دين در آن حاكم است برای اهل آسمان نورافشانی می كند. امام صادق (سلام الله علیه) می فرمايد:صديقه كبری (سلام الله عليها) را زهرا ناميده اند. و زهرا يعنی تابناک؛ زيرا خانه و محراب و مركز عبادت او برای اهل آسمان تابناك و درخشان بود.[۲] 📗[۱]کافی ج۲ ص۶۱۰ 📗[۲]بحار ج۴۳ ص۱۲ 📗کتاب حکمت عبادات ص ۱۹۳ تألیف آیت‌ الله العظمی جوادی آملی @gharargaheemamhasan1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت خواندن در هر روز خواندن حتی یک آیه قرآن در روز باعث میشه شیطان نزدیک شما نشه...✔️ 🎙 استاد رفیعی ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
💢 🌹 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
💢 🌹 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
🌹🍃🌹 هشت توصیه ی امام رضا علیه السلام برای روزهای آخر ماه شعبان : ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹 اباصلت می‌گوید: در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیه‌السلام رسیدم، ایشان فرمودند: ای اباصلت، بیشترِ ماه سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهی‌های روزهای گذشته را جبران کن و باید به آنچه برایت مهم است اقدامی کن: ۱. زیاد دعا کن. ۲. زیاد کن. ۳. زیاد تلاوت کن. ۴. از گناهانت به درگاه خدا کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی. ۵. هر که گردنت هست ادا کن. ۶. تمام که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن. ۷. هر که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن... ۸. و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو: اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ... خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز... 📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، 🌺🌸🍃
﷽؛ 💎 لحظات تحویل سال مشغول شوید به خواندن سوره‌ی و هدیه به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها . ❄️ پس از آن شروع کنید به خواندن و هدیه به امام عصر و تا آخر سال هر چند چند آیه ، اما هر روز ادامه پیدا کند که اکسیر احمر است . آیت الله العظمی وحید خراسانی ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 آیت الله (ره) 🌸 نگاه کردن به ، معادل نگاه کردن به امام زمان(عج) است. 🌙 در ماه هر روز مقداری از قرآن مجید را به نیت رسیدن فرج حضرت مهدی(عج) تلاوت کنیم.   (عج) (ره) 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️همچین فرزند صالحی رو برای همه آرزو میکنیم 🔹یه نوجوون رشتی که با تلاوت بسیار عالی و دلنشینش، برنامه دیروز محفل رو حسابی نورانی کرد 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
💠درسی از یکی از ویژگی‌های اهل بهشت این است که در دلشان نسبت به دیگر مومنان کدورت و حسد و کینه‌ای نیست. اگر این ویژگی را در دنیا در کسی دیدید، او همین الان یک رفیق بهشتی است. ➕️خداوند در آیه ۴۷ سوره حجر می‌فرماید: و نزعنا ما في صدورهم من غلّ اخواناً... "و ما آیینه دلهای پاک آنها را از کدورت کینه و حسد و هر خلق ناپسند به کلی پاک و پاکیزه ساختیم و همه برادروار روبروی یکدیگر بر تختهای عزت بنشینند." ➕️و برای رسیدن به این ویژگی در آیه ۵۳ سوره اسراء دستوری داده است: وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ "به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد می‌کند." ➕️و این را یک خواسته مهم مومنان می‌داند چه آنها همیشه اینچنین دعا می‌کنند: ...يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ(حشر/۱۰) :...و آنان دایم به درگاه خدا عرض می‌کنند: پروردگارا، بر ما و برادران دینی‌مان که در ایمان پیش از ما شتافتند ببخش و در دل ما هیچ کینه و حسد مؤمنان قرار مده، پروردگارا، تویی که بسیار رؤوف و مهربانی" 🔺️ دعای آیه ۱۰ سوره حشر را حفظ کنیم و همیشه بخوانیم تا یکی از اوصاف اهل بهشت را در خود ایجاد کرده باشیم. __________________________ 🔴اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد.👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
🌹 با قرآن و نهج البلاغه🌹 💠 امیرالمؤمنین علیه السلام: 🔶 انديشيدن مانند با چشم ديدن نيست؛ زيرا گاه چشمها به صاحبانش دروغ مى گويند، ولى خرد به آنكه از وى اندرز خواسته، نيرنگ نمى زند لَيسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالمُعايَنَةِ مَعَ الأَبصارِ؛ فَقَد تَكذِبُ العُيونُ أهلَها ، ولا يَغُشُّ العَقلُ مَنِ استَنصَحَهُ 📚 نهج البلاغه، حکمت281 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیه ۱۶ سوره حدید ✨ آیا وقت آن نرسیده دلهای مؤمنان نرم شود؟... و مثل مؤمنانِ کتابهای الهی گذشته در قساوت جهل باقی نماند؟ ( این آیه انگار مال این روزهای جهان است!) 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
🔴👈یه کار زیبا از خانم جوانمردی 🔻با این بوسه به قرآن! این تو هستی که به مدال طلا ارزش میدی، نه مدال طلا به تو! نگه دارت، طلا مبارکت خانم 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1