eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
460 دنبال‌کننده
35.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
187 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
اوایستاده پای امام زمان خویش امروز۲۹ آبان سالروز شهادت 🇮🇷
4_5877575251797217396.mp3
4.76M
‍ وصیت نامه مهدی ایمانی‌(( شهید مدافع حرم قاسم غریب )) با نام جهادی ایمان @gharibshahid
از وصیت نامه {نصحیت نامه} تدمر سوریه (مهدی) ✍ خط مشی شما خط ولایت باشد و افکار گروههای انحرافی و ضد ولایی در وجود و فکر شما تاثیر نگذارد.
این خالکوبی یا فردا پاک می‌شود یا خاک می‌شود 🔹شهید مجید قربانخانی به خاطر خالکوبی‌هایش طوری در سوریه وضو می‌گرفته که معلوم نباشد. اما شب آخر بی خیال می‌شود و راحت وضو می‌گیرد. یکی از بچه‌ها که تازه مجید را در سوریه شناخته بود به او می‌گوید: مجید جان تو این همه خوبی حیف نیست خالکوبی داری؟ مجید هم در جوابش می‌گوید: این خالکوبی یا فردا پاک می‌شود، یا خاک می‌شود. 🔹پدر شهید می‌گوید: «مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی‌کند که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی در یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که در می‌آوردی میفهمیدی کل درآمد روزش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت و همیشه تکه کلامش این بود که «خدای بزرگ می‌رساند».   🇮🇷
راز شهادت؛ بوسه بر دست پدر و مادر 🔹به شهید بارها شغل‌های اداری با موقعیت خیلی خوب پیشنهاد شد که او در جواب می‌گفت:"روحیات من برای کار اداری نیست. من برای انجام کارهای اداری و پشت میز نشینی وارد سپاه نشده‌ام." او سپاه را یک آرمان و مسئولیت می‌دانستند نه یک شغل. 🔹احسان کربلایی پور همیشه عادت داشت دست پدر و مادر را ببوسد و گاهی که پای پدر و مادر درد می‌کرد پایشان را می‌بوسید. برایش فرقی نمی‌کرد که کسی ببیند که او پای پدر و مادر را می‌بوسد‌.   🌐 🇮🇷
ماجرای سنگ قبر شهید محمدحسن (رسول) خلیلی و خواب خطاط سنگ قبر 🔹شهادت محمدحسن خلیلی همزمان شد با ضریح گذاری جدید برای حرم امام حسین (ع) و زمانی که این ضریح نصب شد، سنگ کاری داخل حرم امام حسین(ع) تغییر کرد و آن سنگ‌های مرمر سبز به سنگ‌های مرمر سفید رنگ تغییر کرد که از آن سنگ حرم، سنگ مزار شهید نیز به صورت شش ضلعی مشابه حرم امام حسین (ع) برش خورد، با آب طلا نیز نوشته شد و همزمان با آغاز سال نو، رونمایی شد. 🔹از خطاط سنگ مزار شهید رسول نقل شده است: وقتی در بهشت زهرا نگاهم به روح الله خلیلی و دوستش افتاد گفتم: ببخشید این سنگ مزار چه کسی است؟ گفتند: چطور؟ گفتم: اصلاً نمی‌دانستم قرار است، امروز برای نوشتن سنگ قبر، به اینجا بیایم. دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین (ع) مرا خواسته‌اند و گفتند شما مأمور شده‌ای روی ضریح آقا، قرآن بنویسید. آنها به من گفتند: سنگ را از حرم امام حسین (ع) آورده‌اند و قرار است برای یک شهید نصب شود، حالم منقلب شد. 🇮🇷
جامانده از شلمچه پرکشیده از سوریه 🔹هنگام مراسم تدفین شهید محمد جمالی پاقلعه، صدای بغض‌آلود حاج قاسم در حسینیه پیچید: " شهید جمالی، بسیجی هشت سال دفاع مقدس بود. بعد جنگ هم مثل یک بسیجی زندگی کرد. اگر از اتوبوس شهادت جنگ هشت ساله جا ماند، خودش را به اتوبوس شهادت سوریه رساند."  🔹موقع خاکسپاری پیکر شهید جمالی، حاج قاسم پایین قبر ایستاد، همسر شهید به حاج قاسم می‌گوید: دیدید آخر حاجی شهید شد؟ سردار سلیمانی سرش را پایین انداخت و گفت: شهادت قسمتش بود. 🔹دختر شهید محمد جمالی پاقلعه، می‌گوید:"  پدرم اجازه نمی‌داد حتی ما ظرف بشوییم. پابه‌پای مادرمان کار می‌کرد. وقتی در خانه بود اجازه نمی‌داد مادرمان در انجام کارهای منزل خسته شود. ما هم حسابی با این مهربانی‌هایش به او وابسته و وابسته‌تر می‌شدیم."
