#عید_غدیر 🍃
خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد
که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد
کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافیست
دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافیست
نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی
نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی…
نوشتم شمس… دیدم گنبدش زیباتر از آن است
نوشتم کعبه و دیدم نجف بالاتر از آن است
به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تراز آن است
نوشتم عرش…دیدم مرتضی اعلیتر از آن است
شبیه جبرئیل از درک این اوصاف درماندم
صد و ده بار امشب قل هوالله احد خواندم
من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد
همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد
سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمیداند
علی نادیده میبیند،علی ننوشته میخواند
چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را
کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی…
گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی…
…به چشم حاجیان شور تماشا میرسید آنروز
کنار برکهای دریا به دریا میرسید آنروز
نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت
زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت
نفسها حبس شد…، در سینهها خوف و رجا افتاد
بدون همهمه زنگ شترها از صدا افتاد
زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود
همه باخویش میگفتند آیا حج آخر بود؟!
نبی فرمود بسم الله، ای ارض و سما بشنو!
گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو
دوباره صحبت از اسرار خلقت میکنم آری
ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری
تفاوت در میان حق و باطل چیست، معلوم است؟
بدون این خبر اسلام کامل نیست، مفهوم است؟
نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم!
نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم!
نبی همدوش مولا آسمانها را هوایی کرد
خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد
نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد
علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد
برای خاتم پیغمبران جز او نگینی نیست
شهادت میدهم جز او امیرالمومنینی نیست
شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟
طواف مرتضی کردید آری (حَجُّکم مقبول))
الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضیها
الهی که بسوزد پنبهٔ در گوش بعضیها
پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر
ازین دنیای فانی بستهام بار سفر دیگر
وصیت میکنم هرکس که من مولای او هستم
بداند این علی هارون و من موسای او هستم
که عقبی بی علی فانی و دنیا باعلی باقی
غدیر خم به جوش آمد…الا یا ایها الساقی!
امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر
عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر
علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر
علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر
(اَشدّاء علی الکفار) قَتّال العرب… یعنی…
جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی…
…خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد
خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد
پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟
علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت
برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است
دلِ مسکین به دست آوردنش فتحالفتوحات است
میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحیست
اگر خون ریخت،درمان کرد،اعجازش یداللهیست
ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت
هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت
عوالم را ببین، آتش علی دریا علی گفته
که حتی دشمنش در وصف او (لولا علی) گفته
علی هرگز نمیبندد به روی هیچ کس در را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را…
👤مجید تال
◾ @Ghatilolabarah ◾
#شب_دوم_محرم
تمام دشت حیران حسین و کاروان او
فدای کاروان او ، فدای خاندان او...
👤 آرمان صائمی
◾ @Ghatilolabarah ◾
#شب_دوم_محرم
صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو
طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو
به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو
به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو
علم را بر زمین کوبید ساقی اینچنین باشد
که تا محشر فقط حیدر امیرالمومنین باشد
جوانان بنی هاشم به گرد محمل زینب
به هیبت مثل حیدر از همان آب و گل زینب
همه هستند تا که غم نیاید بر دل زینب
صدا آمد که جان ما چه دارد قابل زینب؟
دل ارباب ما قرص است با مردان و شیرانش
وزیر شاه ساقی و بنی هاشم به فرمانش
