🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 نشست مجازی
🍃🌹🍃
✅ موضوع: اولین های #انتخابات ۱۴۰۲ و جریان شناسی انتخابات پیش رو
🎙 سخنران: دکتر مهدی سعیدی
⏰ یکشنبه ۲۴ دیماه ۱۴۰۲ راس ساعت ۲۰
❌ لینک ورود به نشست 👇👇👇
🆔 https://rubika.ir/samen_lenjan3
https://eitaa.com/ghemie_313
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 محورهای مهم سخنرانی امروز سید حسن نصرالله
🍃🌹🍃
1⃣ «اسرائیل» در ناکامی فرو رفته است و به تأیید تحلیلگرانش در چاله عمیقی است و به هیچ پیروزی و حتی تصویری از پیروزی دست نیافته است.
2⃣ تلفات اشغالگر بر سردرگمی آن افزوده است که آخرین آن کشف ۴۰۰۰ معلول در صفوف "ارتش" آن ظرف یکصد روز است و ممکن است تعداد آنها به ۳۰۰۰۰ نفر برسد.
3⃣ هر گونه امید به بازیابی اسرای اسرائیلی که در دست جناح های مقاومت بودند، برای خانواده های آنها پایان یافته است.
4⃣ تجاوز اخیر به یمن نشان دهنده حماقت آمریکا و انگلیس است. در حالی که آمریکایی ها خواستار عدم گسترش جنگ هستند، آن را گسترش می دهند
5⃣ ما ۲۲ موشک کورنت خاص و ویژه رو به پایگاه میرون شلیک کردیم، ۱۲ موشک دقیقا به پایگاه خورد و تصاویر ما همه اتفاقی که اونجا افتاد رو نشون نداد، ما اطلاعات دقیقی از تلفات در این عملیات داریم.
6⃣ امنیت دریای سرخ، آرامش جبهه با لبنان و وضعیت عراق در گرو توقف تجاوز به غزه است.
#فلسطین | #طوفان_الاقصی
https://eitaa.com/ghemie_313
💐🏴 داستان شب 🏴💐
سلام علیکم؛
تسلیت شهادت جانگداز دهمین امام رحمت و هدایت؛ امام علی النقی الهادی علیه السلام...؛
الهی که در دنیا و عقبی سایه نشین و ریزه خوار سفره سخاوت و شفاعت آن امام همام"ع" باشیم...؛
الهی آمین
..................................
داستان امشب را تقدیم میکنم.
۱۴۰۲/۱۰/۲۴
"امام هادى (ع )درميان درندگان"
راویان کلام آورده اند:
در زمان متوكل عباسى : زنى به دروغ ادعا كرد كه من زينب دختر على بن ابى طالب "ع" هستم ؛ و با اين حيله از مردم پول مى گرفت؛
او را نزد خلیفه وقت ؛ یعنی متوكل آوردند.
متوكل به زن گفت :
تو زن جوانى هستى با اينكه از زمان زينب دختر على"ع" سالها مى گذرد؟
زن گفت :
پيغمبر اکرم"ص" دست بر سرم كشيده و دعا كرده است كه در هر چهل سال جوانى برايم برگردد.
من تا حال خود را به مردم نشان نمى دادم ولى احتياج وادارم كرد كه خود را به مردم معرفى كنم .
متوكل گروهى از اولاد على عليه السلام و بنى عباس و طايفه قريش را احضار كرد و جريان را به آنان گفت .
چند نفرشان گفتند: روايتى نقل شده كه زينب دختر على عليه السلام در سال فلان از دنيا رفته است .
متوكل به زن مدعی گفت :
در مقابل اين روايت بزرگان بنی هاشم و قریش در مجلس ؛ تو چه مى گويى ؟
زن گفت :
اين روايت دروغى است كه از خودشان ساخته اند من ازنظر مردم پنهان بودم كسى از مرگ و زندگى من خبرنداشت .
