غریبہ186
و حال که طلیعه ماه محرم است و بسیاری دلشوره ی بهره وری از مجالس اباعبدالله الحسین سلام الله علیه
این ده روز را با این راهکار امتحان کنید و اگر نتیجه گرفتید این وامانده را دعا کرده که کمتر اسباب شرمساری حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء باشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی الله علیڪ یااباعبدلله ..
محرم1445
درست مثل سیمرغی که به قاف رسیده،یاشبیه پرنده ای که طراوت آشیانه را حس میکند؛کاروان خستهٔ تو به سرزمین مقدّسی وارد شده است.
رنگ چهرهٔ اهل حرم، با تـمام لحظـات پیش فـرق دارد.
از لحظـهٔ خروج از مدینه تا امروز، هرگز کودکان خودرا چنین بـی قرار ومظطرب ندیده بودی.
قافله متوقف می شود.
بیابان غریبی است.
نسیم محزونی در آن جاری است.
چند قدمی بیشتر به فرات نمانده.
حر ، فرات را نگاه میکندبه تو می اندیشد و این که بهتر است شما را همین جا متوقف کند.
پیرمردی بادیه نشین به کاروان تو نزدیک می شود.
صدایش می کنی:«پدرجان!تو اسم این صحرا را می دانی؟!».
سری تکان می دهد:« این جارا طف می گویند!».
می پرسی :«آیا اسم دیگری ندارد؟!».
عرضه می دارد:«آری،مولا جان! این جا را غاضریات هم می گویند.»
کمی مکث می کنی.
به فکری مرموز فرو می روی.
آن گاه، دوباره میپرسی:«اسم دیگری چه؟!»
جواب می دهد:«چرا، نینوا هم می خوانندش!»
انگار به مقصود نزدیک شده ای.
بار دیگر می پرسی:«آیا اسم دیگری ندارد؟!»
وپیرمرد که غرق کنجکاوی ات مانده، زیر لب میگوید:«کربلا .. آری اینجا را کربلا هم می گویند!»
مژگانت برهم قرار میگیرند و بی قراری نگاهت آغازمیشود.
لب می گشایی، عطش زده و عاشق:«خداوندا از اندوه و بلا به توپناه می آورم!»
روبه قافله بلند می فرمایی:«اینجاست محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند، همین جاست محل قبر های ما.
از همین جا محشور خواهیم شد و این وعده ای است از جدم رسول خداﷺ و در وعدهٔ او خلافی نیست».
کاروان توقف میکند .
ادامه دارد..
ناخدای تشنه
حاج آقا فاطمینیا میفرمودند که
بزرگان چشم میدوختند به ده شب عاشورا تا چیزی بگیرند. شما هم چیزی بگیرید. کاری کنید که دعاهایتان در این دهه مستجاب شود. پرخاش کنید بروید مجلس نمیشود. باید لطافت داشت. حر یک شخص بود اما حر بودن جریان دارد. بله آقاجان! دهه حر است؛ دهه زهیر است. اگر میخواهی متحول شوی، دهه تحول است.
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
نبش قبر رقیه خاتون سلام الله علیها
جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهالسلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سیّدابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند،
هی میگفت: «ای وای بر من.. وای بر من..
به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
«فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
«آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجالس روضه سیدالشهداء مستحب نیست، واجب است
🔹مرحوم آیت الله مرتضی تهرانی
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ابا عبدالله الحسین
چند روزی میگذرد. چشم بر جاده در انتظار قاصد ابن زیاد بی قرار از این که دستور جدید چه خواهد بود.
آری؛خوب میدانی که امروز حر، حال دیگری دارد .
گویا انتظارش به سر آمده.
سواری تیز رو به شما نزدیک می شود.
چندی پیش خبر توقف شمارا در کربلا،
به ابن زیاد رسانیده و اینک پاسخ نامه :«من از ورود شما به سرزمین کربلا مطلع گشتم .
امیرمؤمنان یزید رن معاویه به من فرمان داده است که سر به بالین راحت نگذارم وشکم از غذا سیر ننمایم تا تورا به قتل برسانم ، یا اینکه به فرمان من و حکومت یزید گردن بگذاری و بیعت کنی.والسلام!».
نامهٔ ابن زیاد را میخوانی.
آن را میان دستت می فشاری و برزمین می اندازی.
آن گاه با صدایی حماسی ، بلند و قاطع می فرمایی:«رستگار نباد مردمی که خشنودی خلق را بر غضب خدا مقدم داشتند!».
قاصد لختی می کند.
منتظر پاسخ تو میشیند.
وقنی اعتنایی از تو نمی بیند، جلو می اید و میگوید:«باید جواب نامه ابن زیاد را بر گردانم.»
وتو پاسخ می دهی:«نامهٔ ابن زیاد نزد من جوابی ندارد،زیرا عذاب الهی بر او ثابت گشته است.»
قاصد نزد ابن زیاد بر می گردد.
به زودی پاسخ انقلابی ات را به گوش او می رساند و
او چون مار گزیده به خود خواهد پیچید.
این سو، تو می مانی و حادثه ای را که با تمام یقین و اراده خويش رقم زده اى در حالى كه زير لب زمزمه ميكنى:«هیهات منا الذله ...».
وحر پریشان تر از پیش باخود به جدالی بزرگ و حماسی مینشیند.
