🔸️شعر خندهی بابا
🌸دست بابام کوزه بود
🌱یادش نبود روزه بود
🌸نشسته بود یه گوشه
🌱می خواست که آب بنوشه
🌸گفتم: بابا به افطار
🌱چیزی نمونده انگار
🌸باباجونم تا شنید
🌱زد زیر خنده، خندید
#ماه_رمضان
🧸@gheseh_gheseh
🌱روزه بچهگانه
✨تو سفرهی افطاری
🍵سبزی و آش و نونه
✨من روزه بودم امروز
🍵روزهی بچگونه
✨اول دلم آب میخواد
🍵یه لیوان و دو لیوان
✨بعدش دو قاشق از اون
🍵حلوا که پخته مامان
✨اذون رو گفتن الان
🍵چهقدر قشنگه این ماه
✨باز میکنم روزهمو
🍵اول میگم بسمالله
#شعر
#ماه_رمضان
🧸@gheseh_gheseh