#بخش_سوم
سرهنگ مرتضی احمدی روایتمی کند:«از زبان همرزم این شهید شنیدم که میگفت وقتی در عملیاتی تمام نیروهایش شهید شدند و تنها مجبور به عقبنشینی شد در مسیر به گروهانی از صدامیان برخورد کرد. با شهامت خود را معرفی کرد و گفت: من علی چیتسازیان هستم؛، «عقرب زرد». اگر مقاومت کنید تا آخرین گلوله با شما میجنگم والا تسلیم شوید و جان به سلامت ببرید.»
ایشان تعریف میکرد دیدهبان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند ولی یک نفر به دور اینها میچرخد از نحوه دور زدنش پیداست علی باشد اما صبر کنید نزدیکتر بیایند. نزنید صبر کنید. با نزدیکتر شدن آنها چهره علی نمایان شد.»
تیزهوشی و قدرت تصمیم گیری فوقالعاده او درعملیات باعث شده بود که فرماندهی لشکرانصارالحسین (ع) بگوید :«با وجود علی بسیاری از مشکلات عملیاتی ما حل می شود». سرانجام این سردارملی و سرباز فداکار اسلام عزیز در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. قبل از او برادر دیگرش در راه دفاع از اسلام به درجه رفیع شهادت رسیده بود.
«کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد.» از سخنان معروف شهید چیت سازیان است گه آیت الله خامنه ای در یکی از سخنرانی های خود به آن اشاره داشتهاند.*
📍قرارگاه #حاج_قاسم سلیمانی👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#بخش_سوم
خاطرات مقطع سوريه يكي بعد از ديگري تا شهادت عباس آورده ميشوند. شهيد دانشگر كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس دشمن اقامه ميكند؛ مثل ياران حسين(ع) اما باز هم آرام است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم نميكند. كسي نميداند در اين نماز ميان عباس و خدا چه ميگذرد. او چند ساعت بعد به شهادت ميرسد: «عباس ساعت سه و نيم بعد از ظهر پنجشنبه 95/3/20 به شهادت رسيد ولي ما در مقر بوديم، نميدانستيم كه عباس شهيد شده يا نه، فقط ميدانستيم كه عباس براي جلوگيري از پيشروي دشمن به جلو رفته، موقع غروب خورشيد بود كه همه نگران بوديم و ميگفتيم عباس الان مياد، سياهي شب فرارسيد، همه بيقرار بوديم. گاهي از مقر بيرون ميآمديم، چشمانتظار عباس بوديم، از سر شب تا صبح هر صدايي كه ميآمد همه بيرون ميپريديم كه عباس اومد... عباس اومد... صبح فرارسيد، نيروهايي براي تفحص جلو رفتند، پيكر مطهرش را به عقب آوردند. ديديم خون صورت عباس را خضاب كرده و سرخياش سرزمين حلب را رنگين كرده است.»
عباس تازهداماد بود. رفقاي عباس در سوريه همقسم شده بودند كه از او مراقبت كنند و او را سالم به ايران برگردانند. بعد از شهادتش گفتيم خدا براي او نقشه كشيده بود. عباس درس عاشقي را چشيده بود و بايد ميرفت.*
📍قرارگاه #حاج_قاسم سلیمانی👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#بخش_سوم
بابای مهربان بُشری و فاطمه (۵ و ۲ ساله) تاب شنیدن نالههای جانسوز کودکان سوریه و عراق را نداشت و طعم خوش آرامش و لذتهای زندگی به ذائقه بهشتیاش را تلخ مینمود. از همین رو سفرهای تبلیغی آخرش را به مناطق مرزی و سنینشین رفت تا با نشر افکار التقاطی وهابیت و داعش مبارزه کند؛ اما غیرت و شجاعت عالمانهاش، وجدان بیدارش را به آن سوی مرزها کشاند. وی در دورههای فشرده آموزش نظامی را بدون اطلاع خانواده گذراند و با وجود شرایط مساعد کاری، تدریس و تحقیق را رها کرد تا به قول خودش به (حاصل آموختههایش) برسد.
روز اعزام نزدیک بود و هرلحظه نشاط و نورانیت، سیمای آرام محمدمهدی را دلنشینتر میکرد. او علت رفتنش را به مادر ولایتمدارش اینگونه گفته بود:
نمیتوانم در کنار همسر و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشم کودکان سوریه و عراق، والدینشان سربریده میشوند؛ آموختههای من از اسلام و تحصیل دروس حوزوی چنین اجازهای به من نمیدهد.
دانشآموخته مکتب فاطمی به نیابت از رهبر فرزانه و مجاهد انقلاب، برای دفاع از حریم پاک اهلبیت (ع) راهی جبهههای نبرد علیه گروههای تکفیری آمریکایی شد.