عجب حالی عجب شوری عجب دریای زیبایی
عجب آرامشی دارد… رباب و صوت لالایی
پر از گل گشته این صحرا، چه گلهایی چه گلهایی
جوانانی علی صولت و خانمهای زهرایی
تمام دشت حیران حسین و کاروان او
فدای کاروان او فدای خاندان او
به زینب دستِ بسته... حالِ آواره نمیآید
به زینب حالت اندوه و بیچاره نمیآید
کبودی داشتن بر جسم و رخساره نمیآید
به این خانم که اصلا معجر پاره نمیآید
محال است از دل زینب که آه سرد برخیزد
ز کوه صبر او حتی نشان درد برخیزد
الهی چشم نامحرم نیوفتد بر حجاب او
حجابش جای خود اصلا نیوفتد بر نقاب او
کسی هرگز نخواهد دید چشمان پر آب او
نخواهد دید هرگز نالهٔ بس کن رباب او
قسم خورده که تا اخر کنار یار میماند
کما اینکه تمام ماجرا را خوب میداند
حسینش را تن عریان به روی خاک خواهد دید
علی اکبرش را با تنی صدچاک خواهد دید
به پای دختری خار و خس و خاشاک خواهد دید
ربابش را فقط افسرده و غمناک خواهد دید
ولیکن دم نخواهد زد چرا که استوار است او
شبیه رافت مولا، شبیه ذوالفقار است او
میان خیمه ها باید ببیند غارت معجر
بماند بیپناه و بیکس و بییار و بییاور
حسینش را ببیند بر زمین اما بدون سر
خدا صبرش دهد وقتی که بیند نیزهٔ اصغر
به دوشش میکشد این بار را خانم به تنهایی
نمی بیند ولی چشمش به غیر از اوج زیبایی
👤 آرمان صائمی
◾ @Ghatilolabarah ◾
#شبچهارممحرم
جبریل آمده است که شهپر بیاورد
عودی گرفته است که مجمر بیاورد
اینجا برای خواندن آیاتِ تازهای
رفته است از بهشت که منبر بیاورد
زینب نوشت، بعدِ همین نام تا ابد
باید سلامهایِ مکرر بیاورد
عالم ندیده است که در قامت زنی
مانندِ خویش حضرتِ حیدر بیاورد
باید تمامِ خلق فقط سجدهاش کنند
او را اگر به عرصهٔ محشر بیاورد
این فاطمه است آمده تا مادری کند
آری علیست رفته که خیبر بیاورد
دینِ بلیغ، دین حسین است بعد از او
باید خدا دوباره پیمبر بیاورد
این کوه هم به اَمرِ امامش سکوت کرد
صبری که از جگر دو جگر دربیاورد
از خیمهگاهِ فاطمه تا خیمهٔ علی
زینب رسیده است دو لشگر بیاورد
کرببلا شگفتیِ طوفانِ زینب است
گریه کنید، گریه پریشانِ زینب است
اینجاست خواهرت دو برادر بیاورد
باید که زینبت دو برابر بیاورد
ای بی کسِ حرم، حرمت را نگاه کن
حتی رُباب رفته که اصغر بیاورد
بر گردنِ من است غریبیات، یاوری
من مردهام مگر کسِ دیگر بیاورد
شرمنده است خواهر و در خیمهگاهِ خود
بهتر از این نداشت که بهتر بیاورد
نگذار تا به موی سپیدت قسم دَهَم
حرفی مزن که اشکِ مرا در بیاورد
میدان دگر مَرو کمرت درد میکند
بگذار زینبت دو دلاور بیاورد
از خواهرت مخواه که پیراهنم بیار
باید بجاش خاک به معجر بیاورد
گفتم : محمدم که بزن روی سینهات
گفتم : که عون، پیشِ تو حنجر بیاورد
گفتم : محمدم که عبای علی ببَر
گفتم : که عون چادرِ مادر بیاورد
اشکِ حسین لالهٔ دامانِ زینب است
گریه کنید، گریه پریشانِ زینب است
رفته حسین تا دو برادر بیاورد
از داغها هزار برابر بیاورد
از قتلگاه تا به حرم خون تازه است
رفته است تا به شانه دو پیکر بیاورد
با تیغهای مانده بر آن سینهها رسد
جانی نداشت از تنشان در بیاورد
شرمنده بود، جای کبودِ کبوتران
مجبور شد دو مُشت فقط پَر بیاورد
از پایکوبیِ سُمِ اسبان عجیب نیست
مجبور شد بجای بدن سر بیاورد
زینب به خیمه است مبادا اگر رود
شاید عرق به روی برادر بیاورد
ای کاش عصرِ روز دهم هم به خیمه بود
تا دیگری خبر سوی خواهر بیاورد
در بینِ خیمه بود و نمیدید قاتلی
گودال بود حوصله را سر بیاورد
وَالشمرُ جالسٌ نفَسِ مادرش گرفت
میخواست دادِ فاطمه را در بیاورد
یک سر به نیزه است که گریانِ زینب است
گریه کنید، گریه پریشانِ زینب است
👤حسن لطفی
◾ @Ghatilolabarah ◾
#عاشورایحسینی
حسین، گیسوی با خون خضاب، دیده قدیم
به سمت صحنهای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب، دیده قدیم
تمام آن چه شنیدیم، دیده است حسین
بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین
به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد
چه تیغها که عدو بر تن منقش زد
چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد
فرات، گِل به سر و دست پشت دستش زد
به رو سیاهی ضرب المثل مضاعف گشت
حسین، تشنه لب چشمه رفت و تشنه گذشت
رسید روضه به جایی که دیدنش سخت است
به حنجری که یقیناً بریدنش سخت است
تنی که مثله شود پاکشیدنش سخت است
صدای وای بنی شنیدنش سخت است
اگر چه سخت سرت را ولی جدا کردند
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند
همین که تیر رها کرد تیغ میبُرد
رفیق میزند و نارفیق میبرد
و بوسه گاهِ نبی را دقیق میبرد
عمیق بوسه زده پس عمیق میبرد
چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
خدا بخیر کند لحظههای آخر را
خدا بخیر کند رفتن برادر را
یکی بگیرد از آن دور چشم خواهر را
که شمر بین دو دستش گرفته یک سرا
به نیزه زلف کمند است ساعتی دیگر
سری به نیزه بلند است ساعتی دیگر
بلند گفت یکی آن وسط, سرش با من
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!
بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود
ز قتلگاه اگر بوی سیب میآید
حبیبهای به مزار حبیب میآید
صدای نالهٔ زهرا عجیب میآید
که آخرین پسرم عنقریب میآید
در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است
👤 سعید پاشازاده
◾ @Ghatilolabarah ◾
#قتیلالعبرات 🖤
گفتند کارتان؟ همه گفتیم نوکریم
چون بار عشق را به سر شانه میبریم
ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد
اما به لطف روضۀ ارباب بهتریم
از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است
پس میشود به عشق تو از هر چه بگذریم...
فرقی نمیکند چه کسی با چه منصبی
در پای سفرهات همه با هم برابریم
گریه زبان مادری نوکران توست
احساس میکنم همه با هم برادریم
«ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم»
مسجد برای زاهد و کعبه برای خلق
بگذار با حسین بگویند کافریم
علامهایم گاهی و گاهی رسول ترک
یک روز روضه خوان تو، یک روز منبریم
با هر که گفت گریه چرا؟ گفتهایم که ما
داغدار حنجر در زیر خنجریم
👤 سعید پاشازاده
◾ @Ghatilolabarah ◾
#ولادترسولاکرم (ص) 💚
#ولادتامامصادق (؏) 💚
در گرگ و میش صبح پر از ظلمتی که باز
افکند پرده روی سر مردم حجاز
نور حقیقت از طرف عرش سر زد و
لرزید روی فرش تن هر چه که مجاز
شیطان دوباره راندهتر از قبل خویش شد
بتها به سجده آمده با نیت نماز
آری محمد؛ آنکه رسولان قبل از او
محض نیاز آمده تا او رسد به ناز
او میرسد که بیرق عشقی عمیق را
بر بام روزگار درآرد به اهتزاز
او میرسد که باز خدا منجلی شود
او آمده منادی عشق علی شود…
ای آخرین طلوع نبیها پیامها
وی اولین شروع وصیها امامها
دریا رسیدهای به مصاف سرابها
دریا رسیدهای به لب تشنه کامها
افتاده پای معجزهٔ آسمانیت
تیغ بیان صاحب علم و کلامها
باید فقط ز وصف تو و اهل بیت گفت
تا آن زمان که هست زبانی به کامها
سلمان محمدی شده چون عاشق علیست
مولاست کیل سنجش تو در مقامها
نابرده رنج، گنج، میسر نمیشود
هر ثروتی محبت حیدر نمیشود
آوردی از بهشت، به دنیا نسیم را
با خود نسیم مهر خدای رحیم را
آوردهای برای همه سائلان دهر
پشت سر خود ایل و تباری کریم را
آه ای یتیم مکه! تو بابای امتی
زیر پرت امان بده مشتی یتیم را
پر میکشد به گنبد سبزت دلی سیاه
در حائرت مکان بده این یاکریم را
برگرد در غدیر و بگو که صراط کیست
گم میکنیم گاه ره مستقیم را
زخم مرا رهین مداوای خویش کن
من را گدای خانهٔ زهرای خویش کن
آرام از کنار پیمبر قدم بزن
شاعر! برو بقیع و در آنجا قلم بزن
حالا برای حضرت صادق غزل بگو
اما کمی به شادی خود رنگ غم بزن
آن قبرهای خاکی غمبار را ببین
این وضع را درون خیالت به هم بزن
بر روی هر مزار، ضریحی درست کن
بر آن ضریحهای خیالی حرم بزن
خود را کنار پنجره فولاد فرض کن
و سرنوشت عاشقیات را رقم بزن
قدری ببار و گریه کن و سلسبیل شو
بر آن مزارهای خیالی دخیل شو
شاعر! دوباره مست شو از فیض ساغری
به به چه ساغری چه شرابی چه کوثری
مردی که شیعیان ز عنایات مکتبش
معروف میشوند پس از این به جعفری
جان ای امام عشق! که میروید از لبت
گلهای تازه با نفحات پیمبری
صدها چون ابن حیان یا چون زراره را
باید که پای مکتب علمت بپروری
یا قال باقر است و یا قال صادق است
هر عالمی که خوانده حدیثی به منبری