متوكل به حضار گفت :
غير از اين روايت ، دليلى نداريد تا اين زن مغلوب گردد؟
حاضرین گفتند:
دليل ديگرى نداريم ، ولى خوب است حضرت امام هادى علیه السلام را احضار كنید ، شايد او دليل ديگرى داشته باشند.
سرانجام متوكل حضرت امام هادی "ع" را احضار و قضيه آن زن را برايش مطرح نمود.
امام علیه السلام فرمودند:
عمه بزرگوار ما ؛ حضرت زينب سلام الله علیها در فلان تاريخ چشم از جهان فروبسته است .
متوكل گفت :
حاضرين نيز اين روايت نقل كردند، اما او نپذيرفت و من سوگند خورده ام جلوى ادعاى ايشان را نگيرم مگر با دليل محكم .
حضرت امام هادی"ع" فرمودند:
كار مهمى نيست من دليلى مى آورم كه او را مجاب كند و ديگران نيز قبول داشته باشند.
متوكل گفت :
آن دليل شما كدام است ؟
حضرت امام علی النقی"ع"فرمودند:
گوشت بدن فرزندان فاطمه الزهراء عليهاالسلام بر درندگان حرام است؛ اگر راست مى گويد او را جلو درندگان بگذارید.
چنانچه از فرزندان فاطمه عليهاالسلام باشد درندگان به او آسيبی نمى رسانند.
متوكل رو به آن زن کرد و گفت :
شما چه مى گويى ؟
زن گفت :
ایشان ؛ مى خواهند من كشته شوم ، در اينجا از فرزندان فاطمه"س" زياد هستند.
غیر از من ؛ هر كدام را مى خواهد جلو درندگان بياندازد.
در اين وقت رنگ همگان پريد.
بعضى از دشمنان امام هادی"ع" ؛ که منتظر چنین حرفی بودند و حتی خود متوکل هم ؛ گفتند:
چرا خود جناب علی ابنمحمد"ع" را پيش درندگان نمى روند؟
متوكل خوشحال شد و به اين پيشنهاد تمايل كرد. چون مى خواست بدون آنكه در قتل امام"ع" دخالت داشته باشد او را از بين ببرد!
به حضرت امام هادی"ع" گفت :
چرا خودتان نمى رويد پیش حیوانات درنده و وحشی در قفس؟
امام هادی "ع" تبسمی کردند و فرمودند:
جناب متوکل ؛ اگر شما مايل باشيد من مى روم .
متوكل گفت : بفرماييد.
در آن قفس ؛ شش عدد شير درنده بود . امام علیه السلام رفتند و در جلو شيرها قرار گرفتند .
شيرها اطراف امام "ع"را گرفتند، دستهايشان را بر زمين گذاشته سر بر روى دست خويش نهادند.
امام "ع" دست بر سر آنها كشيد و اشاره كرد كه كنار بروند و فاصله بگيرند، شيرها به جانبى كه امام"ع" اشاره كرده بودند رفتند و در مقابل امام"ع" ايستادند.
وزير متوكل به وی گفت :
اين كار بر ضرر تو است پيش از آنكه مردم از قضيه با خبر شوند او را بيرون بياور...!!!
متوكل از امام"ع" خواست از محل درندگان خارج شوند و از حضرت عذر خواست كه نظر بدى درباره شما نداشتيم ، مقصودمان اين بود سخن شما ثابت شود.
امام هادی"ع" كه خواست حركت كند شيرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهاى ايشان مى ماليدند.
هنگامى كه حضرت پاى به اولين پله گذاشت ؛ به شیرها اشاره كردند برگرديد!
همه برگشتند و امام"ع" بيرون آمدند.
متوكل به آن زن مدعی گفت :
اكنون نوبت تو است كه به محل درندگان بروى ، ناله و فرياد زن بلند شد، شروع به التماس كرده ، اعتراف به دروغگويى خود نمود.
سپس گفت :
من دختر فلان هستم از فقر و تهى دستى به اين ادعا افتادم .
متوكل به حرف او گوش نكرد دستور داد او را جلو درندگان بيندازند ولى مادر متوكل درخواست كرد از تقصيرات آن زن بگذرد، متوكل نيز او را بخشيد.
