یک شب سر نماز سجده اش طولانی شد و حسابی گریه کرد...
بلندش کردم، گفتم: مامان تو را به خدا این همه گریه نکن! آخر تو چه ناراحتی داری؟»
با چشم های مشکی و قشنگش که از زور گریه سرخ شده بود، گفت:« مامان برای امام گریه میکنم... امام تنهاست. به امام خیلی فشار می آید، مملکت خیلی مشکل دارد و امام بیشتر از همه غصه می خورد:))🌱❤️
#روایت_از_مادر_شهیده🌿
#من_میترا_نیستم
#شهیده_زینب_کمایی🕊
🦋قبله ی نور خوزستان🦋
https://eitaa.com/joinchat/1060110410C2f3398520f