سرسختی مرا به نگاهی ملیح کن
من را در عشق ایل و تبارت فقیه کن
حالا منم که با دل بیتاب و عاشقم
سرمست بزم عشق تو و این دقایقم
مشتاق حرفهای توام آیهای بخوان
محتاج حرفهای تو و قال صادقم
بین حدیثهای تو تا حرف کربلاست
من جزو بیقرارترین خلایقم
حرف از حسین میزنی و گریه میکنم
کافیست که نگاه کنی به سوابقم
این بنده را روانه کن امشب به کربلا
در حائری که زائر آنجاست خالقم
ما را بیا و مثل خودت روضه دار کن
در کشتی سعادت جدت سوار کن
👤محمد بیابانی
◾ @Ghatilolabarah ◾
#لیلةالرغائب
ای یار ز دیده گشته غایب، برگرد
ای هجر تو اعظم مصائب، برگرد
امشب ز خدا فقط تو را میخواهم
ای آرزوی شب رغائب، برگرد…
👤 سیدسعید شاهچراغی
#ولادتامامحسین (ع) 🎉
حال و هوای مستی ما، بی دلیل نیست
امشب حسینِ فاطمه، ارباب ما رسید...
👤مهدی نظری
◾ @Ghatilolabarah ◾
#ولادتامامحسین (ع) 🎉
نوری به نسل ساقی کوثر اضافه شد
ماهی به روی دامن مادر اضافه شد
مولودی آمد و نمک نان خلق شد
بر رزق سفرهها دو برابر اضافه شد
وقتی که پا به روی زمین زد خدای عشق
از این به بعد واژهٔ نوکر اضافه شد
امروز با ولادت ارباب یک نفر
بر شافعان عرصهٔ محشر اضافه شد
از معجزات نور وجود حسین بود
بر بالهای فطرس اگر پر اضافه شد
با دیدن حسین، حسن افتخار کرد
بر میوههای قلب پیمبر اضافه شد
این شد که ما به نان و نوایی رسیدهایم
از برکت حسین به جایی رسیدهایم
آدم ز گریه بر غم او آبرو گرفت
امشب مسیح از دم او آبرو گرفت
هرکس که گریه کرد برایش عزیز شد
از روضهها و ماتم او آبرو گرفت
موسی عصا به دست رها کرد طور را
آمد و از محرم او آبرو گرفت
خضر نبی که زندگیش جاودانه شد
از قطرههای زمزم او آبرو گرفت
دنیا ز اعتبار مسیح و کلیم و نوح
یا از نگین خاتم او آبرو گرفت؟
من مطمئنم هرکه به بالا رسیده است
از ریشههای پرچم او آبرو گرفت
این واژه در تمام جهان نقش پرچم است
ارباب ما معلم عیسی بن مریم است
از آسمان به سوی زمین این ندا رسید
مژده به هم دهید که خون خدا رسید
تکمیل شد حدیث بلند رسول عشق
یعنی که تک ستارهٔ اهل کسا رسید
در ازدحام خیل گدا می شود شنید
سلطان عشق، پادشه کربلا رسید
حال و هوای مستی ما بی دلیل نیست
امشب حسین فاطمه ارباب ما رسید
جذب خودش نموده تمامی خلق را
مثل پیمبری که ز غار حرا رسید
امشب تبرکی ز درش خاک میبرند
آنان که هر کدام به قومی پیمبرند
حساس بود فاطمه بر گریههای او
بر بوسهٔ نبی به تن و دست و پای او
پروانههای سوختهٔ دور شمع او
جبریل میشوند همه از دعای او
صدها مسیح دم همه بیمار او شدند
حلقه زدند بر در دارالشفای او
ثابت شود به خلق ازل تا ابد که نیست
خاکی شبیه تربت کرببلای او
ما که بهشت را همگی لمس کردهایم
هر شب میان گریه و در روضههای او
وقتی که ذره پروری اصل صفات اوست
پس سینه زن شدن یکی از معجزات اوست
بر سینه غیر نام تو را حک نمیکنیم
از بین سینه عشق تو را دک نمیکنیم
هرکس که در مقابل تو صف کشیده است
ما به حرامزادگیاش شک نمیکنیم
خود را به پیش هیچ کسی جز خود شما
آقا به جان فاطمه کوچک نمیکنیم
ما سیب سرخ سینه خود را حسین جان
با معصیت به عشق شما لک نمیکنیم
لطف تو بود بر دل مسکین پناه داد
ما را رقیهات سر این سفره راه داد
آن دختری که فاطمهٔ کاروان شده
