eitaa logo
قصه های کودکانه
32.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
890 ویدیو
310 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇 قصه اول: روزي روزگاري يك گرگ بدجنس براي پيدا كردن غذا دچار مشكل شد.🐈 چون گله اي كه براي چرا به آن كوه و چمنزار مي آمد يك چوپان دلسوز و يك سگ دقيق داشت. آنها مواظب هر اتفاقي در گله بودند.🐏🐏 گرگ گرفتار شده بود و نمي دانست چكار بكند تا اينكه يك روز اتفاق عجيبي افتاد. او يك پوست گوسفند را پيدا كرد. گرگ آنرا برداشت و بسرعت فرار كرد. روز بعد گرگ با دقت پوست را روي خودش انداخت و خودش را به شكل يك گوسفند درآورد و هنگاميكه گله در صحرا مشغول چرا بود به ميان آنها رفت. گوسفندها متوجه وجود گرگ نشدند. يكي از بره ها به كنار او آمد گرگ ناقلا به او گفت: كمي آنطرف تر علف هاي خوشمزه تري وجود دارد و بره بيچاره به دنبال گرگ از گله دور شد. خلاصه آن روز گرگ بدجنس توانست شكار خوبي را پيدا كند. تا مدتها گرگ به گله مي آمد و به روش هاي مختلف گوسفندان را فريب مي داد. و گوسفندها هم فريب ظاهر گرگ را مي خوردند و حرف هاي او را قبول مي كردند. اين ماجرا مدتها ادامه پيدا كرد. البته چوپان و سگ گله بعد از مدتها توانستند به علت ناپديد شدن گوسفندها پي ببرند و گرگ بدجنس را حسابي ادب كنند. ولي...ولي حيف كه يك عده گوسفند ساده گول گرگ را خورده بودند و ديگه در ميان گله نبودند. 🐏 قصه دوم: زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت. یک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدایش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین. زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود.✨ اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام... هام... هام... ستاره ها را خورد. ماه را هم خورد. یک دفعه همه جا تاریک شد.🌚 زرافه کوچولو ترسید. مادرش را صدا زد. اما او کجا و مادرش کجا! مادرش آن پایین بود و خودش این بالا. زرافه کوچولو گریه اش گرفت فریاد زد: فرشته ی آرزو کجا هستی؟ اما فرشته ی آرزو رفته بود تا آرزوی یک کوچولوی دیگر را برآورده کند. زرافه کوچولو سرش را روی یک تکه ابر گذاشت. این قدر گریه کرد که خوابش برد. صبح که بلند شد، سرش روی شکم گرم و نرم مادرش بود. زرافه کوچولو خندید. همه ی این ها ... یک خواب بود.💤👻💤 کانال قصه های کودکانه @Ghesehayekoodakane
🐑 یک روز بره‌ها مشغول بازی و علف‌ خوردن بودند که ... سر و کله‌ی دو تا گرگ گرسنه پیدا شد. مادر فریاد زد: بچه‌ها! فرار کنید! و هر سه دویدند. اما یکی از بره‌ها پایش درد گرفت و ایستاد. ناگهان بره چشمش به شیری افتاد که روی علف‌ها خوابیده بود. بره دوید و رفت کنار شیر نشست. گرگ از ترس یک قدم هم جلوتر نرفت. چون شیر بیدار شده بود! گرگ رفت. شیر دوباره خوابید و بره کوچولو پیش مادرش برگشت. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
یك بچّه كلاغ بود كه نمي توانست پرواز كند. بابا كلاغه و مامان كلاغه، هر كار ميکردند فايده نداشت. بچّه شان پرواز را ياد نمي گرفت. آن ها تصميم گرفتند براي او، معلّم پرواز بگيرند. معلّم پرواز آمد. پريد بالاي درخت و به بچّه كلاغ گفت: سرت را بالا بگير بال هايت را باز كن. بدنت را كش بده. حالا بپر! بچّه كلاغ پريد پايين. اتّفاقاً زَير پايش یک بادكنك، توي هوا بود. بچّه كلاغ با سَر افتاد روي بادكنك. نوكش خورد به بادكنك. بادكنك ترق تر کید. بچّه كلاغ ترسيد. فرار كرد به آسمان. رفت و رفت. از ابرها هم بالاتر رفت. بابا كلاغه و مامان كلاغه، با خوشحالي داد زدند: آفرين!... آفرين! معلّم پرواز هم گفت: چه قدر زود ياد گرفت راستي كه بچّه ي زرنگي داريد! 🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦚طاووس و مرغ ماهی خوار🦚 🦚روزی یک طاووس به یک مرغ ماهی خوار برخورد. نگاهی به او کرد و گفت: "خیلی برای تو متاسفم. تو خیلی پرهای کم و زشتی داری. به رنگ پرهای من نگاه کن که چه زیباست!" 🦚مرغ ماهی خوار لبخندی زد و گفت: " درسته که تو پرهای زیبایی داری. درسته که تو از من زیباتری. اما عوضش من میتوانم بر فراز آسمان پرواز کنم و همه ی دنیا را ببینم. اما تو فقط میتوانی در همین اطراف بخرامی و راه بروی. پس بدان که هرکس ویژگی های مثبت و منفی خودش را دارد، و نباید به همدیگر فخر بفروشیم" 💕 🦚💕 ╲\╭┓ ╭ 🦚💕 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✨🌹مسخره نكردن🌹✨ امام حسن (علیه السلام) و امام حسين(علیه السلام) در حال بازي بودند پير مردي را ديدند كه مشغول وضو گرفتن بود اما وضويش اشتباه بود آنها دست از بازي كشيدند كنار آب رفتند بدون اينكه او را مسخره كنند و يا اشتباهش را به رويش بياورند مشغول وضو گرفتن شدند و با صداي بلند (طوري كه پير مرد بشنود)، مي­گفتند وضوي من كامل­تر است تا پيرمرد نگاه كند بچه­ ها به پير مرد گفتند: وضوي كدام­يك از ما كامل­تر است؟ وقتي وضوي بچه­ ها كامل شد، پيرمرد گفت : عزيزان من وضوي هر دوي شما صحيح است و من اشتباه مي­ كردم. 🌹 ✨🌹 🌹✨🌹 ✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸خواهش دعا شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیه السلام آمد و گفت: «درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، که خیلی فقیر و تنگدستم.» امام: «هرگز دعا نمیکنم.» چرا دعا نمیکنید؟! برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزی را پی جویی کنید و طلب نمایید اما تو می‌خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی!» نکته آموزنده: برای به دست آوردن هر چیزی ابتدا باید تلاش و در کنار تلاش دعا کنیم. 🌸ضرب المثل: از تو حرکت از خداوند برکت 🌼نویسنده:استاد شهید مرتضی مطهری ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4