فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏾♂️ یک قلب پرازگل
حلقه ی گل قلبی شکل💕
#کاردستی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏾♂️ یک قلب پرازگل
حلقه ی گل قلبی شکل💕
#کاردستی
🧸@gheseh_gheseh
#قصه_متنی
روباه نادان وگربه زیرک
روباه نادان گربه دانا
گربه اي 🐱به روباهي🦊 رسيد .گربه كه فكر مي كرد روباه 🦊حيوان باهوش و زرنگي است ، به او سلام كرد و گفت : حالتان چطور است ؟
روباه 🦊مغرور نگاهي به گربه كرد و گفت : اي بيچاره ! شكارچي موش ! چطور جرات كردي و از من احوالپرسي مي كني ؟ اصلا تو چقدر معلومات داري ؟ چند تا هنر داري ؟
گربه 🐱با خجالت گفت : من فقط يك هنر دارم
روباه 🦊پرسيد : چه هنري ؟
گربه 🐱گفت : وقتي سگها🐶 دنبالم مي كنند ، مي توانم روي درخت 🌳بپرم و جانم را نجات بدهم .
روباه 🦊خنديد و گفت : فقط همين ؟ ولي من صد هنر دارم . دلم برايت مي سوزد و مي خواهم به تو ياد بدهم كه چطور با يد با سگها🐶 برخورد كني .
در اين لحظه يك شكارچي با سگهايش🐶 رسيد . گربه فوري از درخت بالا رفت و فرياد زد عجله كن آقا روباه .
تا روباه 🦊خواست كاري كنه ، سگها🐶 او را گرفتند .
گربه 🐱فرياد زد : آقا روباه 🦊شما با صد هنر اسير شديد ؟ اگر مثل من فقط يك هنر داشتيد و اين قدر مغرور نمي شديد ، الان اسير نمي شديد.
#قصه_متنی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏾♂️ کاردستی زیبا باچوب بستنی
#کاردستی
🧸@gheseh_gheseh
داستان نصیحت اقای خر - @mer30tv.mp3
4.96M
🌟هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
#قصه_صوتی
🧸@gheseh_gheseh
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش خمیر بازی
#خمیربازی
🧸@gheseh_gheseh
#قصه_متنی
#داستان_کودکانه
قصه 🐧 شکموترین پنگوئن 🐧
یکی بود یکی نبود، یه پنگوئن🐧 کوچولویی بود که توی یه جزیره ی بزرگ و قشنگ زندگی می کرد. پنگوئن فقط به فکر خوردن بود. اون هی از دریا ماهی🐠🐟 می گرفت و می خورد، نه با دوستاش بازی می کرد و نه با اونا به گردش می رفت. اون تمام وقتشو مشغول خوردن ماهی بود.
پدر و مادر پنگوئن کوچولو🐧 که خیلی از دستش ناراحت بودند، بهش می گفتند: چرا نمی ری با دوستات بازی کنی؟
می گفت: مامان جون وقت ندارم، باید ماهی🐟🐠 بگیرم.
مامانش می گفت: عزیزم تو باید هر کاری رو به وقتش انجام بدی.
پنگوئن🐧 کوچولو جواب می داد: مامانی نگران من نباش، من می دونم چی کار کنم.
هر چی بابا و مامان پنگوئن🐧 کوچولو نصیحتش می کردند، اون گوش نمی کرد و فقط می خورد.
یک روز بهاری قشنگ، چند تا پنگوئن🐧🐧🐧 به جزیره ی پنگوئن کوچولو اومدند. اونا کارای خیلی بامزه ای انجام می دادند، مثلاً طناب رو به دو تا میله می بستند و روش راه می رفتند.
پنگوئن 🐧کوچولو خیلی از کار اونا خوشش اومد. اونا خیلی فرز و چابک بودند. برای همین براشون دست می زد و تشویقشون می کرد.
اون دلش می خواست این بازی رو امتحان کنه، اما همین که رفت روی طناب، تلپی افتاد روی زمین و همه بهش خندیدند. پنگوئن کوچولو یادش رفته بود که خیلی چاقه و نمی تونه از این بازیا بکنه.
پنگوئن🐧 کوچولوی بیچاره که خیلی خجالت کشیده بود، تندی از اون جا دور شد و تا چند روز پیداش نبود. اون انقدر ناراحت بود که حتی نمی تونست غذا بخوره. چند روز بعد پنگوئن 🐧کوچولو به خونه برگشت. اون دیگه به اندازه ی بقیه ی پنگوئن ها شده بود.
پنگوئن 🐧کوچولو قصه ی ما بعد از این قضیه درس خوبی گرفت، اون فهمید که نباید خیلی زیاد غذا بخوره، چون اون می خواد مثل بقیه ی پنگوئنا باشه.
#قصه_متنی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی آقا گاو باعدد5
#نقاشی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی آقا گاو باعدد5
#نقاشی
🧸@gheseh_gheseh