چون اموات تصادفی بودن و راه تا یزد طولانی بوده ، اموات رو داخل نایلون پیچیدن که خون به بیرون راه پیدا نکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه غم انگیز ۱۷ مادر تنها در غسالخانه
اولین میت امروز ، یه مادر بزرگ ۸۰ ساله ،
رفتم داخل سالن دیدم میت گذاشتن همکارم غسل دادنش تموم شده بود ، مشغول کفن کردن میت بود ، منو دید ، گفت تو بیا روسریشو ببند ، آخه همکارا روسری بستن منو خیلی دوست دارن ، میگن خوشکل میبندی☺️
رفتم نزدیک روسری رو برداشتم و مشغول بستن شدم ، کارم که تموم شد چشمم افتاد به چهره ی میت ، ذوق کردم 😍 از بس چهره ی بانمک و مهربونی داشت ، روسری هم پوشیده بود دیگه ده برابر زیبا شده بود
ما یزدیها وقتی یکیو میبینیم خیلی بانمکه میگیم« مُخام کَچ و کُچَش هَم مالَم» ، به همکارم گفتم این میت چقدر بانمکه، معلومه از اون مادر بزرگایی بوده که همه دوسش داشتن ، اینقد ذوقش کرده بودم میخواستم صورتشو بگیرم تو دستام بچلونمش، واقعا به دلم نشسته بود ،. خدابیامرزتش ، روحش شاد ، اول صبحی یه میت دیدم روحیه ام شاد شد چون واقعا ازش انرژی مثبت گرفته بودم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اون دنیا هر گناهی که دارید به مانند یک حیوانی در برابرتون حاضر میشه و ازتون سوال میکنه
روایت یک تجربهگر مرگ از این موضوع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