منبع : 👇
بحار: ج 50، ص 150.
...............................
بله دوستان خوبم؛
این داستان که از کرامات و البته حقانیت امام هادی "ع" میباشد را اوردم تا بدانیم و بدانید که عالم در تسخیر و اجازه این خاندان مکرم"ع" است.
شبتون بخیر
مراقب خودتون باشید
🍃🌸🌹🏴🌹🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 روزمان را با #قرآن آغاز کنیم | تلاوت ترتیل صفحه ۲۳۱ قرآن کریم شامل آیات ۸۲ تا ۸۸ سوره مبارکه هود
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «اَفضَلُ العِبادَةِ قَراءَةُ القُرآنِ» برترین عبادت، خواندن قرآن است. (مجمع البیان ۱/۱۵)
🎙استاد: پرهیزگار
https://eitaa.com/ghemie_313
▫️ما معمولا نگران بچه هایی هستیم که خیلی بازیگوشند در صورتی که باید نگرانیمان را متوجه کودکانی کنیم که بسیار آرام و حرفگوشکن هستن در بیشتر موارد تشخیص داده میشود که این کودکان به ظاهر آرام بیمار هستند...
چون به خاطر نظم و نظافت، ایجاد احساس گناه، انتقادگری و کمالگرایی افراطی خودمان ، اجازه ندادیم كه آن نيروهای رشد كودک كه بیحد و مرز هستند، با بازی جريان پيدا كند.
#فرزندپروری
https://eitaa.com/ghemie_313
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 #معرفی_شهید | شهیدی که با لب تشنه از دنیا رفت
🍃🌹🍃
🔻مادر شهید مهدی بیات میگوید: " پسرم به زاهدان رفت که یکساله برگردد اما دو سالی در آنجا بود. سال دوم وقتی ایام عید و تعطیلات رسید و همه به خانههایشان برمیگشتند، تصمیم گرفت به جای یکی از دوستانش که زن و بچه داشت، بماند. به ما تلفنی گفت: من جای دوستم میمانم تا او بتواند به زن و بچهاش سر بزند و پیش آنها باشد. روزی که کارش تمام شده بود و قرار بود به تهران بازگردد، یک عملیاتی پیش آمد. در عملیاتی که پیش از عزیمتش به تهران پیش آمد و در آن حضور داشت، به شهادت رسید."
🔹این مادر شهید به برخی از خصوصیات اخلاقی شهید اشاره کرد و بیان میکند: " مهدی با مرام و معرفت و مؤدب بود. با لب تشنه از دنیا رفت. مهدی همیشه وقتی از دانشگاه به خانه برمیگشت یک شاخه گل در دستش داشت که برای من گرفته بود. وقتی میرسید اول دست من را میبوسید و بعد یک جای خاص در خانه برای شاخه گلش داشت که آن را آنجا میگذاشت و میگفت بضاعت یک دانشجو در حد همین شاخه گل است. ۱۰ سال از شهادتش میگذرد ولی من هنوز هم جای گل او در خانه را با یک گل مصنوعی نشان کرده و یادش را زنده میکنم."
🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با #صلوات
#معرفی_شهید | #شهید_مدافع_وطن
https://eitaa.com/ghemie_313
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 پیام مهم نخستین جلسه دیوان لاهه درباره نسلکشی اسراییل در غزه
🍃🌹🍃
🔻برگزاری نخستین جلسه رسیدگی به نسلکشی رژیم صهیونیستی در غزه، افزون بر تشدید فشار جهانی بر نتانیاهو برای پایان دادن به جنگ، متحدان غربی را بر سر دو راهی حمایت یا رویگردانی از وی قرار دادهاست.
🔹اواخر ماه دسامبر بود که آفریقای جنوبی پرونده شکایت از رژیم صهیونیستی را به دیوان بینالمللی دادگستری تسلیم و تاکید کرد که رژیم صهیونیستی در طول جنگ اعلامشده خود علیه حماس در غزه «اقدام به نسلکشی» کردهاست.