شهید ؛ از بنایی تا دیده‌بانی 🔹شهید محمود رادمهر مردی بود که استعداد نظامی بالایی داشت او خواب نداشت و در دیده‌بانی بی‌نظیر بود. همچنین در کار بنایی استاد کار بود.وقت تعطیلات و فراغت از کار اصلی‌اش، برای مردمی که بضاعت مالی اندکی داشتند بنایی می‌کرد، منزلشان را تعمیر می‌کرد و اجرتی برای کارش طلب نمی‌کرد. 🇮🇷
خانه‌ای که عطر و بوی حسینی داشت 🔹شهید محمد حسین محمد خانی در دوران دانشجوئی‌اش در یزد خانه کوچکی را اجاره کرد. خانه‌ای که به خاطر عشق او به سیدالشهدا(ع) تبدیل به حسینیه شد و با پرچم و کتیبه‌های «یا حسین(ع)» و «یا اباالفضل»، محلی برای برپایی هیئت شد. بعد از مدتی محمدحسین با چند تن از دوستان دانشجوی خود هیئت «علمدار حسین(ع)» را پایه‌گذاری کردند که برنامه‌هایش در خانه خودش برگزار می‌شد. 🇮🇷
شهیدی که عکس تابوتش را هم انتخاب کرده بود 🔹همسر شهید مدافع حرم مجید صانعی می‌گوید: مجید همیشه می‌گفت من شهید می‌شوم به طوری که گویا به او الهام شده بود، وقتی می‌خواست به سوریه برود هم گفت از چه ناحیه‌ای تیر می‌خورد و شهید می‌شود اما من چون به شوخی گرفته بودم، باور نکردم. یادم هست روزی پشت کامیپوتر نشست و گفت: چندتا عکس گرفته‌ام برای تابوتم که باور نکردم، به شوخی گفتم اینها خوب نیست باید عکس‌های بهتری می‌گرفتی که متاسفانه همان عکس‌ها نیز برای تابوتش استفاده شد.
