eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
46.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
31 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌛داستان الناز و باغ جادویی🌜 🌼✨ قسمت1️⃣ یک روز در یک روستای کوچک، دخترکی به نام الناز زندگی می‌کرد. الناز دختری باهوش و شیرین‌زبان بود و همیشه لبخند بر لب داشت. او عاشق طبیعت و گل‌ها بود و هر روز صبح به باغ پدرش می‌رفت و با گل‌ها بازی می‌کرد. 🌺 یک روز، وقتی که الناز در باغ مشغول بازی بود، ناگهان صدای عجیبی شنید. وقتی به سمت صدا رفت، یک پروانه‌ی زیبا و رنگارنگ را دید که در میان گل‌ها پرواز می‌کرد. پروانه به الناز گفت: "سلام الناز! من یک پروانه جادویی هستم. اگر بخواهی می‌توانی به باغ جادویی من بیایی!" الناز با خوشحالی پرسید: "باغ جادویی؟ کجاست؟" پروانه پاسخ داد: "فقط کافیست چشمانت را ببندی و به گل‌ها فکر کنی." الناز چشمانش را بست و به گل‌ها و رنگ‌های زیبا آنها فکر کرد. وقتی چشمانش را باز کرد، خودش را در یک باغ بزرگ و شگفت‌انگیز دید! 🤩 در این باغ، گل‌ها می‌رقصیدند و درختان آواز می‌خواندند. الناز با خوشحالی در باغ پرسه زد و با موجودات جادویی دیگر دوست شد. آنها به الناز گفتند: "هر بار که به این باغ می‌آیی، می‌توانی یک آرزو کنی!" ✨ الناز تصمیم گرفت که آرزوی دوستی با همه موجودات جادویی را کند. ناگهان، همه موجودات دور الناز جمع شدند و او احساس کرد که چقدر خوشبخت است. 🌈 وقتی وقت برگشتن به خانه‌اش شد، پروانه به او گفت: "هر وقت بخواهی می‌توانی به اینجا برگردی!" الناز با دلی شاد از باغ جادویی خداحافظی کرد و با دوستی‌های جدیدش به خانه برگشت. ادامه دارد... 🧸@gheseh_gheseh