هدایت شده از سدرة المنتهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیاهپوش شدن حرم سید الشهدا (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـازمچـایروضهدمکـردی
حسینیههـاروحـرمکردی ..
『اباعبدالله الحسین 』
بوی سرخ نینوا به مشام اهل بیت میرسد .
مردی مسلح بر سوار اسبی تندرو مقابل شما میایستد.
پیک ابن زیاد است و حامل نامهای به حر .
حرنامه را میگشاید :
"به محض دریافت نامه بر حسین بن علی فشار بیاور
و در بیابانی بی آب و علف فرودش آور . !"
حر متن نامه را برای تو میخواند و تو را از ماموریت خویش مطلع میکند.
رو به حر میفرمایی:
" پس بگذار ما در بیابان دیگری فرود آییم!"
جواب میدهد :
"من نمیتوانم با این پیشنهاد موافقت کنم ،زیرا من دیگر در تصمیم گیری خود ازاد نیستم .
چون همین قاصد جاسوس ابن زیاد است
و جزئیات اقدام مرا زیر نظر دارد."
زهیر بن قین، جلو میآید وبا احترام میگوید :
"جنگیدن با این سپاه آسانتر است تا جنگ با عده زیادی که در پشت سر آنها هستند زیرا به خدا طولی نخواهد کشید که لشکریان زیادی به پشتیبانی این ها میرسند و ما دیگر تاب مقاومت نخواهیم داشت ."
تودر انتخاب جاودانی فرو میروی
میدانی که بوی کربلا به زودی در مشام عاشوراییان خواهد نشست .
زهیر سکوت کرده و منتظر پاسخ توست .
انتظار او و مردان قافله را میشکنی و با جمله آسمانی ات که:
"من هرگز شروع کننده جنگ نخواهم بود."
رو به حر میکنی .
انگار بغض فرشتگان در گلوی تو سر باز کرده اند.
میفرمایی:
" بهتر است قدری دیگر حرکت کنیم تا منزل مناسبتری را برای اقامت بیابیم."
حر سری تکان میدهد و لحظهای بعد، کاروان به سمت منزل بعدی راه میافتد ،در حالی که لحظه به لحظه ،خویش را به وادی همیشه سرخ کربلا نزدیکتر حس میکنی . . .
ادامه دارد
「ناخدای تشنه 」
May 11
unknown_artist_molana_soltan 128.mp3
11.39M
مولانا سلطان ُ العاشِقین
نرجوه ُبالآه ِوالحَنین
أرزقنا في الحشر یا حسین
أسراباً نأتیك َ طائعین . .
این تجربه را ماه محرم امتحان کنید!
هر گاه در امور خود دنیوی و اخروی یا کمون و نهان خویش نقص یا ضعفی حس کردید بدانید قرآن کریم برای خواندنش شما را صدا میزند.
علت های دیگر که ساخته های خیالند را رها کرده و به سمت قرآن کریم فرار کنید.قرآن را باز کرده و به معنای آن کار نداشته باشید.
چینشی که در برابرتان ظهور میکند را لاجرعه تا جایی که احساس می کنید قوتی در شما شروع به تشعشع کرد سر بکشید.این امر تکرار که شود سرعت این تجلی تسریع خواهد شد و همیشه اجازه دهید آن ضعف با این کار در شما خاموش شود.
ضعف ها و نگرانی ها ناشی از عدم ارتباط با خزینه های کلماتند.الفاظ قرآن کریم معبر شما برای نفوذ به خزینه های اشیاء که ربطی عمیق با حقیقت ولایت دارند هستند.دنبال هر آنچه میگردید راه رسیدن به آن در بخش ایجاد اسباب معنوی، رجوع به این کلمات و تکرار این کار است.پس از آن آرام آرام ایجاد اسباب ظاهر و فهم چینش صحیح شان در پی می آیند.