وی سرانجام در شامگاه دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۴، مصادف با اول ماه رجب میلاد امام محمدباقر (ع) همراه با دیگر مجاهدان تیپ فاطمیون با شعار (کلنا عباسک یا زینب) در منطقه بصری الحریر استان درعای سوریه به آرزوی دیرینهاش رسید و جامه فاخر شهادت را بر تن کرد.*
📍قرارگاه #حاج_قاسم سلیمانی👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#بخش_سوم
هدیه
علاقه بسیاری به کتاب و کتاب خوانی داشت. یک بار وقتی به اتاقش رفتم دیدم که کتابخانه بزرگی دارد؛ انواع و اقسام کتابها با موضوع شهدا را از انتشارات سوره تهیه کرده و در کتابخانهاش داشت. به ابوالفضل گفتم چرا این همه کتاب شهدا را این جا گذاشتی؟ گفت: ما این جا کار فرهنگی میکنیم وقتی که مهمان داریم؛ این کتابها را به عنوان هدیه به مهمان هایمان میدهیم.
راوی: مادرشهید
عاشق رهبر معظم انقلاب بود
همیشه در زندگی احساس رضایتمندی داشت؛ در سختترین شرایط هم اهل جزع و فزع نبود. با همه مشکلات و مسائلی که پیش میآمد بسیار منطقی برخورد میکرد. همیشه راضی به رضای خدا بود و من همیشه او را به خاطر داشتن چنین روحیهای ستایش میکردم. از هر عنوان کتابهای دفاع مقدس چند جلد تهیه میکرد، یک جلد آن را در کتابخانه شخصی خود نگه میداشت و بقیه کتاب ها را به عنوان هدیه به دیگران میداد و همیشه میگفت دوست دارم حتی در هدیه دادن هم کار فرهنگی کرده باشم.
همسرم عاشق رهبر معظم انقلاب بود؛ آنقدر عشق و ارادتش به ایشان زیاد بود که حرف ایشان را حجت میدانست. در هر کاری نگاه میکرد ببیند نظر حضرت آقا بر چه موضوعی است. آقا ابوالفضل بسیار احساساتی بود، شاید در نگاه اول از چهرهاش چنین برداشتی نمیشد. دوستانش میگفتند روز آخر از خوشحالی انگار که پرواز میکرد و با اشتیاقی وصفنشدنی به نبرد علیه باطل میرفت.
راوی: همسرشهید*
📍قرارگاه #حاج_قاسم سلیمانی👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#بخش_سوم
تودلم گفتم اینوببین این همه توجنگ بودیم شهید نشدیم تازه از راه رسیده می خواد شهیدبشه بعداز اینکه تسویه حسابشو آورد من امضاء کردم وباهم بردیم پیش مسئولم که امضاء نهایی بکنه مسئول ما هم آدم شوخی بود زیر برگه تسویه حسابش نوشت ان شاء الله شهید بشی اون روز همه این حرفها شوخی بود بعد از این که خبرشهادتش از طرف دوستان به من رسید ناخواسته حرفهای ده یا دوازده سال پیش بیادم افتاد که این جمال عجب حرفی زده بودم، کلی گریه کردیم، واقعا عجب حرفی زده بود. (نقل ازدوست شهید)
خــــــــــندید ورفــــــــــت
یکی از خصوصیاتش خندان بودن خاطره خوبمون از جمال اینه که همیشه سعی میکرد با لبخند از کنار مسایل رد بشه و وقتی قرار شد، ما از سوریه با پرواز اول برگردیم وسایلمون رو بار کامیون کردو راه افتاد سمت فرودگاه وقتی گفتم تو هم میای؟؟؟
با خنده گفت نه ما قرار نیست برگردیم
بروی شهادت خندیدند و رفتند
نقل ازهمرزم شهید
📍قرارگاه #حاج_قاسم سلیمانی👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @ghasem_solaymani
#بخش_سوم
از آنجایی که شهید رسول خلیلی به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشت و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشت بیشتر به تخریب علاقه داشت و تخریب چی به روز و ماهری بود و بر حسب وظیفه راهی دفاع از حرم آل الله شد و یکی از مدافعان حرم بانوی مقاومت عقیله بنی هاشم بود.مانند تمام کسانی که در مسیر پیشوایشان ابا عبدالله الحسین (ع) گام برداشتند واز دین خدا دفاع کردند و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفتند. سرانجام شهید رسول خلیلی روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 و 18/11/2013 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر در حال پاکسازی یکی از محورهای دشمن بال در بال ملائک گشود و زندگی جاودانه اش در بهشت را آغاز کرد و به فیض عظیم شهادت نائل گشت.
یکی از عنایات پروردگار متعال و سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سنگ مزار شهید رسول خلیلی که مزد دفاع از حرم بانو زینب (س) میباشد که توسط دوستان شهید از کربلا آورده شده.
این سنگ از سنگ های دیوار داخل حرم میباشد و به دلیل قدمت بالای سنگ با عنایت پروردگار صحیح و سالم به ایران آورده میشود و سنگ مزار شهید رسول خلیلی میشود.طبق وصیت شهید که گفته بود بر سر مزار من روضه حضرت زینب (س) بخوانید ،این شعر روی سنگ نوشته شده است:
ای که برتربت من میگذری روضه بخوان
نام زینب (س) شـــنوم زیر لحد گریه کنم*
📍قرارگاه #حاج_قاسم سلیمانی👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @ghasem_solaymani