eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
34.6هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
45 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD9c.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اطلاع رسانی ادمینها
قابل توجه مخاطبان محترم برنامک آدم و حوا واسطه ای برای ازدواج است با رعایت کلیه شئونات اخلاقی. مجردها می توانند با ارائه مشخصات به دنبال گزینه مناسب ازدواج باشند. این برنامک را به همه مجردها و مجرد دارها معرفی کنید.👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @adamvahava_app
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐆 هدیه ویژه به مناسبت روز جهانی انیمیشن 🎁 چهارشنبه را نیم‌بها ببینید! 🔻انیمیشن دیدنی «یوز» را چهارشنبه ۷ آبان همزمان با ،
بصورت نیم‌بها
در سینماهای سراسر کشور ببینید. 🎬 @soureh_cinema
قابل توجه مخاطبان محترم برنامک آدم و حوا واسطه ای برای ازدواج است با رعایت کلیه شئونات اخلاقی. مجردها می توانند با ارائه مشخصات به دنبال گزینه مناسب ازدواج باشند. این برنامک را به همه مجردها و مجرد دارها معرفی کنید.👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @adamvahava_app
. کاربرگ آموزشی عدد ۴ 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📚 🌟عنوان: بازی با شکل‌ها 🌟 ✍️نویسنده: ناشر تخصصی آموزش کودک 💡مناسب برای: کودکان نوپا، والدین، مربیان مهدکودک و علاقه‌مندان به آموزش مفاهیم پایه 👶🎨📐 📚📔📚📔📚📔📚📔📚📔📚 🔹کتاب «بازی با شکل‌ها» یک کتاب مقوایی آموزشی است که با هدف آشنایی کودک با شکل‌های هندسی و اشیاء اطراف طراحی شده است 🔺🔵🟢 🔹استفاده از رنگ‌های تخت و درخشان در صفحات کتاب، باعث تحریک بصری و علاقه‌مندی کودک به ورق زدن و تعامل با کتاب می‌شود 🌈👀 🔹این کتاب به کودک کمک می‌کند تا با مشاهده و تطبیق شکل‌ها، مهارت‌های شناختی و دقت دیداری خود را تقویت کند 🧠👁️ 🔹در بخش‌هایی از کتاب آمده است: «هر شکلی داستانی دارد؛ با نگاه دقیق، دنیای اطراف پر از شکل‌های آشناست» 🏠🚗🍎 🔹این اثر ابزاری مؤثر برای آموزش غیرمستقیم مفاهیم پایه، افزایش تمرکز، و تقویت مهارت‌های حرکتی ظریف در سال‌های ابتدایی رشد کودک است 🧸@gheseh_gheseh
کادر دفتر 📒✨️ ------------------------ 🧸@gheseh_gheseh
‍ 🍎🍏 سیب کال و ماهی قرمز 🍏🍎 یک سیب کال کوچولو روی شاخه بالایی یک درخت نشسته بود. از تنهایی خسته بود. از آن بالا، رودخانه را تماشا می‌کرد. رودخانه از درخت سیب، دور بود. توی آن یک ماهی قرمز شنا می‌کرد. سیب کال، ماهی را دید. داد زد: «سلام ماهی قرمزه! با من دوست می‌شوی؟» ماهی قرمز سر و دمش را تکان داد. سیب کال خوشحال شد. در همان وقت، یک کلاغ سیاه آمد و روی درخت سیب نشست. سیب کال به او گفت: «آقا کلاغه، بی‌زحمت یک نوک به شاخه من بزن تا بیفتم پایین، قل بخورم روی زمین، برسم به رودخانه، پیش دوستم ماهی قرمزه.» کلاغه گفت: «قبول می‌کنم به یک شرط. اول یک نوک به