آنکه سه سال داشت ولی قد کمان شده
از آن زمان که رأس تو را روی نیزه دید
مانند عمه جان خودش روضه خوان شده
جان داد و در عوض ز لبت بوسهای گرفت
از آن لبی که بوسه گه خیزران شده
طفل سه سالهای که پر از خار شد تنش
از بس دویدهاند پیاش نیمه جان شده
در مجلس یزید که حرف از کنیز شد
زهرای کاروان تو سخت امتحان شده
امشب تو آمدی و به ما اشک میدهند
ما تشنهایم و باده از آن مشک میدهند
👤مهدی نظری
◾ @Ghatilolabarah ◾
#قمرالعشیرة 🌙
جمعمان جمع كه تا نقش خیالی بزنیم
كوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم
پای حافظ مِیای از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بياييد كه فالی بزنیم
شاهِ شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
بگذارید از اين فاصله بویی بكشیم
در ِخُم را بگشاییم و سبویی بکشیم
تيغ ابروی كجش را به گلویی بكشیم
صدوسیوسه نفس نعرهٔ هویی بكشيم
از دلِ ما چه بهجامانده؟ كه غارت كرده
پسر سوم زهراست قيامت كرده
ماه و خورشيد دو حيران و دو سرگردانند
سالها دل سرِ اين طايفه میگردانند
بال در بال فرشته غزلی میخوانند
ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
آمده تا ز علی تيغ دو دَم را گيرد
قد برافرازد و بر دوش علم را گيرد
جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی را
در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را
محشری كن كه ببينند دل آرایی را
بردهای ارث از اين سلسله آقایی را
حق بده مات شود چشم، تماشا داری
هرچه خوبان همه دارند تو يكجا داری
آسمان پيش قدمهات به حيرت افتاد
كهكشان وقت تماشات به زحمت افتاد
موج برخاست و از آنهمه هيبت افتاد
كوه تا نام تو را بُرد به لكنت افتاد
اين علی هست خودش هست جنابش آمد
خوش به حال دلِ زينب كه ركابش آمد
تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دريا تو
شوره زاری همه با ماست و باران با تو
و نوشتيم كه يا هيچ پناهی يا تو
دلمان قُرص بُوَد، قُرص چرا؟ زيرا تو
بعد مرگم به هوای حرمت پر گيرم
من كفن پاره کنم زندگی از سر گيرم
رگِ پيشانی تو تا كه تَوَرم میکرد
لشگر انگار كه با مرگ تكلم میکرد
دست و پا را نه فقط راهِ نفس گم میکرد
بيرقت در وسط دشت تلاطم میکرد
تو سليمانی و تختت وسط ميدان است
چقدر سر ز سر ِتيغ تو سرگردان است
میکشی تا وسط معركهها طوفان را
بند آورده نگاهت نفس ميدان را
تا كه ارباب بگيرد به سرت قرآن را
میدرد نعرهٔ تو زَهرهٔ سرداران را
شور ِآن قله كه آتش فوران كرد تویی
آن كماندار كه ابروش كمان كرد تویی
سايه بان دلِ زينب دلِ ما هم با توست
حاجتی گرچه نگفتيم فراهم با توست
ماهِ شبهای محرم توییی و دم با توست
ای علمدارِ ادب شور محرم با توست
دستِ ما نيست كه در پای غمت میگرييم
لطف زهراست كه زير علمت میگرييم
بی تو از چشم حرم خونِ جگر میريزد
خون از ساقهٔ صد تير و تبر میریزد
و رباب اشک به لبهای پسر میریزد
خيز از خاک و ببين خاک به سر میریزد
ابرويت بند دلش بود كه از هم وا شد
وای بر حال سكينه كه سرت دعوا شد
👤حسن لطفی
◾ @Ghatilolabarah ◾
#شهادتامامجواد (؏)🏴
دلخسته و بیشکیب بودن سخت است
هم صحبت نانجیب بودن سخت است
هر مردِ غریب، مأمنش خانهٔ اوست
در خانهٔ خود غریب بودن سخت است
- یوسف رحیمی
🌿 | @Ghatilolabarah