eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
45.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خرگوش با هوش یكی بود یكی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. در جنگل🌳🌳🌳🌳 سر سبز و قشنگي خرگوش باهوشي زندگي مي كرد .🐰 يك گرگ پيرو يك روباه بدجنس هم هميشه نقشه مي كشيدند تا اين خرگوش را شكار كنند .🐕🐆 ولي هيچوقت موفق نمي شدند . يك روز روباه🦊 مكار به گر گ گفت : من نقشه جالبي دارم و اين دفعه مي توانيم خرگوش را شكار كنيم . گرگ گفت : چه نقشه اي ؟🐆 روباه🦊 گفت : تو برو ته جنگل ، همانجا كه قارچ هاي سمي رشد مي كند و خودت را به مردن بزن . من پيش خرگوش مي روم و مي گويم كه تو مردي . وقتي خرگوش مي آيد تا تو رو ببيند تو بپر و او را بگير .گرگ قبول كرد و به همانجائي رفت كه روباه🦊 گفته بود .🐆🍄 روباه 🦊هم نزديك خانه خرگوش رفت و شروع به گريه و زاري كرد .🐕😿🐇 با صداي بلند گفت : خرگوش اگر بدوني چه بلائي سرم آمده و همينطور با گريه و زاري ادامه داد ، ديشب دوست عزيزم گرگ پير اشتباهي از قارچ هاي سمي جنگل خورده و مرده اگر باور نمي كني برو خودت ببين .🐰🐆 و همينطور كه خودش ناراحت نشان ميداد دور شد . خرگوش🐰 از اين خبر خوشحال شد پيش خودش گفت برم ببينم چه خبر شده است . 🐇 او همان جائي رفت كه قارچ هاي🍄🍄 سمي رشد مي كرد . از پشت بوته ها نگاه كرد و ديد گرگ پير روي زمين افتاده و تكان نمي خورد .🐇🍄🐆 خوشحال شد و گفت از شر اين گرگ بدجنس راحت شديم . خواست جلو برود و نزديك او را ببيند اما قبل از اينكه از پشت بوته ها بيرون بيايد پيش خودش گفت :‌ اگر زنده باشد چي ؟ آنوقت مرا يك لقمه چپ مي كند . بهتر است احتياط كنم و مطمئن شوم كه او حتما مرده است . 😯 بنابراين از پشت بوته ها با صداي بلند ، طوريكه گرگ بشنود گفت : پدرم به من گفته وقتي گرگ ميمرد دهنش باز مي شود ولي گرگ پير كه دهانش بسته است .🐆😝 گرگ با شنيدن اين حرف كم كم و آهسته دهانش را باز كرد تا به خرگوش نشان بدهد كه مرده است. خرگوش🐰 هم كه با دقت به دهان گرگ نگاه مي كرد متوجه تكان خوردن دهان گرگ شد و فهميد كه گرگ زنده است . بعد با صداي بلند فرياد زد : اي گرگ بدجنس تو اگر مرده اي پس چرا دهانت تكان مي خورد . پاشو پاشو باز هم حقه شما نگرفت . و با سرعت از آنجا دور شد .🐰😄 🧸@gheseh_gheseh
🌹 در شبی زیبا و پر از ستاره ،💫 🌹 وقتی همه خواب بودند ؛ 🌹 حضرت محمد صلی الله علیه وآله ، 🌹 مشغول عبادت و خواندن قرآن بودند📖 🌹 که ناگهان ، 🌹 نوری از آسمان به زمین فرود آمد . 🌹 خانه پیامبر ، پر از نور شده بود .🏠 🌹 از دل همان نور ، 🌹 اسبی زیبا ، براق و نورانی ،🐴 🌹 بیرون آمد . 🌹 فرشته ای روی آن نشسته بود . 🌹 که به احترام پیامبر ، 🌹 از اسب پیاده شد .🐴 🌹 سپس به پیامبر سلام نمود . 🌹 پیامبر ، آن فرشته را شناختند 🌹 لبخندی زدند و گفتند : 🌸 جبرئیل تویی ؟! 