خودت می‌زنم، بعد یک نوک به شاخه‌ات می‌زنم.» سیب کال قبول کرد. کلاغه یک نوک به سیب زد و گفت: «به به، چه خوشمزه‌ای !» بعد هم یک نوک به شاخه سیب زد و گفت: «حالا برو پایین!» سیب کال از شاخه افتاد پایین. قل خورد روی زمین. رفت رفت و رفت. یک مرتبه سرش خورد به یک سنگ سیاه. پشت سنگ سیاه، یک قورباغه سبز خوابیده بود. قورباغه از خواب پرید و گفت: «کی بود، کی بود به در زد؟» سیب کال گفت: «من بودم، یک سیب کال کوچولو! می‌خواهم بروم تا رودخانه، پیش دوستم ماهی قرمزه. قورباغه جان، قلم می‌دهی تا بروم؟» قورباغه گفت: «یک گاز بده، تا قلت بدهم!» سیب کال قبول کرد. قورباغه یک گاز از او خورد، بعد هم قلش داد. سیب کال قل خورد و رفت. رفت و رفت و رفت. یک مرتبه افتاد توی یک چاله. توی چاله، یک موش خاکستری خواب بود. موش خاکستری از خواب پرید و گفت: «کی بود، کی بود افتاد پایین؟» سیب کال گفت: «من بودم، یک سیب کال کوچولو! می‌خواهم بروم تا رودخانه، پیش دوستم ماهی قرمزه. آقا موشه جان، از چاله بیرونم بیار، قلم بده تا بروم.» موش خاکستری گفت: «یک گاز بده، تا قلت بدهم!» سیب کال قبول کرد. موش خاکستری یک گاز از سیب خورد. بعد هم او را از چاله بیرون آورد و قلش داد. سیب کال قل خورد و رفت. رفت و رفت و رفت. هنوز به رودخانه نرسیده بود که غروب شد. هوا تاریک شد. سیب کال دیگر راه را درست نمی‌دید. خودش را به سنگ و برگ روی زمین گیر داد و ایستاد. یک کرم شب تاب از آن طرف می‌گذشت. سیب کال او را دید. صدایش کرد و گفت: «ای کرم شب تاب، یک گاز به تو می‌دهم، تو هم قلم بده و راهم را تا رودخانه روشن کن.» کرم شب تاب قبول کرد. یک گاز از سیب خورد. بعد هم نورش را تا رودخانه تاباند و سیب را قل داد. سیب کال قل خورد و رفت. رفت و رفت و رفت تا به نزدیک رودخانه رسید. ماهی قرمزه را توی آب دید. داد کشید: «سلام دوست من! من سیب کالم، از دیدنت خیلی خوشحالم!» ماهی قرمزه سرودمش را تکان داد. توی آب چرخ زد. پولک‌هایش زیر نور ماه برق زد. سیب کال خیلی خوشحال شد و داد زد: «الان می‌آیم به رودخانه!...» اما یک مرتبه توی شن‌های ساحل رودخانه گیر کرد. هر کار کرد نتوانست قل بخورد و جلو برود. چون که دیگر گرد و قلقلی نبود. نزدیک سحر، بادی وزید و یک موج کوچک روی آب رودخانه درست کرد. ماهی قرمزه سوار موج شد و آمد تا ساحل. افتاد کنار سیب. آهسته در گوش سیب گفت: «سلام دوست من! تو گردیت را به خاطر من از دست دادی. من هم قرمزیم را به تو می‌دهم.» سیب کال خجالت کشید. رنگ قرمز از روی ماهی پرید و به تن سیب دوید. آن وقت ماهی قرمزه که دیگر قرمز نبود، که موج بزرگ را صدا زد. موج به ساحل آمد. ماهی و سیب را با خود برد تا رودخانه. صبح که شد، یک ماهی سفید، با یک سیب گاز زده قرمز، توی رودخانه شنا می‌کردند. گل می گفتند و گل می‌شنیدند. 🧸@gheseh_gheseh
🧩اگر زیر 15 ثانیـــــه بتوانید جواب درست معمای بالا را پیدا کنید، شما قطعـــــا از هوش و دقت بالایی برخوردارید 🤔 🧸@gheseh_gheseh