#شهید_امدادگر
هرکس میخواست او را پیدا کند میآمد در انتهای خاک ریز، وقتی صدایش میزند، میفهمیدیم که یک نفر دیگه بارو بنه اش را بسته و آماده رفتن است!
هرکس میافتاد صدا میزد: امدادگر ... امدادگر ...!
اگر هم خودش نمیتوانست، اطرافیانش صدا میزدند: ...
#دمی_با_شهدا
نگاهی احساسی و متفاوت
@ghararghehajghasemkahak
#شهدا_حاج_حسین_خرازی
دکتر چهل و پنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خانه، گفت:
بابا ...! حوصلم سر رفته، منو ببرید سپاه بچه ها رو ببینم
بردیمش تا شب خبری ازش نشد!
ساعت ده شب زنگ زد؛ گفت: ....
#دمی_با_شهدا
💠 @ghararghehajghasemkahak
●➼┅═❧═┅┅───┄
#شهید_محمدرضا_ایستان
دفترچه کوچکی همیشه همراهش بود، بعضی وقت ها با عجله از جیبش درمیآورد و علامتی در یکی از صفحات میگذاشت. میگفت: اشتباهاتم رو تو این دفتر علامت میزنم.
برایم عجیب بود که محمد رضا - اسوه تقوا و اخلاق بچهها - آنقدر گناخ داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارید.
چند روز قبل از شهادتش به طور اتفاقی ...
#دمی_با_شهدا
نگاهی احساسی و متفاوت
💠 @ghararghehajghasemkahak
●➼┅═❧═┅┅───┄