🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
✍ هر كه خوش دارد عمرش دراز و روزى او بسيار شود ، به #پدر و #مادر خود نيكى كند.
📒 نهج الفصاحه ، ح 22671
@gharargaheemamhasan1
" اجر بوسیدن #پدر و #مادر "
مردی به حضور پیامبر اکرم
(صلی الله علیه و آله و سلم)
رسید و پرسید:
«ای رسول خدا! من سوگند خورده ام
که آستانه ی در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟»
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
#پای مادر و #پیشانی پدرت را ببوس،
یعنی اگر چنین کنی،
به آرزوی خود در مورد بوسیدن
آستانه ی در بهشت می رسی
او پرسید:
اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟
پیامبر فرمودند: قبر آنها را ببوس...
🌷پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله فرمود:
«کسی که پای مادرش را ببوسد؛مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است»
📚 گنجینه جواهر
🌷و نیز فرمود:«هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد،از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند».
📚 نهج الفصاحة
بیایید از امروز به بعد
قدر این دو فرشتہ را بیشتر بدانیم..💚
🔴اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد.👇👇 🍃🌸🍃🌺🍃🌸
#مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهیدهاشمی
#قرارگاه_قرآنی_جهادی_امام_حسن_مجتبی
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
@gharargaheemamhasan1
عضو شوید👆 و نشر دهید🔺
💌#شهیدانه
به دلیل تصادفی که در اردیبهشت ماه داشتند دچار کمر درد شدید شدند و دیسک ایشان تحت فشار بود ولی هر وقت #مادر_بزرگوارشان تماس میگرفتند ایشان مینشستند یا #می_ایستادند. همسرشان به ایشان میگفت استراحت کن ایشان که شما را نمیبینند ولی شهید میگفتند #مادر نمیبینه ولی #خدا که میبینه!
✨#ادب_شهید
🌹#شهید_سیاهکالی
✅ @gharargaheemamhasan1
🔻بیشتر افرادی که در گلزار شهدای کرمان به شهادت رسیدند خانم بودند🥺💔
خوش به حال زنانی که هدیه خود را از دست #مادر گرفتند .
#کرمان_تسلیت
#یا_زهرا
31.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار زارع کمالی
فرمانده #سپاه_الغدیر:
🔻ما این همه #شهید دادیم برای چی؟
برای زمینه سازی ظهور منجی عالم بشریت و تمدن نوین اسلامی
🔻پایه های اصلی این تمدن سه اصل دارد.
1.خانواده
2.علم
3.مهدویت
🔻محور اصلی در خانواده #مادر است و اگر عفت از زنان و دختران ما گرفته شود و ذهن های آنها تصرف شود، دشمن به هدف خود خواهد رسید.
🔻دعوا سر یک تکه پارچه یا چادر نيست ، مواظب باشید دشمن خانواده را از شما نگیرد و....
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
12.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
✅هرکی هرجایی رسیده از دعای مادرش بوده☝️
🟣قسمت اول
#دکتر_سعید_عزیزی
#مادر
.
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
✅هرکی هرجایی رسیده از دعای مادرش بوده☝️
🟣قسمت دوم
#دکتر_سعید_عزیزی
#مادر
.
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
رهبر انقلاب: «بهشت زیر پای مادر است» یعنی دم دست مادر است. شما بهشت میخواهید، بروید سراغ مادر؛ او بهشت را به شما خواهد داد. ۱۴۰۳/۹/۲۷
#مادر
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
راستی شما چیکار میکنید برا روز مادر ؟😍
😎پاشید اگر تا همین لحظه کاری نکردین
پشت دستشون و ببوسید .🙌🏻
و بهشون بگید چقدر دوستش دارید. 🫀👉🏻
🤲🏻ان شاءالله که دعای خیرشون بدرقه راه هممون باشه 🤩
📝پ.ن :
همیشه که تشکر کردن از زحمات مادرامون نیاز به کادو و خرید نداره...😉قبول دارید ؟
#میلاد_حضرت_زهرا #روز_مادر #ولادت
#مادر #روزمادر
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️معجزه ای به نام #حضرت_زهرا(س)❤️
#مادر
#دکتر_سعید_عزیزی
هدیه ویژه خدمت عزیزان همراه
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد
🌹 آیت الله وحید خراسانی 🌹
🍃🌸 هر کس هر روز سوره #یس بخواند و ثواب آن را به #حضرت_زهرا سلام الله علیها هدیه کند و همچنین دعای #عهد و ثواب آن را به #مادر امام زمان ارواحنا فداه هدیه کند، سورة #واقعه هم خوانده و ثوابش را به #أمیرالمؤمنین علیه السلام هدیه کند ؛ چه بخواهد و چه نخواهد عاقبت بخیر می شود . نخواهد هم به زور می شود.