🔸در شکایت ۸۴ صفحهای آفریقای جنوبی از تلآویو استدلال شده که جنگ رژیم صهیونیستی در غزه ناقض الزامها و تعهدها بر اساس کنوانسیون نسلکشی ۱۹۴۸ است. از نگاه ناظران، اگر چه این پرونده چندین سال ادامه مییابد اما باید برای آن راهحل مقطعی نیز ارائه کرد.
🔺تردیدی وجود نداشت که این اقدام شجاعانه دولت آفریقای جنوبی علیه رژیم آپارتاید و کودککش صهیونیستی با استقبال مردم و مقامهای مختلف جهان مواجه شود و در مقابل، خشم رژیم و آمریکا را برانگیزد.
#فلسطین | #روشنگری
https://eitaa.com/ghemie_313
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 نشست برخط
🍃🌹🍃
✅ موضوع: مشارکت حداکثری در انتخابات
🎙سخنران: حجتالاسلام والمسلمین جباری- مسئول محترم دفتر نمایندگی ولی فقیه سپاه شهرستان بوکان
🕘زمان: دوشنبه ۲۵ دی ماه ساعت ۲۰
❌ لینک ورود به نشست👇👇
🆔 https://rubika.ir/dangkurd24
#مشارکت_حداکثری | #انتخابات
https://eitaa.com/ghemie_313
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 برنامه ۴۵ روزه برای انتخابات
🍃🌹🍃
🔻انتخابات اسفندماه چون اولین انتخابات پس از سال ۱۴۰۱ است، میتواند محلی برای طنابکشی بین جریان برانداز و تجزیهطلب با نیروهای اصیل انقلاب اسلامی باشد. اما مهمترین موضوعی که میتواند به مشارکت در این مدت کمک کند، دعوت چهره به چهره است.
1⃣ گام اول: لیستی از نزدیکانمان تهیه و تنظیم کنیم. مشخص کنیم که فرد یا گروهی که میخواهیم با او صحبت کنیم در چه پارادایم یا چارچوب ذهنی است. برای اینکه بتوانیم مخاطبانمان را اقناع کنیم، باید متوجه باشیم که افراد پیرامون ما ممکن است در چهار گروه قرار داشته باشند:
🔸۱ـ انقلابی باشند.
🔹۲ـ ارزشی و دغدغهمندانه فکر کنند، اما منتقد باشند؛ یعنی به روندهای موجود نقد داشته باشند.
🔸۳ـ مخالف باشند، اما نسبت به برخی موارد مانند ایرانی بودن، رهبری نظام، اقتدار کشور یا شهدایی همچون شهید سلیمانی و... تعصب دارند.
🔹۴ـ معارض هستند و فقط به براندازی و ابزارهای آن، مانند تحریم انتخابات میاندیشند.
2⃣ گام دوم: آماده شدن برای #اقناع مخاطبانمان است. برای آنکه موفق باشیم چند نکته لازم است. اولاً تمرکزمان را بر کسانی بگذاریم که امکان موفقیت بیشتری وجود داشته باشد. سعی کنیم حرفهایشان را بشنویم، پرخاش نکنیم، برای آنچه میگویند استدلالی به مقتضای پارادایم ذهنیشان آماده کنیم و.... سادهترین و بیحاصلترین کار این است که زیر میز بزنیم؛ ولی آشفته نشدنِ ما موجب می شود که بتوانیم برای پرسشها و دغدغهها جوابهای منطقی بیابیم. عقلانیت و اخلاق به ما میآموزد که باید خودمان را در جایگاه طرف مقابل بگذاریم؛ برخی اوقات به او ظلمهایی شده است که ما درک نمیکنیم. همدلی و همزبانی گاه از صدها استدلال منطقی تواناتر است.
3⃣ گام سوم: باید مصداق «طبیب دوار» یا به اصطلاح عامیانه پزشک دوره گرد باشیم. گاه یک فرد با مسکنی التیام مییابد و فرد کناری با دارویی دیگر. در مواجهه با مخاطب هم باید فهمید که از چه دری باید وارد شد؛ گاه باید ناز خرید و همراهی کرد و گاه باید استدلال آورد و اقناع؛ جنس آدمها فرق میکند. در این زمینه باید بیشتر بنویسیم و تأمل کنیم.
