❤️🍃
خطاب به برادران و خواهران مجاهدم :
امروز قرارگاه حسین بن علی ایران است...
#مکتب_حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@gharibshahid 🌷🍃
❤️🍃
شهادت می دهم که قیامت حق است.
قرآن حق است.
بهشت و جهنم حق است.
سوال و جواب حق است.
معاد، عدل، امامت، نبوت حق هست.
#مکتب_حاج_قاسم
فرازی از #وصیت_نامه
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@gharibshahid 🌺🍃
❤️🍃
دفاع از اسلام هوشمندی نیاز دارد.
در مسائل سیاسی #ولایت_فقیه را بر سایر امور ترجیح دهید.
#مکتب_حاج_قاسم
🇮🇷
@gharibshahid
🍃🌹🌺👆
کانال رسمی سردار #شهید_خلبان_قاسم_غریب
❤️🍃
#حاج_حسین_یکتا :
دستِ حاج قاسم
تازه در عالم بازتر شده است.
#مکتب_حاج_قاسم
🇮🇷
@gharibshahid
🍃🌹🌺👆
کانال رسمی سردار #شهید_خلبان_قاسم_غریب
امام
اسلام را
پشتوانه ایران کرد.
#مکتب_حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷
@gharibshahid
🍃🌹🌺👆
کانال رسمی سردار #شهید_خلبان_قاسم_غریب
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 انتشار نخستینبار
📹 ببینید
سردار سلیمانی : نگین انگشتری من از شیشههای حرم امام رضاست که از انفجار [۳۰خرداد۷۳] بهجای مانده... فردا حرف درنیارید که زمرد دستش است...
#مکتب_حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷
@gharibshahid
🍃🌹🌺👆
کانال رسمی سردار شهید خلبان قاسم غریب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹صحنههایی بسیار زیبا از ساده زیستی و صفا و صمیمیت سرداران #شهید_ابومهدی_المهندس و #شهید_حاج__قاسم_سلیمانی #مکتب_حاج_قاسم❤️
🇮🇷
🦋 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر🦋
خطاب به برادران و خواهران عزیز ایرانی :
فشار دشمنان
شما را دچار #تفرقه نکند...
#مکتب_حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷
🦋 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر🦋
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
🔻انتشار برای نخستین بار؛ روایت محافظت از شخصی که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکرد
🔹محمد طه امیری، فعال رسانهای و عکاس جبهه مقاومت، با انتشار عکسی از محافظان حاج قاسم سلیمانی برای اولین بار در صفحه شخصی اینستاگرام خود نوشت: در بوکمال کار گره خورده بود، همه چیز به هم دیگر قفل شده بود. مشکلاتی در پشتیبانی، کمی کلافگی نیروهایی که نمیتوانستند راه ورود به شهر را پیدا کنند و ترس اینکه نکند با کار حساب نشدهای همه چیز بهم بریزد.
🔹️ چند متر عقبتر از خط اما هلیکوپتری بر خلاف اصرار که «پرواز در این منطقه اصلا به صلاحش نیست» از زمین کنده میشود و به پرواز در میآید.
🔹️ کمی جلوتر از خط و نزدیکی شهر در میان دود و خاک به هوا بلند شده، آرام به زمین مینشیند. کمک خلبان بیرون میپرد، در هلیکوپتر را باز میکند و بعد از آن حاجی پیاده میشود و روی خاک ناامن بوکمال که هنوز نیروهای اصلی به آن نرسیدهاند قدم میگذارد.
🔹️ چند لحظه بعد سه نفر دیگر هم از پرواز پیاده میشوند. لباس رزم به تن دارند با اسلحهای در دست. تیم حفاظت حاجی هستند.
🔹️ حاجی بیسیم میزند که ما نزدیکی ورودی بوکمال هستیم، بگویید نیروها بیایند.
🔹️ این گوشهای از روایت سخت محافظت از شخصی است که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکند.
