📚#معرفی_کتاب 📚
🌟عنوان:میزخانواده ی ما🌟
✍به قلم:پیتراچ رینولدز
🖋مترجم:لیلاکاشانی
🖨ناشر:نشرمهرستان
👨👩👧👦رده سنی:کودک
📜📓📜📓📜📓📜📓📜📓
🌟🌟میز خانهی ما
داستانی کودکانه با محوریت تحکیم خانواده 🌟🌟
📓خانواده وایولت، دختری با موهای فرفری در کتاب «میز خانهی ما» همیشه برای غذاخوردن دور یک میز جمع میشدند؛ غذا را میپختند، سفره را پهن میکردند و شمع روشن میکردند.
اما مدتی است وایولت تنها پشت میز مینشیند و به آن روزها و خاطرههایش فکر میکند.
🌟چون دیگر خانوادهاش جاهای جدیدی برای نشستن دارند:
برادرش با دوستانی که وایولت نمیتواند آنها را ببیند بازی میکند، مادرش روی پلهها مینشیند و با گوشیاش کار میکند، پدرش هم تلویزیون تماشا میکند.
یک روز وایولت متوجه اتفاق عجیبی شد، میز خانه کوچک و کوچکتر شد تا جایی که فقط به درد خانهی عروسکها میخورد، وبعد رفتهرفته کاملاً محو شد،
اما وایولت تصمیم میگیرد که همهی اعضای خانواده را دوباره دور هم جمع کند، اما چگونه؟🤔
📓کتاب «میز خانهی ما» دربارهی همکاری، خلاقیت و کاشتن بذر ارتباط در خانواده است.
این داستان، با نگاهی کودکانه و منطقی، زمانهایی را که بزرگترها پشت وسائل الکترونیکی میگذرانند، نقد میکند و به جای آن مهربانی و عشق به خانواده را جایگزین میکند.
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده نقاشی با گواش🎨✨️
#نقاشی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏻♂️ چاپ با اسفنج
#خلاقیت
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزمایش علمی «انفجار هیولا» که میتونید با بچهتون انجام بدید و حسابی سرگرم بشید🤍
ممکنه این آزمایش کمی کثیفکاری داشته باشه، پس سعی کنید از قبل آمادگی داشته باشید و یا اگه دوست دارید، بیرون از خونه انجام بدید...
میتونید از این آزمایش استفاده کنید تا واکنشهای شیمایی رو به بچهتون یاد بدید
#آموزشی
🧸@gheseh_gheseh
آی بارک الله به تو
بچهی خوب و پرنور
که دوست داری قرآنو
میخونی با عشق و شور
قرآن کتاب دینه
حرفاش به دل میشینه
با حرفهای قرآن
زندگیمون شیرینه
#شعر
🧸@gheseh_gheseh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏻♂️باصدای
سیده رافعه کوچکی
قصه ی شنگول ومنگول
#قصه_صوتی
🧸@gheseh_gheseh
16.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧚🏻♂️کاردستی فانتزی زیبا بساز
😍😍
#کاردستی
🧸@gheseh_gheseh
از: محسن جعفرنیا
موضوع: کتابهای هنری
۲۰۱ صفحه
فرمت: PDF
زبان: فارسی
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۴
#معرفی_کتاب
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨 تاحالا با عدد200نقاشی کشیدی❓😃
#نقاشی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام
یه بازی فوق العاده برای کمک به حفظ تعادل، افزایش سرعت عمل و تقویت تمرکز کودک
حتما حتما توانمندی بچه ها رو برای انجام بازی ها در نظر بگیرید🌹.
مناسب کودکان با رده سنی +۳سال
#بازی
🧸@gheseh_gheseh
*دکتر کفش* 👞👡
نصفِ شب، پشت در، توى جا كفشى پُر از سر و صدا بود. هر كس چیزى مى گفت. باید آن را پانسمان كنیم! وسایل پانسمان نداریم! كفش كتانى👟 گفت:«به جاى حرف زدن یك كارى بكنید، دیگر طاقت ندارم، از درد دارم مى میرم » . كفش بابا 👞در حالى كه بى خواب شده بود، گفت :«خوب تقصیر خودت بود كه مواظب نبودى ».
كفش كتانى👟 آهى كشید و گفت :من مواظب نبودم یا آن حمید بى فكر؟ آخر او هر چیزى از سنگ🪨 و چوب🪵 گرفته تا تمام سنگ ریزه هاى توى كوچه را شوت كرد. آى صورتم چه دردى دارد، سوختم!»
كفش مامان 👡با آن پاشنه ى بلندش از طبقه بالاى جا كفشى با صداى تَق تَق پایین پرید و گفت: خوب كتانى👟 راست مى گوید، با این دست و آن دست كردن و بهانه گیرى كه مشكل حل نمى شود، بهتر است فكرى بكنید.
