#خاطرات_زنان_دفاع_مقدس_خرمشهر_آبادان_و_اهواز
موضوع :یک اتفاق
صبح یک روز زمستانی با همسرم برای خرید بیرون رفتیم😍 نصف راه را رفته بودیم که باران موشک و خمپاره بر سرمان بارید😔 شیون زنان و ناله کودکان گوش شهر را کر کرده بود ناگهان زنی تنها را دیدم که گوشه خیابان دست به کمر و تکیه بر درخت جیغ میزد😒 دقیق که نگاهش کردم متوجه شدم باردار است😳 از ماشین پیاده شدم و به سرعت خودم را به او رساندم مشخص بود که ماه آخرش است دست او را گرفتم و به او دلگرمی دادم😊 از ترس بمباران دردش شروع شده بود😣 در آن هیاهو با صلوات او را به ماشین رساندم و سوار ماشین کردم😌 به همسرم گفتم ما را به بیمارستان برساند ازدحام مردم مانع می شد که زودتر به بیمارستان برسیم فریادهای زن لحظه به لحظه بیشتر می شد😖 ترسیدم اگر زودتر به بیمارستان رسیدیم چه بلایی سر این زن و بچه می آید ☹️ناگهان زن فریاد زد بچه بچه😲 به شوهرم گفتم مرد پیاده شو مگر نمی شنوی چه می گوید شوهرم پیاده شد و کمی از ماشین فاصله گرفت من که تجربه این کار را نداشتم با صلوات و دعا و البته با ترس و دلهره از اینکه مبادا موشک به سرما بخورد توانستم به آن زن کمک کنم که بچه اش را در ماشین به دنیا بیاورد. 😇
قدم خیر رئیسی
🦋قبله ی نور خوزستان 🦋
@ghebleyenoorkhuzestan
#خاطرات_زنان_دفاع_مقدس_خرمشهر_آبادان_و_اهواز
مقاومت💪
من و زهره قبل از رسیدن به گمرک از ماشین پریم عراقیها تا گمرک رسیده بودند😢 و ما برای دفاع رفته بودیم 💪می خواستیم تا آنجا که سلاح و مهمات داریم بجنگیم مسافتی را زیگزاک رفتیم😊 از بشکه و کارتن و جعبه های چوبی خیلی بزرگ در محوطه گمرک به عنوان سنگر استفاده کردیم✅ و پشت آنها کمین میکردیم، برای هم خط آتش می بستیم یعنی برای جلو رفتن بچه ها و کم شدن حجم تیراندازی دشمن اسلحه را روی رگبار می گذاشتیم💥 و از بالای سر بچههایی که دولا دولا جلو میرفتند به طرف دشمن تیراندازی می کردیم💥💥 تا آنها راحتتر بتوانند تغییر موضع بدهند، سنگر به سنگر جلو رفتیم تا به جایی رسیدیم که ریل راه آهن بود،🚞 ریاض ناصری از بچههای خرمشهر بود که بدون هماهنگی جلو رفت یکی از بچه ها به دنبالش رفت و بعد از چند دقیقه خبر آورد که ریاض تیر خورده و زمین افتاده است😭 ما به کمکش رفتیم.
از این اتفاقات به صورت روزمره برایمان پیش میآمد، دفاع جانانه خواهران از خرمشهر چنان بود که هیچ کس نمی توانست شجاعت و دلاوری آنها را در مقاومت خرمشهر نادیده بگیرد. 💚
مریم امجدی
#استان_خوزستان
🦋قبله ی نور خوزستان 🦋
@ghebleyenoorkhuzestan
#خاطرات_زنان_دفاع_مقدس_خرمشهر_آبادان_و_اهواز
🌺🌺ایثار🌺🌺
مقر برادران رزمنده به وسیله کاتیوشا مورد اصابت قرار گرفت، 😞تعدادی از برادران رزمنده ما مجروح و شهید شدند برای درمان آنها را به بیمارستان طالقانی آبادان اعزام کردند😞 اتاق اورژانس بیمارستان پر از مجروح بود و کارکنان دلسوز بیمارستان همراه با کادر پزشکی مشغول مداوای بیماران بودند🤗 و فرمانده برادران رزمنده دائم بالای سر مجروحان میرفت و آنها را دلگرمی میداد و به آنها محبت میکرد😇 این کار این برادر نشان میداد که خودش ظاهراً باید سالم باشد👌 وقتی که مجروحان را مداوا کردیم متوجه شدیم که او در گوشهای از اتاق اورژانس روی کمرش خم شده است به طرف او رفتیم دیدیم که خودش مجروح است😭 ولی به خاطر اینکه اول دیگران مداوا شوند و نیز به خاطر دادن روحیه به دیگر برادران جراحت وارده را تحمل کرده است💪👏 تا این که دیگر نتوانسته بود از درد جلوگیری کند و در این هنگام پرستاران به کمک او رفتند😢 و او را مورد تقدیر و تشکر قرار دادند و این درس مقاومت و ایثار را در آن روز به ما آموخت.💚💪👏
پروانه باوی نژادی
🦋قبله ی نور خوزستان 🦋
@ghebleyenoorkhuzestan
#خاطرات_زنان_دفاع_مقدس_خرمشهر_آبادان_و_اهواز
🌺🌺ایثار🌺🌺
مقر برادران رزمنده به وسیله کاتیوشا مورد اصابت قرار گرفت، 😞تعدادی از برادران رزمنده ما مجروح و شهید شدند برای درمان آنها را به بیمارستان طالقانی آبادان اعزام کردند😞 اتاق اورژانس بیمارستان پر از مجروح بود و کارکنان دلسوز بیمارستان همراه با کادر پزشکی مشغول مداوای بیماران بودند🤗 و فرمانده برادران رزمنده دائم بالای سر مجروحان میرفت و آنها را دلگرمی میداد و به آنها محبت میکرد😇 این کار این برادر نشان میداد که خودش ظاهراً باید سالم باشد👌 وقتی که مجروحان را مداوا کردیم متوجه شدیم که او در گوشهای از اتاق اورژانس روی کمرش خم شده است به طرف او رفتیم دیدیم که خودش مجروح است😭 ولی به خاطر اینکه اول دیگران مداوا شوند و نیز به خاطر دادن روحیه به دیگر برادران جراحت وارده را تحمل کرده است💪👏 تا این که دیگر نتوانسته بود از درد جلوگیری کند و در این هنگام پرستاران به کمک او رفتند😢 و او را مورد تقدیر و تشکر قرار دادند و این درس مقاومت و ایثار را در آن روز به ما آموخت.💚💪👏
پروانه باوی نژادی
🦋قبله ی نور خوزستان 🦋
@ghebleyenoorkhuzestan