eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
12.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
16.1هزار ویدیو
63 فایل
«بِسْمِ اللَّهِ القٰاصِمِ الجَبّٰاریٖنْ» خط خون نقطه‌ی پایان سلیمانـی نیست... بِھ‌َراسـ💪ـید که این اولِ بسم الله است...🌷 کانون تبلیغاتی پربازده قاصدک ❄️👇 https://eitaa.com/joinchat/3340238882Ca4b5329bfc
مشاهده در ایتا
دانلود
از همون روز جمعه که خبر شهادت سردار را شنیدم، با بچه ها عصر رفتیم و حوزه رو سیاهپوش کردیم. اصلا باورم نمیشد... 😭😭😭 قرار شد به تهران برویم برای تشییع، ولی بنا به دلایلی امکانش برای من میسر نبود خیلی دلم شکسته بود خیلی... که شب شنیدم قرار است روز دوشنبه شهدا را به قم بیارند..‌‌. خیلی ذوق کردم.... دوشنبه ما ساعت ۱۰:۳۰سمت قم حرکت کردیم و ساعت ۲ از حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به سمت جمکران رفتیم . جمعیت زیادی بود. شهدا تهران بودند و ما در انتظار. باهر سختی و ازدحام جمعیتی که بود آرام آرام باچشمانی اشکبار به مسجدمقدس جمکران رسیدیم هوا سردبود. رفتیم. نماز مغرب داخل حرم خواندیم که شنیدیم تازه شهید سردار را وارد حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) کردند. خیلی خسته بودیم که ساعت حدود ۸:۳۰ بود که استادمون زنگ زد و گفت که دیگه باید برویم سرویس داره میره و امکان دیدن شهدا وجودنداره. خیلی حالمون گرفته شد خیلی... 😔😔😔 باید میرفتیم چاره ای نبود اونم بدون دیدن ... باچشمانی اشکبار به سمت سرویس ماشین رفتیم دوستم چشمانش پر از اشک شده بود. ازهمه ما اون خیلی بیشتر گریه میکرد. منم گریه ام بیشتر شد که به هق هق افتادم... نمیتونستم، نمیشد راه بدون دیدن سردار برگردم... دیگه نزدیکای سرویس رسیدیم. درب ۲ مسجد جمکران تو خیابان. استادم گفت: گریه کردی؟؟ باگریه گفتم: استاد من لیاقت نداشتم لیاقت... تو دلم میگفتم شهدا، یعنی من اینقدر گنه کارم وروسیاه... ماگنه کارا هم دل داریم بخدااا. استادم دائم دلداری ام میداد ومیگفت مهم اینکه به نیت سردار تااینجااومدی... تقریبا روبروی سرویس رسیده بودیم باچشمانی اشکبار و دلی شکسته ، هنوز چندثانیه از این حرفم نگذشته بود که صدای جیغ وفریاد مردم توجهم را جلب کرد. باورم نمیشد مثل معجزه بود معجزه ماشینی که حامل "پیکرشهدا" بود و برادران سپاهی هم بالای ماشین. ازجلوی چشمان مان گذشت هیچ کدوم باورمون نمیشد. شوکه شده بودم . استاد هلم دادگفت بدو بدو دیگه سردار هم اومد... همه دویدیم حتی چندثانیه هم ماشین شهدا ایستاد و بعد گاز داد و رفت... دوستم دیگه زانو زد و روی زمین افتاد... خیلی خوشحال شدم، باور هیچ کدوممون نمیشد. سوار ماشین شدیم استادمون میگفت شهدا که عمود ۴۰ بود تو اون شلوغی که ماشین قدم از قدم برنمیداشت چطوری به این زودی ‌اینجارسید... همه متعجب بودیم. استادمون میگفت شما میخواستید پیش شهید سردار برید، حالا سردار، خودش پیش شما اومد. ببینید چقدر سردار و شهدا مهربان بودند که نگذاشتند دلشکسته برید... 🌹🌹🌹 این هم از عنایات شهدا.... 😭😭😭😔😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خاطره‌ای که «زینب سلیمانی» را بی‌تاب کرد😔: در دیدار️ حجت‌الاسلام و المسلمین «اکرم الکعبی» دبیرکل مقاومت اسلامی نُجَباء با خانواده سپهبد شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خاطره‌ای که «زینب سلیمانی» را بی‌تاب کرد😔: در دیدار️ حجت‌الاسلام و المسلمین «اکرم الکعبی» دبیرکل مقاومت اسلامی نُجَباء با خانواده سپهبد شهید #حاج‌_قاسم_سلیمانی