غریبہ186
این تجربه را ماه محرم امتحان کنید! هر گاه در امور خود دنیوی و اخروی یا کمون و نهان خویش نقص یا ضع
و حال که طلیعه ماه محرم است و بسیاری دلشوره ی بهره وری از مجالس اباعبدالله الحسین سلام الله علیه را دارند،این ضعف را با غرقه شدن مکرر در قرآن کریم جبران کنید و تماشاگر استفاده های محیر العقول از بی کرانه ی اقیانوس توحید و بساطی که سیدالشهدا علیه السلام گسترانده است باشید.
قرآن کریم ربط میان شما و اشیاء است و همچون رمزی آن ها را گشوده و در برابر شما به خدمت خواهد کشید.
و کدام چیز بالاتر از درک و پیوستن به حقیقت جاری سالار شهیدان و یارانش.
غریبہ186
و حال که طلیعه ماه محرم است و بسیاری دلشوره ی بهره وری از مجالس اباعبدالله الحسین سلام الله علیه
این ده روز را با این راهکار امتحان کنید و اگر نتیجه گرفتید این وامانده را دعا کرده که کمتر اسباب شرمساری حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء باشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی الله علیڪ یااباعبدلله ..
محرم1445
درست مثل سیمرغی که به قاف رسیده،یاشبیه پرنده ای که طراوت آشیانه را حس میکند؛کاروان خستهٔ تو به سرزمین مقدّسی وارد شده است.
رنگ چهرهٔ اهل حرم، با تـمام لحظـات پیش فـرق دارد.
از لحظـهٔ خروج از مدینه تا امروز، هرگز کودکان خودرا چنین بـی قرار ومظطرب ندیده بودی.
قافله متوقف می شود.
بیابان غریبی است.
نسیم محزونی در آن جاری است.
چند قدمی بیشتر به فرات نمانده.
حر ، فرات را نگاه میکندبه تو می اندیشد و این که بهتر است شما را همین جا متوقف کند.
پیرمردی بادیه نشین به کاروان تو نزدیک می شود.
صدایش می کنی:«پدرجان!تو اسم این صحرا را می دانی؟!».
سری تکان می دهد:« این جارا طف می گویند!».
می پرسی :«آیا اسم دیگری ندارد؟!».
عرضه می دارد:«آری،مولا جان! این جا را غاضریات هم می گویند.»
کمی مکث می کنی.
به فکری مرموز فرو می روی.
آن گاه، دوباره میپرسی:«اسم دیگری چه؟!»
جواب می دهد:«چرا، نینوا هم می خوانندش!»
انگار به مقصود نزدیک شده ای.
بار دیگر می پرسی:«آیا اسم دیگری ندارد؟!»
وپیرمرد که غرق کنجکاوی ات مانده، زیر لب میگوید:«کربلا .. آری اینجا را کربلا هم می گویند!»
مژگانت برهم قرار میگیرند و بی قراری نگاهت آغازمیشود.
لب می گشایی، عطش زده و عاشق:«خداوندا از اندوه و بلا به توپناه می آورم!»
روبه قافله بلند می فرمایی:«اینجاست محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند، همین جاست محل قبر های ما.
از همین جا محشور خواهیم شد و این وعده ای است از جدم رسول خداﷺ و در وعدهٔ او خلافی نیست».
کاروان توقف میکند .
ادامه دارد..
ناخدای تشنه
حاج آقا فاطمینیا میفرمودند که
بزرگان چشم میدوختند به ده شب عاشورا تا چیزی بگیرند. شما هم چیزی بگیرید. کاری کنید که دعاهایتان در این دهه مستجاب شود. پرخاش کنید بروید مجلس نمیشود. باید لطافت داشت. حر یک شخص بود اما حر بودن جریان دارد. بله آقاجان! دهه حر است؛ دهه زهیر است. اگر میخواهی متحول شوی، دهه تحول است.
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
نبش قبر رقیه خاتون سلام الله علیها
جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهالسلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سیّدابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند،
هی میگفت: «ای وای بر من.. وای بر من..
به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
«فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
«آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجالس روضه سیدالشهداء مستحب نیست، واجب است
🔹مرحوم آیت الله مرتضی تهرانی
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ابا عبدالله الحسین
چند روزی میگذرد. چشم بر جاده در انتظار قاصد ابن زیاد بی قرار از این که دستور جدید چه خواهد بود.