🔹️ برای توصیف عکس باید بگویم از سمت راست، شهید «هادیطارمی» ایستاده وسط شهید «رضاخرمی» و در گوشه سمت چپ هم شهید شهروزمظفرینیا».
🔹️ اما ای کاش اینجا این امکان را داشتم که عکس را از سی متر عقبتر برایتان توصیف کنم.
🔹️ حاجی و چند نفر دیگر در حال بازدید از میدان جنگی در عراق هستند.
🔹️ قانون سی متر را خود حاجی وضع کرده بود، اینکه هر جایی که من هستم شما باید حداقل سی متر عقبتر باشید. در تعریف عرفی محافظ آمده، که او باید نفس به نفس با شخصیت برود. اما هادی و شهروز و رضا موتوری هیچ چیزشان مثل محافظهای عرفی نبود. همیشه باید همه چیز را از سی متر عقبتر هدایت میکردند.
🔹️ یک بار حاجی گفته بود، من اصلا دیگر تیم حفاظت نمیخواهم! هادی و رضا و شهروز مثل دیوانهها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد، هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟ خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم! حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمیخواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید.
🔹️ آن شب بچهها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطهشان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آنها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند.
🔹️ شهر بوکمال سال ۹۶ آزاد شد اما شهید رضا خرمی سال ۹۵ به شهادت رسید.
🔹️ آدمیزاد وقتی راه درست را پیدا میکند، رهایش نمیکند. آدمیزاد عاشق پایان درست است و انگار هر سه آنها خوب فهمیده بودند که به یمن حاجی قرار است تمام این راه صحیح و سالم بروند.
🔹️ وقتی خبر رضا را که در حلب شهید شده بود به حاجی دادند، حاجی خدا را شکر کرده بود که «الحمدلله در میدان شهید شد، پیش من از دنیا میرفت نمیتوانستم جواب خونش را بدهم».
🔹️ تمام تعاریف عرفی محافظ را بار دیگر مرور میکنم. یادم میآید یک بار یکی از مسئولین سابق بعد از اتمام کارش گفته بود همه پول محافظان را خودم میدهم فقط بگذارید بمانند، من بدون اینها نمیتوانم زندگی کنم!
🔹️ هادی و شهروز هیچگاه قرار فاصلهی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیکترین حالت پیش او بمانند. حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچهها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب میدانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آنها...
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
#سید_الشهدا_مقاومت
#انتقام_سخت_در_راه_است
#انتقام_خون_حاج_قاسم
#راهت_ادامه_دارد
#بوکمال_سوریه
#شکست_داعش
#بدون_محافظ
#دفترکارش_وسط_میدان_نبود
#باخدا_معامله_کرد
🇮🇷 😷
تلگرام ⬅️
@gharibshahid
ایتا ⬅️
https://eitaa.com/gharibshahid
💠تذکر به خادم روضه
بعد از عزاداری، سفره را انداختند. یکی از خادمین نانها را روی سفره میانداخت.
جلو رفت و آهسته به او گفت:«این سفره، نان و میهمان، حرمت دارند؛ اگر نمیتوانی خم شوی و نانها را روی سفره بگذاری، کار را به دیگری واگذار کن.»
#مکتب_حاج_قاسم
#فقط_برای_خدا
💠احترام به پدر
فرش کوچکی انداخت گوشه حیاط خانه پدریاش؛ توی آفتاب.
پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانیاش را میبوسید و میگفت:«همه دل خوشی من توی این دنیا، پدرمه.»
#مکتب_حاج_قاسم
#فقط_برای_خدا
💠مثل مادر
با ابومهدی المهندس و بچههای حشدالشعبی آمده بود شادگان برای کمک به سیل زدهها. برایشان سفره انداختیم.
تک تک نیروها و محافظها را به اسم صدا زد که بیایند سر سفره. برایشان لقمه میگرفت در دهنشان میگذاشت؛ مثل مادر.
#مکتب_حاج_قاسم
#فقط_برای_خدا