#ضرب_المثل
تو به این خریت فهمیدی و ما نفهمیم
#حکایت
گویند شخصی در یكی از خیابانهای شهری به طفل خردسالی برخورد كرد و دید کودک دو عدد اشرفی در دست دارد و آنها را بالا و پایین می اندازد و با آنها بازی می كند.
آن شخص دیگ طمعش به جوش آمد و به طفل گفت:
بچه جون! یكی از اینها را به من بده!
طفل بسیار زیرك بود و گفت:
قدری صدای خَر در بیاور تا یک اشرفی را به تو بدهم.
شخص به این سو و آن سو خیابان نظری افكنده و سپس همین كه کسی را در آن حوالی ندید، بنای عرعر كردن را گذاشت و سپس گفت:
حالا به عهد خود و فاكن!
طفل گفت:
عجب! تو به این خریت فهمیدی كه اینها چیز خوبی است ولی من با این آدمیتم نفهمم ؟!
#کاربرد
این ضرب المثل وقتی به کار می رود كه كسی بخواهد با زبان چرب و نرم كسی را فریب دهد و چیزی را به زرنگی از چنگ او برباید و طرف مقابل متوجه این زیرکی او شود.
#ضرب_المثل مرتبط :
● جنگ زرگری راه انداختن
■ سر طرف و شیره مالیدن
🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️
14.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن 🥚🐫#ضرب_المثل
🦋 این داستان: حسود، هرگز نیاسود⛱
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
#ضرب_المثل :بنداز تو دومنم
بچههای گلم ضرب المثل این هفته بدان معناست که :
طمع نداشته باشیم و خیلی زیادی نخواهیم ☺️😍
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞✨💞✨💞
#ضرب_المثل
در دروازه را می توان بست
ولی دهان مردم را خیر ...
ملا سوار خرش شد و پسرش پیاده
در کنار آن ها به راه افتاد.
در راه به چند نفر برخورد کردند که
پسر ملا را با انگشت نشان داده و
می گفتند:
این مرد خجالت نمی کشد خودش سوار
خر شده و پسر کوچکش پیاده می رود.
پس از این حرف، پسر سوار خر شد و
ملا پیاده همراه آن ها به راه افتاد.
همان افراد این بار گفتند:
پیر مردی با این سن و سال پیاده و
بچه فسقلی سوار خر است،
پس احترام بزرگتر چه؟
بچه خجالت نمی کشد!
بعد از این حرف، هر دو سوار خر شدند.
باز همان مردم گفتند:
بیچاره خر، دو نفر سوار یک خرِ
نحیف شده اند، چه آدم های پستی!
ملا خجالت کشید و از خر پیاده شد،
پسرش را نیز پیاده کرد و پیاده به راه افتادند.
این بار مردم با دیدنشان به خنده
افتادند و گفتند:
آن دو احمق را ببین!
خر دارند ولی هر دو پیاده اند...
🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎🐎
#ضرب_المثل های کمتر شنیده شده 🌿💚
(حیوانات)
۱. از خر میپرسی چهارشنبه کیه؟:
(کنایه از آدمهای ابله که از آنها انتظار فکر کردن و پاسخ درست دارند.)
*
۲. از درد ناعلاجی به گربه میگه خانوم باجی:
( وقتی که به ناچار مجبور به پذیرش چیز یا کس دیگری بشوند، این ضرب المثل را به کار میبرند.)
*
۳. از نخورده بگیر، بده به خورده:
(یعنی: آدمهای دارا حریصتر هستند.)
***
۴. اسب و خر را که یک جا ببندند، اگر هم بو نشوند هم خو میشوند:
(این ضرب المثل درباره اهمیت دوستی و تأثیر دوستان بر یکدیگر به کار میرود.)
💖💜💚❤️💗💙🧡💛🤎💖
The best time to plant a tree was 20 years ago. The second best time is now.
یک #ضرب_المثل چینی هست که میگه:
بهترین زمان برای کاشت یک درخت ۲۰ سال پیش بود. بهترین زمان دوم همین لحظه است.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#قصه_کودکانه
#ضرب_المثل
🌼بیلش را پارو کرده
می گویند، اگر کسی چهل روز پشت سر هم جلو در خانه اش را آب و جارو کند، حضرت خضر به دیدنش می آید و آرزوهایش را برآورده می کند.
سی و نه روز بود که مرد بیچاره هر روز صبح خیلی زود از خواب بیدار میشد و جلو در خانه اش را آب میپاشید و جارو می کرد. او از فقر و تنگدستی رنج میکشید به خودش گفته بود اگر خضر را ببینم به او میگویم که دلم میخواهد ثروتمند بشوم. مطمئن هستم که تمام بدبختیها و گرفتاریهایم از فقر و بی پولی است.
روز چهلم فرارسید. هنوز هوا تاریک و روشن بود که مشغول جارو کردن شد.