آری؛خوب میدانی که امروز حر، حال دیگری دارد .
گویا انتظارش به سر آمده.
سواری تیز رو به شما نزدیک می شود.
چندی پیش خبر توقف شمارا در کربلا،
به ابن زیاد رسانیده و اینک پاسخ نامه :«من از ورود شما به سرزمین کربلا مطلع گشتم .
امیرمؤمنان یزید رن معاویه به من فرمان داده است که سر به بالین راحت نگذارم وشکم از غذا سیر ننمایم تا تورا به قتل برسانم ، یا اینکه به فرمان من و حکومت یزید گردن بگذاری و بیعت کنی.والسلام!».
نامهٔ ابن زیاد را میخوانی.
آن را میان دستت می فشاری و برزمین می اندازی.
آن گاه با صدایی حماسی ، بلند و قاطع می فرمایی:«رستگار نباد مردمی که خشنودی خلق را بر غضب خدا مقدم داشتند!».
قاصد لختی می کند.
منتظر پاسخ تو میشیند.
وقنی اعتنایی از تو نمی بیند، جلو می اید و میگوید:«باید جواب نامه ابن زیاد را بر گردانم.»
وتو پاسخ می دهی:«نامهٔ ابن زیاد نزد من جوابی ندارد،زیرا عذاب الهی بر او ثابت گشته است.»
قاصد نزد ابن زیاد بر می گردد.
به زودی پاسخ انقلابی ات را به گوش او می رساند و
او چون مار گزیده به خود خواهد پیچید.
این سو، تو می مانی و حادثه ای را که با تمام یقین و اراده خويش رقم زده اى در حالى كه زير لب زمزمه ميكنى:«هیهات منا الذله ...».
وحر پریشان تر از پیش باخود به جدالی بزرگ و حماسی مینشیند.
ناخدای تشنه
غریبہ186
اُذکُروا إِنْقطاعَ اللّذّاتِ وَ بقاءَ التَّبِعات! *صرفا جهت یادآوری
آیت الله بهجت:
اگر نمازتان را محافظت نکنید، حتی میلیاردها
قطره اشڪ هم برای اباعبدالله بریزید،
در آخرت شما را نجات نمیدهد..!
*صرفا جهت یادآوری
Meysam Motiei - Talazi Makon Nazaninam (320).mp3
24.16M
تَلَظّیمکننازنینم ..
تلظیمکنجانِبابا !
[ هوالعلی العظیم]
خدا رحمت کند آن ولی الهی را که می فرمود اینکه گفته اند:
"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا"
یعنی باید نتیجتا خودت بفهمی که هر روز از روزهایی که در برابرت قد علم میکند و چالشی جدید از ترکیب اسماء را در برابرت به رشته می کشد یک سیدالشهدایی در آن روز هست و یک یزیدی که تو در حال ایجاد حاکمیت برای آن هایی.
غریبہ186
[ هوالعلی العظیم] خدا رحمت کند آن ولی الهی را که می فرمود اینکه گفته اند: "کل یوم عاشورا و کل ارض
آیا قبول داریم برهوت زمین وجود ما سالهاست پادشاه خویش را گم کرده است؟!
چه بسا سوزش دل ها و اشک ها در این عزای سیدالشهدا بی نسبت با آن نباشد که باطن ما طالب تاج گذاری پادشاه خویش در سرزمین دل است.
نکند ما طوری عمل کرده ایم که هر روز خالق گودالی بوده باشیم و قتلگاهی را به راه انداخته و مایه ی شادی یزید روز و دورانمان بوده باشیم.
سلطنت اباعبدالله بر دلها در این مجالس با اشک و توجه به ساحت او محقق می شود و چه کارکرد شگفتی دارد.
چه بسا در رویا یا بیداری ببینیم که تاجی از آسمان بر سر سالار شهیدان قرار می دهند.این دیدن مربوط به سرزمین ماست وگرنه
او که پادشاه عالم حقیقت بوده و هست، مهم این است که مالک و تاجدار سرزمین دل ما کیست؟!