✍یعقوب ربیعی
#تبیین | #روشنگری
https://eitaa.com/ghemie_313
#اطلاعیه_مراسم
▫️برگزاری اقامه نماز باران
▪️نماز استسقاء
🔸به امامت حضرت آیتالله مهدوی
🗓زمان : روز جمعه مورخ ۲۹ دی
⏱ساعت ۱۰
▫️مکان:گلستان شهدای اصفهان
•┈┈••••✾•🇮🇷🇮🇷🇮🇷•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/ghemie_313
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 نشست برخط
🍃🌹🍃
✅ موضوع: آیین رونمایی از نشانواره نمایشگاه و جشنواره سراسری بچههای #حاج_قاسم
🎙سخنران: سردار سلیمانی، رئیس محترم سازمان بسیج مستضعفین
🕘 زمان: سهشنبه ۲۶دیماه ساعت ۱۰:۱۵ تا ۱۰:۳۰
❌ لینک ورود به نشست👇👇
🆔 @basijmasajed_ir
#روشنگری | #بسیج_مردم
https://eitaa.com/ghemie_313
🌸💐 داستان شب 💐🌸
سلام علیکم؛
شبتون بخیر و برقرار.؛
الهی عاقبت همه ما ختم بخیر و فرجام و سرانجام زندگیمون ختم به رستگاری باشه...؛
الهی آمین
.................................
داستان امشب را تقدیم میکنم.
۱۴۰۲/۱۰/۲۵
"عاقبت بخیری"
داستان سرایان راستگو آورده اند:
مردی که خیلی مرد بود ؛ دقایق آخر عمرش داستان زندگیش رو تعریف میکرد که...!
همسایهها به مادرم می گفتند،
ننه قیصرِ عباس؛
قیصر برادر بزرگترم بود که چند سال پیش عمرش رو داد به شما
یک سال بعدش هم پدرِم سکته زده ، و ازغصه سکته کرد و مرد و ننه قیصر موند وعباس ناخلفش کهِ فارغ از مسئولیت همیشه دنبال عیش و نوش بود.
به ناچار روزها میرفتم حجره و شب ها عشرتکده اشرف و پاتیل و برمی گشتم خونه غیر شب جمعه و خود جمعه ها که همیشه مهمون داشتیم .
معمولا شب جمعه ها همه خیرات میدن اما ننه من غذا می پخت برا شعبون و چند تاخونه نشون کرده دیگه؛ و میداد به من که
ببرم، سفارش هم می کرد
- ننه جون یه وقت نگی فاتحه ست بگو نذره
اونام هم خدا بیامرز میگن هم
فاتحه می فرستند من که به این چیزااعتقادی نداشتم یه بار به شوخی گفتم،
- ننه این وسط چی به ما می ماسه؟
عاشقانه یه نگاهی به قد و بالای من انداخت و گفت:می بینی حالا چی می ماسه!!
یه چهارشنبه آخر شب که مست بودم تو گذر به پست حسن حلیمی خوردم که کیسه ایی هم دستش بود، پسر بدی نبود ؛باهاش دمخور نبودم فقط گاهی به هم
تیکه می اومدیم.
مستانه بهش گفتم:
از ما بهترون این چیه دستت ؟
جواب داد: خرما خریدم فردا شب جمعه خیرات بدم برا آقام فاتحه بخونن
- فاتحه چی می خونن؟
- فاتحه همونه که تو بلد نیستی
- درسته حالا بگو ببینم معنیش چیه جون
تو حوصله عربی ندارم
معنیش رو که گفت جواب دادم این که حرفی یا دعایی برای اموات نزده ، همش واسه زنده هاست که تو هم اهلش نیستی
خرما رو یه جا بده شعبون که وضعش خوب نیست آقا تو دعا کنه
با کنایه گفت: اون کوره رو به اندازه کافی بعضیها که چشم به دختر خوشگلش دارندمی برن براش
- دخترش کیه؟
-یعنی تو نمی شناسی؟ آفاق همون که صدتا خاطرخواه داره، و به هیشکی پا نداده
با این حرف انگار یکی یه چک زد تو گوشم
مستی از سرم پرید ، با عصبانیت حسن حلیمی رو چسبوندم سینه دیوار و گفتم:
من تا حالا یه بارم ندیدمش ولی به اسم عباس قسم یه بار دیگه پشت سر دخترمردم غیبت کنی دندوناتو می ریزم توحلقت .