کمی بعد متوجه شد مقداری خاروخاشاک آن طرفتر ریخته شده است با خودش گفت: با این که آن آشغالها جلو در خانه من نیست، بهتر آنجا را هم تمیز کنم هر چه باشد امروز روز ملاقات من با حضرت خضر است، نباید جاهای دیگر هم کثیف باشد..
مرد بیچاره با این فکر آب و جارو کردن را رها کرد و داخل خانه شد تا بیلی بیاورد و آشغالها را بردارد. وقتی بیل به دست برمی گشت، همه اش به فکر ملاقات با خضر بود با این فکرها مشغول جمع کردن آشغالها شد.
ناگهان صدای پایی شنید سربلند کرد و دید پیرمردی به او نزدیک میشود پیرمرد جلوتر که آمد سلام کرد.
مرد جواب سلامش را داد.
پیرمرد پرسید :صبح به این زودی اینجا چه میکنی؟
مرد جواب داد دارم جلو خانه ام را آب و جارو میکنم آخر شنیده ام که اگر کسی چهل روز تمام جلو خانه اش را آب و جارو کند،حضرت خضر را میبیند.
پیرمرد گفت :حالا برای چی میخواهی خضر را ببینی؟
مرد گفت آرزویی دارم که میخواهم به او بگویم..
پیرمرد گفت: چه آرزویی داری؟ فکر کن من خضر هستم، آرزویت را به من بگو..
مرد نگاهی به پیرمرد انداخت و گفت: برو پدرجان برو مزاحم کارم نشو.
پیرمرد اصرار کرد حالا فکر کن که من خضر باشم. هر آرزویی داری بگو..
مرد گفت: تو که خضر نیستی خضر میتواند هر کاری را که از او بخواهی انجام بدهد..
پیرمردگفت: گفتم که فکر کن من خضر باشم هر کاری را که میخواهی به من بگو شاید بتوانم برایت انجام بدهم..
مرد که حال و حوصله ی جروبحث کردن ،نداشت رو به پیرمرد کرد و گفت اگر تو راست میگویی و حضرت خضر هستی، این بیلم را پارو کن ببینم.
پیرمرد نگاهی به آسمان کرد چیزی زیرلب خواند و بعد نگاهی به بیل مرد بیچاره انداخت در یک چشم به هم زدن بیل مرد بیچاره پارو شد مرد که به بیل پارو شده اش خیره شده بود تازه فهمید که پیرمرد رهگذر حضرت خضر بوده است.
چند لحظه ای که گذشت سر برداشت تا با خضر سلام و احوالپرسی کند و آرزوی اصلی اش را به او بگوید، اما از او خبری نبود.
مرد بیچاره فهمید که زحماتش هدر رفته است.
به پارو نگاه کرد و دید که جز در فصل زمستان به درد نمیخورد در حالی که از بیلش در تمام فصلها میتوانست استفاده کند.
از آن به بعد به آدم ساده لوحی که برای رسیدن به هدفی تلاش کند اما در آخرین لحظه به دلیل نادانی و سادگی موفقیت و موقعیتش را از دست بدهد میگویند بیلش را پارو کرده است.
🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️
#پسازاینبهبعدشتردیدیندیدی!
#ضرب_المثل
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی!
#ضرب_المثل
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ ˃ᴗ˂ ᵔᴗᵔ
#حکایت
✴️ سارقی بزی دزدیده بود.
کسی او را نصیحت می کرد و او را از عواقب دزدی برحذر می داشت که: «در روز قیامت باید حساب و کتاب پس بدهی. در آن روز بز حاضر می شود و به زبان می آید و علیه تو شهادت می دهد.»
دزد گفت: «من هم فوری همان جا شاخ بز را می گیرم و تحویل صاحبش می دهم؛
دزد حاضر بز حاضر!»
از آن به بعد اگر کسی برای کار اشتباهی که مرتکب می شود،دلیل تراشی کند و اصرار بر انجام آن داشته باشد این مثل حکایت حال او می شود.
#ضرب_المثل
🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐
🔹#ضرب_المثل
به مالت نناز به شبی بند است به حسنت نناز به تبی بند است
مردی بود كه ثروت زیادی داشت به طوری كه حد و حساب نداشت صاحب قصر مجلل غلام و كنیز بود. روزی از روزها با خدم و حشم به حمام رفت. هنگامی كه وارد خزینه حمام شد، غلام مخصوصش قلیان جواهر نشانی را برایش چاق كرد و هر مرتبه كه سر از آب بیرون میآورد قلیان را به دهان او میگذاشت چند پک میزد و دوباره زیر آب میرفت. یک مرتبه كه سرش را از آب ببرون آورد با خودش گفت:« آیا كسی از من بالاتر هست؟ آیا ثروت مرا كسی دارد؟» و به خودش مغرور شد. این فكر را كرد و به زیر آب رفت. همینكه سرش را از آب بیرون آورد، نه غلامی دید و نه قلیانی، صدا زد: « غلام ! غلام » دید خبری نیست دلاكهای حمام به صدای او دویدند جلو.