كفش قهوه اى 🥾همان طور كه صورت بخیه شده ا ش را نشان مى داد و احساس رضایت می كرد، گفت :این كه كارى ندارد، كتانى 👟را به كفّاشى می بریم. مرا هم در آنجا تعمیر كردند. دكتر كفش ها آن جاست كفش قهوه اى🥾 رو به كتانى كرد و گفت: یک آقاى مهربان آن جاست كه مى تواند به تو كمك كند تا خوب شوى. كتانى 👟لبخند تلخى زد و پرسیدتو آنجا را بلدى؟
كفش قهوه اى🥾 جواب داد فکر می کنم چند تا كوچه بالاتر باشد. كنار نانوایى، 🍞زیر پله. كفش پاشنه بلند👡 با عجله گفت :خوب حالا با چى برویم كفش مامان به نایلونى كه همیشه كفش ها را با آن به كفّاشى می بردند نگاه كرد و گفت كار، كار نایلون است.
نایلون با صداى كفش پاشنه بلند👡 از خواب پرید و گفت : چى؟! به من چه، من كارى نكرده ام ،كفش قهوه اى 🥾گفت نترس! باید كفش كتانى 👟را به كفّاشى برسانیم، پوست صورتش پاره شده و خیلى درد مى كشد هنوز حرف كفش قهوه اى تمام نشده بود كه كفش كتانى پرید توى نایلون، بقیه هم آن را كشیدند.
كفش قهوه اى🥾 جلوجلو رفت تا به كفّاشى رسیدند. نصف شب، چراغ هاى مغازه ى كفّاشى خاموش بود. كفش قهوه اى گفت حالا چکار كنیم.
كفش پاشنه بلند👡 گفت :من با كفش خانم صاحب كفّاشى دوست هستم. به تلفن📱 همراهش زنگ مى زنم بعد گوشى را برداشت، زنگ زد و موضوع را گفت. او هم كمى فكر كرد و آن وقت تصمیم گرفت. خود را از پله ها پرت كرد تا محكم به دَر خورد و صدایى بلند شد. از این صدا آقاى كفّاش🧔♂ كنجكاو از اتاق بیرون آمد و در را باز كرد.
گفت :چه خبر است؟ چرا نمی گذارید بخوابیم؟ كفش قهو ه اى گفت :سلام آقاى كفّاش،🧔♂ كفش كتانى صورتش زخم برداشته و خیلى درد مى كند، شما را به خدا كمك كنید.
آقاى كفّاش 🧔♂كمى فكر كرد و بعد از پله ها بالا رفت و بعد از چند دقیقه با دسته كلیدى برگشت و در مغازه را باز كرد. همه ى كفش ها خوشحال شدند و فریاد شادى كشیدند.
#قصه_متنی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚽️بازی چالشی بین دوستان برای تقویت ذهن 🧠وتمرکز👀😵💫
#بازی
🧸@gheseh_gheseh
کرمولک شکمو - @mer30tv.mp3
4.93M
#قصه_صوتی
یه قصه شیرین😍
برای کودک دلبند شما🥰
🧸@gheseh_gheseh
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام بچه های خوبم💚💛💞
خوبین سربازای امام زمان؟😍👸
صبحتون بخیـــــــ🌞ـــــــر طلاهای نابم🎀💎
تعجیل درظهور و سلامتی مولامون حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) سه تا سوره ی توحید بخونین😘🌸🍃
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَـرَج🌼🍃
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوچولوی شما میوه دوس داره؟😋 یا باید با کلی ترفند و بازی و قصه بهش میوه بدین؟
#آموزشی
🧸@gheseh_gheseh
هدایت شده از طریق المهدی
📣 اطلاعیه 🏳| طریقالمهدی 🚩
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
همزمان با ایاماللهِ دهه بصیرت و ولایت و در آستانه سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی و ورود به ماه پر برکت رجب، طریق المهدی میزبانِ منتظِران ولایتمدار و عاشق ترین مردم عالَم به مکتب اهلبیت علیهمالسلام، امام راحل و رهبر معظّم انقلاب، شهیدان قهرمان و سلحشوران جبهه مقاومت است.
💠 وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُور.
⚜همانا در اين (يادآورى) براى كسانى كه صبر و مقاومت و سپاس فراوان داشته باشند، نشانههايى از قدرت الهى است.
💚مقام معظم رهبری:
«ایّامالله، روزهای جلوهی ویژهی خدای متعال است؛ گاهی نیّت مردم، همّت مردم، ارادهی مردم، یک چنین روزی را میآفریند.»
📌در سراسر مسیر خادمین عزیز در مواکب آماده جمعآوری کمکهای نقدی شما مردم صالح و مومن، برای جنگزدگان فلسطین، لبنان و سوریه هستند.
