وقتی که چشمهای تو مخمور میشود
فوراً بساط شاعریم جور میشود
از واژه های شعر ترم شهد میچکد
اشعار من تجسم انگور میشود
با خلق چشمهای تو جبریل گفت که
شیطان به سجده پیش تو مجبور میشود
تنها دلیل شاعریم چشمهای توست
بی چشمهات ذوق دلم کور میشود
ای نازنین مراقب آن چشمهات باش
گاهی نگاه آینه هم شور میشود
@gilaasss
تو منبعِ وحیِ غزلی ای غزل انگیز
ای باعث اغواگری و مانع پرهیز
آه ای عسلِ حل شده در لهجه ی شیرین
با تلخیِ فرهاد و غمش باز بیامیز
یک شهر پی ات هست چنین کوچه به کوچه
یک “قونیه” دنبال تو “تبریز” به تبریز
بیدار شو از نحس ترین لحظه ی کابوس
از دورترین نقطه ی این فاصله برخیز
برگرد که باران بزند شعر ببارد
از رو برود این شبِ لامذهبِ خونریز
بگذار زمستان برود سمتِ بهارت
تقویم مداوم نخورد باز به پاییز
@gilaasss
طناز و ناز و دلبر و هم دلرباتری!
ای ماه! مثل آینه اما تو بهتری !
با نغمه های هر قدمت کوچه های صبح
دل می دهند و قلوه که آمد صنوبری
دیوانه ات نسیم و نداری هوای باد
وا می کنی اگر گره از پیچ روسری
شیرینی ات ندیده مربای سیب سرخ
گیلاس های قرمز و انگور نوبری!
با شعر و استعاره غزل می سرایم ات
سیمین تنی و سنگ تراشیده مرمری!
از آبشار موی تو جاری ، شراب ناب
نازی و دلربا و نگاری و دلبری!
@gilaasss
گیسو تکاندی، آینه گم شد، غبار شد
یادت دوباره اسب غزل را سوار شد
موی سیات دست به دست نسیم داد
چرخی زدی، پهنهی کوه، آبشار شد
یخ بسته بود باغچه، گلهای روسریت
تقدیم شد به پنجره، کمکم بهار شد
باران چکید روی لبت؛ روی سرخ محض؛
یک قطره ریخت، مزرعه باغ انار شد
آهو دوید تا ته دشت پلنگها
خندید و بعد، شاه پلنگان شکار شد
ایزد در آستانهی خلقت به گیسهات
دستی کشید و محو در آهنگ تار شد
شاعر نشسته بود در ایوان که رد شدی
1...2...3... توی دلش انفجار شد
دیگر رها نشد ز کمند نگاه تو
هر کس به چشمهای قشنگت دچار شد
@gilaasss
وه چه مضمونها که با این چشمها آوردهای
شاهبیتی از غزلهای خدا آوردهای
با همین لبخند شیرینی که درمان من است
بر سر دلهای بسیاری بلا آوردهای
داستانم را به مجنون گفتم و با خنده گفت:
این همه دیوانگی را از کجا آوردهای؟
ای غم شیرین تنهایی، کجا با این شتاب؟
بیشتر در خانهام بنشین، صفا آوردهای
ای نسیم عشق، ممنونم که در زندان من
بار دیگر عطر گیسویی رها آوردهای
@gilaasss