او فریاد زد: لباسهای مرا بیاورید.» اما دید دلاكها، دلاكهای همیشه نیستند، تعجب كرد. خودش آمد لباس بپوشید دید یک دست لباس پاره و كهنه به جای لباسهایش گذاشتهاند. صدا كرد:« پس لباسهای من چه شده؟» استاد حمامی و دلاكها آمدند گفتند: « تو هر روز كه به حمام میآیی لباس كهنههای خودت را میگذاری و یک دست لباس تازه و نوی مشتریها را میدزدی. حالا خوب گیرت آوردیم.» و او را گرفتند و كتک زدند و لباس پارهها را به او دادند و از حمام بیرونش كردند. وقتی وارد كوچه شد، دید این شهر جای دیگری است؛ شهر خودش نیست.ناچار در شهر گردش كرد تا شب شد. گرسنه و خسته شده بود و جایی نداشت برود. مجبور شد شب را در تون حمامی بگذراند. وارد تون حمام شد. دید سفره نانی در آنجا هست. دانست كه سفره نان مال تونوان است. سفره را پیش كشید و مشغول خوردن شد. شب را همان جا بسر برد و نزدیكیهای صبح تون حمام را آتش كرد با خودش گفت: «عجالتاً كه نان تونوان را خوردهام در عوض حمامش را گرم كنم.» تا اینكه تونوان از راه رسید مرد گفت:« رفیق، نان تو را من خوردهام ولی عوضش تون را آتش كردهام و حمام گرم است.»
تونوان ازاو خوشش آمد و او را پیش خودش نگاه داشت چند روزی آنجا بود كه صاحب حمام دید عجب مرد زرنگی است و او را جامه دار حمام كرد. از آنجائی كه زرنگی و درستكاری به خرج داد، حمامی از او خوشش آمد و دخترش را به عقد او درآورد.
بعد از چند سالی دختر حمامی صاحب دو فرزند شد و چیزی نگذشت كه حمامی مُرد و ثروت او به دخترش رسید. اما مرد هر شب كه به خانه میآمد افسرده میان فكر فرو میرفت و دست به زانو مینشست و با كسی حرف نمیزد. تا اینكه زنش یك شب از او پرسید: « تو را به خدا به چه فكر میكنی؟» آیا به پدر من یا به چیز دیگری؟» زن آنقدر او را قسم داد تا اینكه مرد قصه را از اول تا آخر برایش گفت. زن به او گفت: «آدم وقتی صاحب ثروت شد نباید به مالش مغرور شود. اما حالا كه اینطور شده شب برو روی پشت بام پلاس سیاه به گردن بیندار و به درگاه خدای متعال توبه كن و از خدا بخواه تا دو مرتبه به خانه خودت برگردی.
به شرطی كه اگر دعایت مستجاب شد در فكر من و این دو بچه هم باشی.» مرد قبول كرد و با دل شكسته و پردرد رفت بالای پشت بام، پلاس سیاه به گردن انداخت و دو ركعت نماز حاجت خواند و به درگاه خداوند نالید و توبه كرد و مشغول مناجات بود كه خوابش برد. یک وقت صدای اذان صبح به گوشش رسید سراسیمه بلند شد و نماز صبح را خواند و از زنش خداحافظی كرد و رفت كه در حمام را باز كند. وارد حمام شد و لباسش را عوض كرد و رفت توی خزینه كه زیر آب خزینه را بزند. وقتی سرش را از زیر آب بیرون آورد، غلام خودش را قلیان به دست بالای سرش دید.
تا خواست بگوید «غلام چرا...؟ » غلام زودتر گفت: « آقا، این دفعه رفتی زیر آب طول كشید. چند دقیقه است كه منتظر شما هستم.» مرد بقیه مطلب را فهمید و شكر خدا را بجا آورد، از میان خزینه بیرون آمد، دید حمام اولی است. غلامان لباسهایش را حاضر كردند و لباسش را پوشید و به خانه رفت. زن به او گفت: « امروز كمی دیرتر از حمام آمدی؟» مرد تعجب كرد و گفت: « چند سال است، كه من رفتهام. زن گرفتهام. دارای دو فرزند شدهام. تازه زنم میگوید امروز دیرتر آمدی.» فهمید قدرت خدای بزرگ است .
بعد چند نفر از غلامان را فرستاد و نشانی آن شهر را هم به آنها داد. رفتند زن و فرزندانش را آوردند. دیگر تا عمر داشت ناشكری نكرد و به خودش مغرور نشد و ثروتش را در راه خدا خرج كرد.
بر مال و منال خویشتن غره مشو
كان را به شبی برند و این را به تبی
بس خون كسان كه چرخ بی باک بریخت
بس گل كه برآمد از گل و پاک بریخت
بــر حسـن و جـوانـی ای پسر غـره مشـو
بس غنچه ناشكفته بــرخــاک بــریخت
🌿این مثل را در مورد كسی میگویند كه به مال و مقامش میبالد و مینازد و مغرور میشود.
#ضرب_المثل
📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗📗
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون #ضرب_المثل
آموزش ضرب المثل های فارسی به کودکان
با کارتون
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