رسم عاشقی؛ خواستگاری تا شهادت 🔹همسر شهید ایمان خزائی‌نژاد می‌گوید: مراسم خواستگاری، بیشترین صحبتی که از خودش کرد در رابطه با کارش بود. گفت: کار من خیلی سخته، مأموریت داره، شیفت شب زیاد داره. شاید مدت زمان زیادی تنها باشی. برات سخت نیست؟ ولی نه در آن جلسه و نه در زندگی با او هیچ وقت حرفی از شهادت و رفتن نزد... 🇮🇷
شهیدی که لبخند امید را بر لبان نیازمندان می‌نشاند 🔹از قول سرهنگ یزدیان یکی از فرماندهانش، عباس نصف حقوق ماهانه‌اش را صرف امور خیریه می‌کرد. در واقع او بخشی از حقوقش را به دو خانواده‌ای می‌داد که یکی‌ شان بیمار سرطانی و دیگری بچه یتیم داشت. باقی حقوقش را هم بخشی صرف امور روزمره‌اش و بخشی را خرج هیئت و مراسم مذهبی می‌کرد. در طول ماه شاید ۲۰ روزش را روزه می‌گرفت و غذایی که محل کارش به او می‌دادند، به خانواده‌های مستمند می‌داد. 🇮🇷
داعشی‌ها برایش نقشه ترور کشیده بودند 🔹شهید با تخصصی که در مورد مسائل توپ‌خانه و موشکی داشت، با برنامه‌ریزی‌ها و مهندسی دقیق توپخانه‌ای و دیده‌بانی، ضربه‌های مهلکی بر داعشی‌ها وارد آورده و چنان وحشتی در دل آن‌ها ایجاد کرده بود که برای ترور حامد نقشه‌هایی کشیده بودند. 🇮🇷
جایگاه زیارت عاشورا از نگاه شهید مدافع حرم 🔹شهید نوید صفری در باب اهمیت و جایگاه ویژه زیارت عاشورا چنین می‌گوید: " آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک‌مرتبه روزیم نشد. بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا عاشورا.. حتی یک عاشورا هم قیامت می‌کند، با روضه ارباب از زبان مادرش و خواهرش.
همه راه دویدن ز پی دیدن روی دلدار 🔹محمدامین کریمیان از یک دانشگاه در آلمان در رشته فلسفه بورسیه شده بود، اما همه را رها کرد و برای جهاد به سوریه رفت. 🔹محمد امین کریمیان وجودش مملو بود از عشق به خدا. هيچ جا محمدامین را دور از شهدا نمي‌ديدي. اين مزد خودش بود. وی در خانواده‌اي بزرگ شد كه احساس كمبود نكرد. از بچگي حركتش به سمت امام حسين بود. سه سال پشت سر هم اربعين پياده كربلا رفت. همه برنامه سالانه‌اش حول محور كربلا بود. 🇮🇷
⭐️ می گفت: همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید پرسیدیم: چرا؟ گفت: اینا چشماشون معجزه میکنه! هر وقت خواستید گناه 🔥 کنید، فقط کافیه یه نگاهتون بهشون بخوره 🖐🏻 می گفت: بنده ها فراموش کارن، یادشون میره یکی اون بالا هست که همه چیز رو میبینه 😓 ولی این شهدا انگار انعکاسِ نگاه خدا هستن 🤩 انگار با نگاهشون بهت میگن: ما رفتیم که تو با گناهات ظهور رو عقب بندازی؟ 😥 ما رفتیم که تو یادت بره خدایی هست؟ میگی جوونم؟ منم جوون بودم شهید شدم بهتر نیست یه بهونهٔ بهتر بیاری؟! می گفت: خیلی جاها جلوتونو میگیرن 🌹🕊 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