زد تخت سینم ولو شدم زمین حالِ بلندشدن نداشتم یه نگاه حقیرانه بهم کردو گفت: هرری تو برو دهنتو آب بکش که بوی گند میده و رفت..
غروب پنجشنبه که رسید به ننه که روی تخت مشغول غذا ریختن بود با اخم گفتم:
- ننه من دیگه در خونه کسی نذری نمی برم، مایه حرفه
نمیشه مادر، یه قسمت از نذر اینه که تو ببری وگرنه قبول نمیشه
روی دو زانو ایستادم و دستشو بوسیدم
- ننه تو رو روح داداش و آقا جون بگو نذرت واسه چیه؟
اشک کنج چشمای معصومش جمع شد و باگوشه چارقدش پاک کرد و جواب داد؛
- این نذر نیست یه عهده، وقتی قیصر وآقات از دنیا رفتند عهد کردم تا زنده ام کاری کنم که مردم از اونها به نیکی یاد کنند.
- خوب این وسط من چیکارم، بده یکی دیگه ببره
- نمیشه، عهد کردم که خودت ببری و ازخدا خواستم که یه روز دلتو بلرزونه واهل بشی.
دوباره دو تا دستهاشو تند تند ماچ کردم و گفتم:
- الهی عباس فدات ننه من که رام رام توام
تو دعا کن زمین نلرزه ،
آخه تو کی شنیدی عباس شر شده یا به ناموس کسی نیگا کرده که عرش خدا بلرزه.
فرق سرمو بوسید و گفت:
میدونم تو همیشه منو یاد جوونی های آقات میندازی حالا پاشو اینا رو ببر
-- چشم ننه قیصر
خونه شعبون از همه دورتر بود و آخرین منزل ، کلون درو که زدم مثه همیشه زودنیومد . شعبون با اینکه چشم نداشت اما
قدم به قدم متر خونش رو حفظ بود وخودشو تندی می رسوند دم در غذا رو می گرفت و جلدی ظرفاشو پس می آورد.
یه خورده این پا اون پا کردم که یهو در وا شد و یه دختر با چادر سفیدِ گل منگولی دندون به دهن درو وا کرد
سرمو انداختم پائین و پرسیدم:
ببخشید شعبون خان خودش نیست؟
- آقام مریض شده مادرمم دستش بند بود.
یاد حرف حسن حلیمی افتادم و اینکه یه نظر که حلاله سرمو بالا گرفتم که کاسه رو
بدم دستشو دراز کرد که بگیره چادرش واشد چشم به چشم شدیم در جا خشکم زد ،قرص قمر، ابرو کمونی چشماش عین
شراب سرخوشم کرد زانو هام سست شد،
به تته پته افتادم
-- من عباس، نذر ننه همش ماسیدحالمو فهمید نتونست نخنده که چال لپشو نبینم
گفت: دیدمتون عباس آقا چند دفعه اومدم حجرتون خرید توجه نکردید نجیب و سر
بزیر مثه داداش قیصرتون هستید
-- عیبی نداره با ننه قیصر عباس خدمت برسم ، یعنی واسه عیادت؟
با چادر نیم رخشو پرده کشید و گفت نه خوشحال میشم و رفت..
پشت به در شدم ، پهنای دو دستم روکشیدم رو صورتم و تو دل نجوا کردم
کجایی ننه که ببینی خدا دل عباستو لرزوند
و به عهد و نذرت رسیدی...
و عباس آدم شد و عاقبت بخیر