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۲۹ و ۳۰
صدرا فکر کرد :
"معصومه هم اینقدر بیتابی کرد؟
اگر خودش بمیرد، رویا
هم اینگونه بیتابی میکند؟
رها چه؟
رها برایش اشک میریزد؟
یا از آزادیاش غرق لذت میشود و مرگش برای او نجات است؟"
نگاهش روی تابلوی «وَ إِن یَکاد» خانه ماند، خانهای که روزی زندگی در آن جریان داشت و امروز انگار خاک مرده بر آن پاشیدهاند...
صدرا قصد رفتن کرده بود.
با حاج علی خداحافظی کرد و خواست رها را صدا کند.
رها، آیه را به اتاقش برده بود تا اندکی استراحت کند. اینهمه فشار برای کودکش عجیب خطرناک است. حاج علی تقهای به در زد و با صدای بفرمایید رها، آن را گشود.
_پاشو دخترم، شوهرت کارت داره؛ مثل اینکه میخواد بره.
دل رها در سینهاش فرو ریخت؛
حتما میخواهد او را ببرد؛ کاش بگذارد بماند!
وقتی مقابل صدرا قرار گرفت، سرش را پایین انداخت و منتظر ماند تا او شروع کند . و انتظارش زیاد طولانی نشد:
_من دارم میرم، تو بمون پیش آیه خانم. هر روز بهت زنگ میزنم، شماره موبایلت رو بهم بده؛ شمارهی منم داشته باش، اگه اتفاقی افتاد بهم بگو. سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟
لبخند بر لب رها آمد.چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد.
_چشم حتما...
شمارهاش را گرفت و در گوشیاش ذخیره کرد.
صدرا رفت... رها ماند و آیهی شکستهی حاج علی.
رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیهی این روزها به خودش بیاعتناست. میدانست آیهی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیهی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهاییهای آیهاش میسوخت.
با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد. حاج علی هم با غذایش بازی میکرد
آیه در پیچ و تاب مردش بود....
کجایی مرد روزهای تنهاییام؟
کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالیاش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها... سخت بود که کودکی داشته باشی مردت نباشد برای پرستاری.
سخت بود سختی روزگار او.
سخت بود که مرد شود برای کودکش؛ سخت بود #مادر و #پدر شدن. جواب مادرشوهرش
را چه میداد؟
💭به یاد آورد آن روز را:
فخر السادات: _من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو... آیه تو یه چیزی بگو!
🕊_آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم!
دل در سینهی آیه بیقراری میکرد.
دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش نبود. مردش برای #دین_خدا میجنگید.
مردش گفته بود اگر در #کربلا بودی چه میکردی؟ جزو #زنان_کوفی بودی یا نه؟ مردش گفته بود الان وقت #انتخاب است آیه. آیه سکوت کرد و مردش سکوت علامت رضایت دانست.
حال #مادرت چه میگوید مرد من؟
من #مانعت شوم؟ من #زنجیر پایت شوم؟مگر قول و قرار اول زندگیمان #بال_پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟
زیر لب زمزمه کرد:
" یا زینب کبری (سلاماللهعلیها)..."
مردش زمزمهاش را شنید.
لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت.
دستهای لرزانش را مشت کرد؛ مردش #حمایت خواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره!
لبخند مردش عمیقتر شد
"راضی شدی مرد من..!؟ "
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بلایی سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم.
چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت مرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبه ها، بیمارستانه؛ به «محمد» گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید.
میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت :
"طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! به خاطر پدرت، به خاطر من، طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد.
نگاهش را به پدر دوخت:
+جانم؟
_تو از پسش بر میای!
+برمیام؛ باید بربیام!
_به خاطر من..به خاطر اون بچه... به خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیهگاه خیلی ها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره!
+شما هم میگید دختره؟
_باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود.
+بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه!
_تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم!
رها: _منم هستم آیه! من مثل تو قوی نیستم اما هستم، مطمئن باش!
آیه لبخندی زد به دخترک شکستهای که تازه سر پا شده بود. دختری که.....
💚ادامه دارد.....
#بوقت_رمان
#عضو_شوید👇👇
https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
#مجموعه_شهیدهاشمی_ملارد