قاصدکِآبی
گل ِفراموشمنکن '
یهروزی پسر ِباغبونیداشته
کارمیکردهکهپرنسس ِاونقصرمیادتوی ِباغ. پسرکدستهایازگلهادستشبود و چونعلف ِهرزمحسوبمیشدنمیخواستبندازتشون
دور .
پرنسسمیرهسمتشوازشمیپرسه : اینگلهاچقدرقشنگن ، اسمشونچیه ؟
پسر ِباغبونکهازبچگیعاشق ِپرنسسبوده
وقرارهبهزودیبهخاطرمریضیبمیره
دستهگلرومیدهبهپرنسس .
توی ِچشماشنگاهمیکنهومیگه :
' فراموشم نکن '
قاصدکِآبی
گل ِفراموشمنکن ' یهروزی پسر ِباغبونیداشته کارمیکردهکهپرنسس ِاونقصرمیادتوی ِباغ. پسرکدسته
پرنسساونلحظهمتوجهنمیشه
ولیبعداکهپسرکفوتمیکنه ، اوندستهگل
روکهخشککردهبودتوی ِکتابهای ِسلطنتیمیذاره
و اسمگلرو 'فراموشم مکن' ثبتمیکنه . چوناسمپسرهرونمیدونسته :)
آدمی که دوس ِت داره دنبال ِِاینه که از چی
ناراحت شدی نه اینکه بخواد بهت ثابت کنه
اصلاً چرا ناراحت شدی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسی که اون لحظه دارم :
قاصدکِآبی
حسی که اون لحظه دارم :
میدونی مظلوم ترین ورژن من چه زمانی بود ؟
اونجایی که نصف شب خیلی ناراحت بودم
قلبم شکسته بود
اما نمیتونستم برم پیش کسی یا پیام بدم که حالم خیلی بده خودم بودم خودم
وقتی هندزفریمو برداشتم
و بالشتمو بغل کردم، غمگین ترین چیزی که داشتم و گوش کردم و یواشکی گریه کردم و بالشتم خیس شد و سقف اتاقم تار ...
آخرش هم نفهمیدم چطوری با اون حال خوابم برد وشبم صبح شد :)
آدم از کسی که بیشتر از همه دوسش داره زودتر ناراحت میشه ؛ این حساسیت از دوست داشتن ِزیاده پس جای ِاینکه ترکش کنی درکش کن .
+ دلم خیلی تنگشده ؛
سنگینه ؛
گرفته ؛
درد میکنه ؛
ولی فقط یه ' هووف ' میگم ُ
با دستام چشامو نگه میدارم تا اشکهایداخلش نریزن :)))) .