🗓 سه شنبه:۱۱ دی ۱۴۰۳
⏱ آغاز پیاده روی: ساعت ۱۵
🚏مکان: بلوارپیامبراعظم شهرمقدسقم
( از عمود ۱۲ تا مسجد مقدس جمکران )
🤝مشارکت در هزینه های برنامه طریق المهدی شامل هزینه های آب، فضاسازی، سیستم صوت و ... تمام مسیر:👈
💳|
5892 1070 4515 1308روی شماره بزنید کپی میشود. 🇵🇸🇮🇷🇱🇧تا جان در بدن داریم؛ هستیم بر آن عهد که بستیم✊ #امام_زمان #فلسطین #حاج_قاسم #لبنان ✨طراح: برادر جمال فلاح 👈 قرار عاشقان بقیة الله الاعظم، سهشنبه ها عصر، بلوار پیامبراعظم قم @tariq_almahdi
💕💕
قصه کوتاه موش کوچولو و آینه
به نام خدای مهربون
یک روز موش کوچولویی🐭 در میان باغ🌳🌳🌳 بزرگی میگشت و بازی میکرد که صدایی شنید: میو میو
موش کوچولو 🐭خیلی ترسید. پشت بوتهای پنهان شد و خوب گوش کرد. صدای بچه گربهای 🐱بود که تنها و سرگردان میان گلها میگشت و میومیو میکرد.
موش کوچولو🐭 که خیلی از گربهها🐱 میترسید، از پشت بوتهها به بچه گربه نگاه میکرد و از ترس میلرزید. بچه گربه🐱 که مادرش را گم کرده بود، خیلی ناراحت بود. موش کوچولو🐭 میترسید اگر از پشت بوته خارج شود، بچه گربه🐱 او را ببیند و به سراغش بیاید و او را بخورد، اما بچه گربه آنقدر نگران و ناراحت بود که موش کوچولو🐭 را پشت بوته گل سرخ نمیدید.
او فقط میخواست که مادرش را پیدا کند. با صدای بلند میگفت: «میومیو مامان جون من اینجام، تو کجایی؟» او آنقدر این جمله را تکرار کرد تا مادرش صدای او را شنید و به طرفش آمد و او را با خود از باغ🌳🌳🌳 بیرون برد.
موش کوچولو🐭 نفس راحتی کشید و دوباره مشغول بازی شد. همین طور که زیر بوتهها میدوید و ورجه ورجه میکرد، چشمش به چیزی افتاد که زیر بوتهها برق میزد.
به طرف آن رفت، یک آینه کوچک 🪞با قاب طلایی بود. موش کوچولو 🐭توی آینه نگاه کرد و خودش را دید. خیال کرد یک موش دیگر را میبیند. خوشحال شد و شروع کرد با عکس خودش حرف زدن
میگفت: «سلام، میای با من بازی کنی؟» دهان موش کوچولوی🐭 توی آینه🪞 تکان میخورد ولی صدایی به گوش موش کوچولو نمیرسید. موش کوچولو 🐭آنقدر با موش توی آینه 🪞حرف زد که حوصلهاش سر رفت و ساکت شد.
بلبل که روی درختی🌳 نشسته بود و او را تماشا میکرد خندهاش گرفت و صدا زد: «آهای موش کوچولو، اون آینه است. تو داشتی با عکس خودت توی آینه حرف میزدی.»
موش کوچولو🐭 سرش را بلند کرد. بلبل را دید. پرسید: «یعنی این خود من هستم؟ من این شکلی هستم؟» بلبل جواب داد: «بله! تو این شکلی هستی. آینه🪞 تصویر تو را نشان میدهد.»
موش کوچولو🐭 بازهم به عکس خودش نگاه کرد و از خودش خوشش آمد. او با خوشحالی خندید. بلبل هم خندید. چندتا پروانه که روی گلها پرواز میکردند هم خندیدند. گلهای 🌼🌸🌺توی باغ🌳🌳🌳 هم خندهشان گرفت. صدای خندهها به گوش غنچهها رسید.
غنچهها🌷💐 بیدار شدند و آنها هم خندیدند و بوی عطرشان در هوا پیچید.
بلبل شروع کرد به خواندن:
من بلبلم تو موشی
تو موش بازیگوشی🐭
ما توی باغ هستیم🌳🌳🌳
خوشحال و شاد هستیم
گلها که ما را دیدند
به روی ما خندیدند
آن روز موش کوچولو🐭 دوستان زیادی پیدا کرد و حسابی سرگرم شد. وقتی حسابی خسته شد و خوابش گرفت، دوید و به لانهاش برگشت و خوابید
#قصه_متنی
🧸@gheseh_gheseh
🔶فرانکلین و دوستانش به موزه میروند👀✋
°•°•°📘°•°•°
✍ نویسنده:پالت بورژوا
مترجم:شهره هاشمی
🖨انتشارات:نردبان
@آدرس سایت:
https://entesharat.com/
#معرفی_کتاب
🧸@gheseh_gheseh
شب که میشه، آسمون
تاریک میشه دوباره
پیدا میشن یک دفعه
هزار هزار ستاره
وقتی زمان خواب شد
ساعتشو میدونم
آروم میگه یه قصّه
مامان مهربونم
چون میخوابم به موقع
بیدار میشم صبح زود
سر حالم و شادمان
نه خسته و خواب آلود
شاعر: مصطفی خراسانی
#شعر
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کاردستی عالی و هیجان انگیز😍
#کاردستی
🧸@gheseh_gheseh