فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاین با هم با خمیر مجسمه قورباغه درست کنیم
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گندم گل گندم ای خدا...شادی مال مردم ای خدا ممنون
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
26.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه ترانه شاد و قشنگ 🎊🎉
تقدیم به:
کودک دلبند شما 🥰❤️😍
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
┄─┅ •••🌸❃ ⃟📕 ⃟ ❃🌸••• ┅─┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا باهم یه دختر خوشکل و گوگولی بکشیم
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
سنجاب کجا قایم بشه؟! - @mer30tv.mp3
3.36M
✨داستان امشب ✨
یه قصه شیرین😍
برای شما🙂🌱
#داستان
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ زیبای بابا جونمی تو
به مناسبت تولد مولود کعبه که روز پدر نامگذاری شده
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
👨👨👨👨👨👨👨👨👨👨
مخمل خانم لم داده وداره چرت هم میزنه و منو نظاره میکنه که توی آشپزخانه در حال آشپزی هستم
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
ماز😍😍
https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64
┄─┅ •••🌸❃ ⃟📕 ⃟ ❃🌸••• ┅─┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_بره_ناقلا
•||••࿐🌻🌿 🌿🌻•||•• ••࿐
#قصه_متنی
#داستان_کودکانه
قصه 🐧 شکموترین پنگوئن 🐧
یکی بود یکی نبود، یه پنگوئن🐧 کوچولویی بود که توی یه جزیره ی بزرگ و قشنگ زندگی می کرد. پنگوئن فقط به فکر خوردن بود. اون هی از دریا ماهی🐠🐟 می گرفت و می خورد، نه با دوستاش بازی می کرد و نه با اونا به گردش می رفت. اون تمام وقتشو مشغول خوردن ماهی بود.
پدر و مادر پنگوئن کوچولو🐧 که خیلی از دستش ناراحت بودند، بهش می گفتند: چرا نمی ری با دوستات بازی کنی؟
می گفت: مامان جون وقت ندارم، باید ماهی🐟🐠 بگیرم.
مامانش می گفت: عزیزم تو باید هر کاری رو به وقتش انجام بدی.
پنگوئن🐧 کوچولو جواب می داد: مامانی نگران من نباش، من می دونم چی کار کنم.
هر چی بابا و مامان پنگوئن🐧 کوچولو نصیحتش می کردند، اون گوش نمی کرد و فقط می خورد.
یک روز بهاری قشنگ، چند تا پنگوئن🐧🐧🐧 به جزیره ی پنگوئن کوچولو اومدند. اونا کارای خیلی بامزه ای انجام می دادند، مثلاً طناب رو به دو تا میله می بستند و روش راه می رفتند.
پنگوئن 🐧کوچولو خیلی از کار اونا خوشش اومد. اونا خیلی فرز و چابک بودند. برای همین براشون دست می زد و تشویقشون می کرد.
اون دلش می خواست این بازی رو امتحان کنه، اما همین که رفت روی طناب، تلپی افتاد روی زمین و همه بهش خندیدند. پنگوئن کوچولو یادش رفته بود که خیلی چاقه و نمی تونه از این بازیا بکنه.
پنگوئن🐧 کوچولوی بیچاره که خیلی خجالت کشیده بود، تندی از اون جا دور شد و تا چند روز پیداش نبود. اون انقدر ناراحت بود که حتی نمی تونست غذا بخوره. چند روز بعد پنگوئن 🐧کوچولو به خونه برگشت. اون دیگه به اندازه ی بقیه ی پنگوئن ها شده بود.
پنگوئن 🐧کوچولو قصه ی ما بعد از این قضیه درس خوبی گرفت، اون فهمید که نباید خیلی زیاد غذا بخوره، چون اون می خواد مثل بقیه ی پنگوئنا باشه.
#قصه_متنی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️