شهیدی که رحلت امام (ره ) خیلی گریه می‌کرد 🔹شهید ﷼بهرام_مهرداد زمان رحلت امام خمینی(ره) ۱۶ ساله بود و خیلی گریه می کرد. عادل برادر کوچکتر شهید با بیان این مطلب می گوید: " آن روزها درمدرسه باقر العلوم درانتهای خیابان شهید ﷼احمد_حسینی درس می‌خواندیم من ۱۳ ساله بودم و یادم هست امتحان جغرافیا داشتیم و نمی‌دانستیم که امام به رحمت خدا رفته به طرف مدرسه رفتیم و گفتند تعطیل است من بچه بودم و ازاینکه امتحان را نمی‌دهیم خوشحال بودم و به سرعت به طرف خانه می‌دویدم تا چرخ بستنی فروشی‌ام بردارم و بروم بستنی‌هایم را بفروشم اما بهرام تمام راه برگشت به خانه را با صدای بلند گریه می‌کرد ودرتمام مراسم وداع با امام وتشییع و خاکسپاری شرکت کرد. 🇮🇷
کبوترانی که زودتر از به شهادت رسیدن شهید را فهمیدند 🔹همسر شهید مهدی اسحاقیان از دقت شهید به همه چیز تعریف می‌کند و می‌گوید: " به خاطر دفع قضا بلا ما دو کبوتر در خانه نگهداری می‌کردیم و آقا مهدی هر وقت که از خانه بیرون می‌رفت به کبوترها خیلی علاقه نشان می‌داد وقی در منزل بود با آنها حرف می‌زد! زمانی که به سوریه اعزام شده بود هر وقت به خانه که زنگ می‌زد، احوال کبوترهایش را از من می‌پرسید". 🔹وی در ادامه اظهار می‌کند: " کبوترها تخم گذاشته بودند و چند هفته بود که روی تخمهایش خوابیده بودند و اصلا تکان نمی‌خورند و موقعی که آقا مهدی به شهادت رسیده بود، کبوتر از روی تخمهایش خود به خود کنار رفته و تخمش شکسته بود، با دیدن این صحنه بدنم سرد شد و به خودم گفتم نکند برای آقا مهدی اتفاقی افتاده است!؟ در صورتی که دو روز پیش آقا مهدی برای آخرین بار احوال کبوترهایش را تلفنی از من پرسیده بود و من گفته بودم حال کبوتر و تخم‌هایش خوب است."
همه راه دویدن ز پی دیدن روی دلدار 🔹 از یک دانشگاه در آلمان در رشته فلسفه بورسیه شده بود، اما همه را رها کرد و برای جهاد به سوریه رفت. 🔹محمد امین کریمیان وجودش مملو بود از عشق به خدا. هيچ جا محمدامین را دور از شهدا نمي‌ديدي. اين مزد خودش بود. وی در خانواده‌اي بزرگ شد كه احساس كمبود نكرد. از بچگي حركتش به سمت امام حسين بود. سه سال پشت سر هم اربعين پياده كربلا رفت. همه برنامه سالانه‌اش حول محور كربلا بود.
شهیدی که یک روستا را به نام خود زد 🔹محمدجلال ملک‌محمدی، شهید مدافع حرمی است که در جریان فعالیت‌های جهادی خود آنقدر خدمت کرد که بعد از شهادتش اهالی یکی از روستاهای محروم محل خدمتش در کرمان نام روستا را به نام «جلال‌آباد» تغییر دادند. 🔹جلال به شهادت همه آدم‌هایی که لحظه‌ای با او بودن را چشیده‌اند، شوخ‌طبع بود و اخلاق خوشی داشت. کمتر کسی عصبانیتش را دیده‌بود. آن‌قدر شوخ‌طبع و خندان که در روزهای مجروحیت، خندیدنش بخیه‌ها را از بدنش می‌شکافت اما هوای تازه‌ای به جمع می‌بخشید. 🇮🇷
شهید روح الله طالبی؛ شبيه‌خوان عاشورایی که در تاسوعا، كربلايی شد 🔹پدر شهید درباره فرزندش می‌گوید: " از مأموریت كه برمی‌گشت ابتدا به من و مادرش سر می‌زد و دست ما را می‌بوسید و سپس به خانه خودش می‌رفت. 🔹این شهید والا مقام در جواب اطرافیان كه می‌گفتند بچه‌ات كوچک است نرو می‌گفت: زن و بچه برای آزمایش است. حتی در برابر گریه‌ها و بی‌تابی‌های حنانه در بدرقه‌اش هم خودش را نگه داشت و اصلاً پشت سرش را نگاه نكرد تا مبادا از رفتن منصرف شود.