🌸 چقدر دلم برایت تنگ شده بود 🌹 جبرئیل گفت : 🌷 بله سرورم ، منم همینطور 🌷 لطفا آماده شوید 🌷 تا به یک سفر فضایی برویم . 🌹 پیامبر فرمودند : 🌸 الآن ؟؟! این وقت شب ؟!! 🌸 سفر در فضا ؟! آخه با چی ؟! 🌹 جبرئیل دستش را ، 🌹 روی سر اسب کشید و گفت : 🌷 با این بُراق میریم 🌹 پیامبرخدا و جبرئیل ، 🌹 سوار اسب بُراق شدند .🐴 🌹 و به سرعت نور ، 🌹 از مکه به فلسطین رفتند . 🌹 و از فلسطین ، 🌹 به طرف آسمان حرکت کردند . 🌹 بعدها نام این سفر را ، 🌹 معراج گذاشتند . 🌹 حضرت محمد ، در فضا و آسمانها ، 🌹 به دید و بازدید پرداختند . 🌹 با بچه ها فرشته ها نیز ، 🌹 خیلی مهربان بودند .😍 🌹 بعد از انجام ماموریتی که داشتند 🌹 و قبل از برگشتن به زمین ، 🌹 به سمت بچه فرشته ها آمدند .😇 🌹 هم با آنها صحبت کردند . 🌹 هم برایشان قصه گفتند 🌹 هم شعر خواندند 🌹 هم با آنها بازی کردند 🌹 و هم به آنها ، قرآن یاد داد .📖 🧸@gheseh_gheseh
263-CheghadrBayadFekrKonim-www.MaryamNashiba.Com.mp3
7.08M
💠 چقدر باید فکر کنیم!؟ 🔻موضوع: اهمیت فکرکردن قبل از انجام کار 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 📚 عموکتابی | مربی تربیتی🌱 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕💕 شعر 🍜 سفره ی شام 🍜 🍴 شش دانه قاشق 🍽 شش دانه بشقاب 🍞 نان و نمکدان 💦 یک کاسه ی آب 🍜 دیگی پر از آش 🍝 یک شام ساده ⭕️ در دور سفره 👨‍👩‍👧‍👦 یک خانواده ❤️ با مهربانی 👩‍👩‍👦‍👦 با هم نشستند 😀 در سینه شادی ☺️ بر چهره لبخند 1⃣ گفتند اول ☀️ نام خدا را 🍝 خوردند با هم 🍞 نان و غذا را 🍗 یک سفره ی خوب 🍳 یک شام دلخواه 🙌🏻 بعد از غذا هم 💐 الحمدالله 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 الگوسازی و بازی فکری زیبا و سرگرم‌کننده 😍 ❇️ به جای مشغول کردن بچه‌هامون با گوشی، از اینها استفاده کنیم 😊 🧸@gheseh_gheseh
‌   ‌ روباه نادان وگربه زیرک روباه نادان گربه دانا گربه اي 🐱به روباهي🦊 رسيد .گربه كه فكر مي كرد روباه 🦊حيوان باهوش و زرنگي است ، به او سلام كرد و گفت : حالتان چطور است ؟  روباه 🦊مغرور نگاهي به گربه كرد و گفت : اي بيچاره ! شكارچي موش ! چطور جرات كردي و از من احوالپرسي مي كني ؟ اصلا تو چقدر معلومات داري ؟ چند تا هنر داري ؟  گربه 🐱با خجالت گفت : من فقط يك هنر دارم  روباه 🦊پرسيد : چه هنري ؟  گربه 🐱گفت : وقتي سگها🐶 دنبالم مي كنند ، مي توانم روي درخت 🌳بپرم و جانم را نجات بدهم .  روباه 🦊خنديد و گفت : فقط همين ؟ ولي من صد هنر دارم . دلم برايت مي سوزد و مي خواهم به تو ياد بدهم كه چطور با يد با سگها🐶 برخورد كني .  در اين لحظه يك شكارچي با سگهايش🐶 رسيد . گربه فوري از درخت بالا رفت و فرياد زد عجله كن آقا روباه .  تا روباه 🦊خواست كاري كنه ، سگها🐶 او را گرفتند .  گربه 🐱فرياد زد : آقا روباه 🦊شما با صد هنر اسير شديد ؟ اگر مثل من فقط يك هنر داشتيد و اين قدر مغرور نمي شديد ، الان اسير نمي شديد. 🧸@gheseh_gheseh