ناخدای تشنه
غریبہ186
اُذکُروا إِنْقطاعَ اللّذّاتِ وَ بقاءَ التَّبِعات! *صرفا جهت یادآوری
آیت الله بهجت:
اگر نمازتان را محافظت نکنید، حتی میلیاردها
قطره اشڪ هم برای اباعبدالله بریزید،
در آخرت شما را نجات نمیدهد..!
*صرفا جهت یادآوری
Meysam Motiei - Talazi Makon Nazaninam (320).mp3
24.16M
تَلَظّیمکننازنینم ..
تلظیمکنجانِبابا !
[ هوالعلی العظیم]
خدا رحمت کند آن ولی الهی را که می فرمود اینکه گفته اند:
"کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا"
یعنی باید نتیجتا خودت بفهمی که هر روز از روزهایی که در برابرت قد علم میکند و چالشی جدید از ترکیب اسماء را در برابرت به رشته می کشد یک سیدالشهدایی در آن روز هست و یک یزیدی که تو در حال ایجاد حاکمیت برای آن هایی.
غریبہ186
[ هوالعلی العظیم] خدا رحمت کند آن ولی الهی را که می فرمود اینکه گفته اند: "کل یوم عاشورا و کل ارض
آیا قبول داریم برهوت زمین وجود ما سالهاست پادشاه خویش را گم کرده است؟!
چه بسا سوزش دل ها و اشک ها در این عزای سیدالشهدا بی نسبت با آن نباشد که باطن ما طالب تاج گذاری پادشاه خویش در سرزمین دل است.
نکند ما طوری عمل کرده ایم که هر روز خالق گودالی بوده باشیم و قتلگاهی را به راه انداخته و مایه ی شادی یزید روز و دورانمان بوده باشیم.
سلطنت اباعبدالله بر دلها در این مجالس با اشک و توجه به ساحت او محقق می شود و چه کارکرد شگفتی دارد.
چه بسا در رویا یا بیداری ببینیم که تاجی از آسمان بر سر سالار شهیدان قرار می دهند.این دیدن مربوط به سرزمین ماست وگرنه
او که پادشاه عالم حقیقت بوده و هست، مهم این است که مالک و تاجدار سرزمین دل ما کیست؟!
غریبہ186
آیا قبول داریم برهوت زمین وجود ما سالهاست پادشاه خویش را گم کرده است؟! چه بسا سوزش دل ها و اشک ها در
انسان مختار و قوی است و این اختیار به او اجازه میدهد حاکم این سلطنت را خود انتخاب کند.
کربلا نقشی از این حقیقت در پرده ی زمان و مکان بود تا انسان بداند در طبقات وجود تمام نقوش قابل تکرار و بدون زوالند.
اگر اجازه ی اشک ریختن داریم،بدانیم که اباعبدالله علیه السلام هجده هزار نامه از کوفه ی دلمان برای ما نوشته است تا مالک سرزمینمان باشد اما این وابسته به خواست ماست.دعوت از او برای حاکمیت خود در این سرزمین مسبوق به خواسته و لطف و عنایت اوست اما پایبندی به آن دعوت و شکیبایی در تطبیق وجود خویش با آن همه نامه که از او بر دستان ما نقش بست چیزی بود که برای معدودی از کوفیان و برای عده ی قلیلی از ما رخ می دهد.دعوت از او به اوست و او کار خویش را به درستی انجام میدهد،این ما هستیم که در حین کار اعتماد را از دست داده و از حکومت او پشیمان می شویم.
اگر حسین علیه السلام را پادشاه این برهوت قرار دادیم او اباعبدالله(پدر بنده گان خدا) است و با خود حکومتی را در مملکت هستی مان به راه می اندازد که وزرای آن ابالفضل العباس و علی اکبر سلام الله علیهما با تشکیلاتی اعجاب آور خواهد بود که خود بهتر می دانند این زمین را چه طور از برهوت به لاهوت مبدل کنند.
غریبہ186
انسان مختار و قوی است و این اختیار به او اجازه میدهد حاکم این سلطنت را خود انتخاب کند. کربلا نقشی از
این دارایی و فرصت در برابر ماست و تحقیقا زمان بردار نیست .
اگر او حاکم گشت ایام ذیل وجود او معنا خواهند شد،چرا که یوم ها یا بهتر بخوانیم تجلی ها،هستی خویش از او میگیرند و داستان "کل یوم هو فی شان" در منظر شهود برای انسانِ تحت حاکمیت خویش را،طور دیگری به نمایش میگذراند.
غریبہ186
این دارایی و فرصت در برابر ماست و تحقیقا زمان بردار نیست . اگر او حاکم گشت ایام ذیل وجود او معنا خو
شبهای قدرِ محرم را دست کم نگیریم و این خواسته را مستقیما از حضرت صدیقه سلام الله علیها بخواهیم تا عصر عاشورا تاجگذار سیدالشهداء در این برهوت های وجودمان باشیم.
خوشا آنان که این حکومت را حداقل در عرصه ی مثال خویش می بینند.
مافوق آن که مشتهای اولیاست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلالم کن؛
نبودی آب خوردم . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخواستم عالَم پُر از نامِ علی باشد؛
حالا به رویِ خاک، یک عالَم علی دارم...
57074f8a-5d37-4f13-aabf-2374b2adf393.mp3
11.15M
عمه جانم ؛
عمه جانم ؛
عمه جان ِنگرانم . . .
غربال شدن مردم در آخرالزمان، مثل غربال شدن اصحاب امام حسین (ع) در شب عاشوراست.
[آیتالله حق شناس ]