دلتنگی مادر شهید در فراق فرزندانش 🔹مادر شهید محمدرضا دهقان امیری می‌گوید: " وقتی برای دلتنگی محمدرضا گریه می کردم، تنها بودم و هیچکس نبود. دخترم به منزلش رفت و همسرم هم به محل کار. خودم در تنهاییِ خودم شکستم. گریه‌ای که موقع رفتن محمدرضا نکردم را اینجا جبران کردم. هیچکس هم متوجه نشد که من چه حالی داشتم. دو سه روز که گذشت، به همسرم گفتم دیگر منتظر محمدرضا نباش! می گفت: این چه حرفی است می زنی؟ تو باید دعا کنی محمدرضا بیاید. گفتم: من دعا می کنم اما محمدرضا دیگر نمی‌آید و شهید می‌شود."
عارف مجاهد که در راه اسلام خستگی ناپذیر بود 🔹شهید ابراهیم عشریه در کسوت مربیگری دروس رشته تاکتیک و عملیات مانند رزم انفرادی، رزم تیم و گروه، راپل، آرامسازی و کنترل اغتشاشات، نقشه خوانی، زندگی در شرایط سخت، پاکسازی ساختمان و جنگ شهری، اصول و قواعد رزم، تخصص داشت. 🔹ابراهیم عشریه در شهر قم تا سال ۱۳۹۱ اجاره نشین بود و علی‌رغم حقوق کم و داشتن سه فرزند؛ زندگی بسیار موفق و شیرینی را سپری می‌کرد. منزل شخصی‌اش را که از طریق تعاونی مسکن سپاه آماده شده بود در ابتدای شهریور ماه ۱۳۹۱ تحویل گرفت که اقساط آن را ماهانه باید پرداخت می‌کرد. 🔹علاقه این شهید والامقام به مباحث طلبگی باعث شد که شب‌ها در کلاس‌های یکی از مدارس حوزه علمیه مشغول علم آموزی در این زمینه نیز گردد. او با وجود تمام مشغله‌هایی که داشت، هیچگاه کلاس‌های رزمی جودو را در شهر قم تعطیل نکرد.
پدر جان ! حداقل تا عروس شدنم بمان 🔹زینب دختر شهید انصاری راضی نبود پدرش به سوریه برود. زینب طاقت نیاورد. گفت: بابا نرو. حداقل تا عروس شدن من بمان. دخترش آن زمان زیاد خواستگار داشت، اما چون پدرش نبود، خانواده منتظر شدند تا برگردد. پدرش رو به زینب گفت: «داعش خیلی نامروت است. سر جنین زن باردار شرط می‌بندد. شکمش را با چاقو می‌برد تا ببیند شرط را برده است یا نه. بعد بچه را داخل آتش می‌اندازد.» 🔹همسر شهید انصاری می‌گوید: " پسرم هنگام رفتن پدرش گفت: بابا داری می‌روی، شب عید هم که نمی‌آیی، پس تولد من چه می‌شود؟ رو به من کرد و گفت: مامانش! یک تولد خوب برای حسین بگیر. من هم کادویش را کنار می‌گذارم. بعد همسرم مرا کنار کشید و گفت: زندگی‌ام را به تو می‌سپرم.
شهید الوانی مردی از جنس اخلاص و عمل 🔹از خصوصیت اخلاقی بارز و مهم شهید محمدرضا الوانی اخلاص بود که در گمنامی وی تجلی یافت. بعد از شهادتش مشخص شد چقدر به مستمندان رسیدگی می‌کرد و برای رفع مشکلات مالی دوستانش خودش را زحمت می‌انداخت تا بلکه مشکل آنان را حل کند. برای خودش یک هشدار به صدقه طراحی کرده بود و آن را تلنگری برای خود می‌دانست. 🔹همسر شهید الوانی می‌گوید: " وقتی در سوریه ترکش به کتفش می‌خورد به من و مادرشان اطلاع ندادند تا اینکه روزی به بازار رفتیم و من دیدم همسرم از گرفتن بچه احساس سنگینی می‌کند. تعجب کردم که چرا بچه چند ماهه را به سختی بغل می‌کند، تا اینکه یکی از وی درباره بهبود کتفتش سؤال کرد و همسرم ناراحت شد که این راز را برملا کرد."