ایده نقاشی 🩵🎨🙂‍↔️ 🧸@gheseh_gheseh
داستان نصیحت اقای خر - @mer30tv.mp3
4.96M
🌟هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه 🐧 شکموترین پنگوئن 🐧 یکی بود یکی نبود، یه پنگوئن🐧 کوچولویی بود که توی یه جزیره ی بزرگ و قشنگ زندگی می کرد. پنگوئن فقط به فکر خوردن بود. اون هی از دریا ماهی🐠🐟 می گرفت و می خورد، نه با دوستاش بازی می کرد و نه با اونا به گردش می رفت. اون تمام وقتشو مشغول خوردن ماهی بود. پدر و مادر پنگوئن کوچولو🐧 که خیلی از دستش ناراحت بودند، بهش می گفتند: چرا نمی ری با دوستات بازی کنی؟ می گفت: مامان جون وقت ندارم، باید ماهی🐟🐠 بگیرم. مامانش می گفت: عزیزم تو باید هر کاری رو به وقتش انجام بدی. پنگوئن🐧 کوچولو جواب می داد: مامانی نگران من نباش، من می دونم چی کار کنم. هر چی بابا و مامان پنگوئن🐧 کوچولو نصیحتش می کردند، اون گوش نمی کرد و فقط می خورد. یک روز بهاری قشنگ، چند تا پنگوئن🐧🐧🐧 به جزیره ی پنگوئن کوچولو اومدند. اونا کارای خیلی بامزه ای انجام می دادند، مثلاً طناب رو به دو تا میله می بستند و روش راه می رفتند. پنگوئن 🐧کوچولو خیلی از کار اونا خوشش اومد. اونا خیلی فرز و چابک بودند. برای همین براشون دست می زد و تشویقشون می کرد. اون دلش می خواست این بازی رو امتحان کنه، اما همین که رفت روی طناب، تلپی افتاد روی زمین و همه بهش خندیدند. پنگوئن کوچولو یادش رفته بود که خیلی چاقه و نمی تونه از این بازیا بکنه. پنگوئن🐧 کوچولوی بیچاره که خیلی خجالت کشیده بود، تندی از اون جا دور شد و تا چند روز پیداش نبود. اون انقدر ناراحت بود که حتی نمی تونست غذا بخوره. چند روز بعد پنگوئن 🐧کوچولو به خونه برگشت. اون دیگه به اندازه ی بقیه ی پنگوئن ها شده بود. پنگوئن 🐧کوچولو قصه ی ما بعد از این قضیه درس خوبی گرفت، اون فهمید که نباید خیلی زیاد غذا بخوره، چون اون می خواد مثل بقیه ی پنگوئنا باشه. 🧸@gheseh_gheseh
🧩عزیزای دلم چند اختلاف در دو تصویر وجود دارد؟! 🧸@gheseh_gheseh
🌸 حضرت فاطمه معصومه علیها السلام حضرتِ معصومه شما کریمه‌ی شهرِ قُمی 🥀🌸🥀🌸🥀 خواهری مهربون واسه آقا امامِ هَشتُمی 🥀🌸🥀🌸🥀 بعد از امام رضا شما اُمیدِ قلبِ مَردُمی 🥀🌸🥀🌸🥀 اُمیدی واسه دل‌های حَزین و پُر تَلاطُمی 🥀🌸🥀🌸🥀 تو ذهنِ من شما مِثه یه بانو با تَبَسُّمی 🥀🌸🥀🌸🥀 یه بانوی مُحَجَّبه میونِ دشتِ گندُمی 🥀🌸🥀🌸🥀 شبیهِ گُل خوش عطر و بو زیبا مِثه تَرَنُّمی 🥀🌸🥀🌸🥀 حقیقتاً خانم شما فَراتر از تَجسُّمی 🥀🌸🥀🌸🥀 ای کاش مِثه شما بشم شما که خیلی خانُمی 🧸@gheseh_gheseh
نقاشی های زیبا با اشکال هندسی(سه گوش، چهارگوش،..) ـ 🧸@gheseh_gheseh
256-Dosti&Mehrabani-www.MaryamNashiba.Com.mp3
5.29M
💠 دوستی و مهربانی 🔻موضوع: دوستی 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 📚 عموکتابی | مربی تربیتی🌱 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا