eitaa logo
قصه های کودکانه
34هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
911 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمو زنجیر باف 👆👆👆 🎲 🎨🎲 🎲🎨🎲 🎨🎲🎨🎲 🎲🎨🎲🎨🎲 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐪شتر 🐏قوچ و 🐄گاو روزی روزگاری شتر، گاو و قوچی در راهی با هم می‌رفتند که گیاهی را برای خوردن یافتند. قوچ گفت: «دوستان اگر ما این گیاه را میان خود تقسیم کنیم هیچ کدام از ما سیر نمی‌شود. بهتر است که هرکدام از ما سنش نسبت به دیگران بیشتر بود، این گیاه را بخورد.» قوچ گفت: «من همزمان با تولد قوچ حضرت ابراهیم (ع) که او را به جای اسماعیل قربانی کرد به دنیا آمده‌ام.» گاو گفت: «من قُل و لنگۀ دوم گاو حضرت آدم (ع) که صبح زود برای شخم زدن زمین استفاده می‌کرد هستم.» وقتی شتر از گاو و قوچ دو حرف و ادعای شگفت‌انگیز و حیرت‌آور شنید سرش را پایین آورد و بدون سر و صدا علف را به دهان گرفت و خورد و گفت: «تا زمانی که من این هیکل بزرگ و گردن دراز را دارم احتیاجی به گفتن سنم ندارم. همه می‌دانند من از شما کوچکتر نیستم و همه هم‌جنسان من می‌دانند نهاد من از شما پاکتر است زیرا شما برای به دست آوردن این گیاه کوچک به دروغ متوسل شدید ولی من از گردن بلند خود استفاده کردم. همه می‌دانند که در این عالم وسیع خداوند هزاران نوع گیاه را برای خوردن ما آفریده است. اوست که با باران رحمت خود این گیاهان را از زمین می‌رویاند، پس ما چرا باید برای گیاهی به این کوچکی دروغ بگوییم؟ این کار شما باعث از بین رفتن روزی و نعمت خدا برای تمام موجودات می‌شود.» قوچ و گاو که این حرف شتر را شنیدند از کار خود پشیمان شدند و تصمیم گرفتند هرگز دروغ نگویند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
پیداکردن کار برای سوسک کوچولو_صدای اصلی_426703-mc.mp3
7.45M
🌼پیدا کردن کار برای سوسک کوچولو 🌸در یک جنگل بزرگ سوسک سیاه و قشنگی زندگی می‌کرد. کار سوسک قصه‌ی ما، فقط خوردن وخوابیدن بود... 🌸بهتره ادامه‌‌ی داستان رو بشنوید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅افزایش قد کودک با 8 راه ساده: 1⃣ تغذیه‌ی مفید 2⃣ تمرین‌های کششی 3⃣ تمرین‌های آویزان شدن 4⃣ تمرین تقویت مچ پا 5⃣ طناب بازی 6⃣ شنا 7⃣ دویدن نرم و آرام 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦊قصه جالب روباه پوستین دوز🦊 روزی روزگاری، روباهی پوستینی پیدا کرد. جلو رفت و آن را برداشت. خوب نگاهش کرد و با خود گفت: «عجب پوستین خوب و گرمی است. آن را بردارم، به دردم می خورد.» روباه، پوستین را روی دوشش انداخت و به راهش ادامه داد. در بین راه، گرگی به روباه رسید. با تعجب به او نگاه کرد. جلو رفت و پرسید: «عجب پوستین خوبی داری!» روباه گفت: «بله، پوستین گرم و نرمی است. زمستان که بشود، راحتم. دیگر از سرما نمی ترسم، این پوستین از پوست گوسفند درست شده. پشم های بلند آن مرا گرم نگه می دارد.» گرگ با حسرت به پوستین نگاه کرد. روباه فهمید که گرگ هم دلش می خواهد پوستینی مثل او داشته باشد، در همان لحظه نقشه ای کشید تا به گرگ کلک بزند. پس به گرگ گفت: «می خواهی پوستینی مثل این داشته باشی؟» گرگ گفت: «بله، خیلی دلم می خواهد.» روباه گفت: «اینکه کاری ندارد. خیلی راحت می توانی صاحب یک پوستین شوی.» گرگ گفت: «چطوری؟» روباه گفت: «کار من پوستین دوزی است. خودم برایت یک پوستین خوب می دوزم. فقط یک شرط دارد.» گرگ پرسید: «چه شرطی؟» روباه گفت: «شرطش این است که یک گوسفند شکار کنی و برای من بیاوری، من هم با پوست آن، پوستینی برایت می دوزم.» گرگ خوشحال شد و رفت. گوسفندی شکار کرد و آن را نزد روباه برد. روباه گوسفند را گرفت و گفت: «سه روز دیگر بیا و پوستینت را تحویل بگیر.» سه روز بعد، گرگ سراغ روباه آمد و پرسید: «پوستین من حاضر است؟» روباه گفت: «نه. گوسفندی که آورده بودی، خیلی کوچک بود. پوستش برای یک پوستین کافی نبود. گوسفند دیگر بیاور.» گرگ رفت و گوسفند دیگری آورد. روباه با خوشحالی آن را گرفت و گفت: «سه روز دیگر بیا! پوستینت حاضر است.» اما سه روز بعد، وقتی گرگ به خانه روباه رفت، پوستین حاضر نبود. روباه گفت: «گوسفندی که آورده بودی، پوستش را کندم. دیدم پوست خیلی نازکی دارد. پوستینش خوب در نمی آید. باید گوسفند دیگری بیاوری.» گرگ رفت و سومین گوسفند را آورد. روباه هم گفت که سه روز دیگر بیاید و پوستین را ببرد؛ اما سه روز بعد، باز هم پوستین حاضر نبود. این بار هم روباه خواسته بهانه ای بیاورد؛ اما گرگ خیلی عصبانی شده بود. روباه را به کناری پرت کرد و داخل خانه اش شد تا ببیند چه خبر است. دید کلی پوست و استخوان گوسفند در حیاط خانه روباه ریخته است. همه چیز را فهمید. به طرف روباه دوید تا حقش را کف دستش بگذارد. که روباه پا به فرار گذاشت. رفت که رفت. هنوز هم که هنوز است، روباه از دست گرگ فراری است و خودش را به او نشان نمی دهد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸حضرتِ معصومه (س) از بچگی دیوونهٔ ضریح و صحن و کَفترام یه زائر کوچیکمُ غلامِ خواهرِ رضام با دستِ راست رو سینه ام با بغض و آهِ تو صِدام از تهِ دل آروم میگم حضرتِ معصومه سلام ببخش اگه دیر اومدم برای عرضِ احترام یکَم سَرَم شلوغ شده درگیرِ کار های بابام راستی بابام حالِش بَده سلام رِسوند و گفت بیام سلامتی شو از شما خانومِ محترم بِخوام دُعا کنید پیشِ خدا انشاالله خوب شه زود بابام ریحانه آبجیمِ خانوم کوچیک ترین تو خواهرام یه نقاشی کشیده بود از کربلا وُ از امام انداختمش تویِ ضریح می‌گفت که جایزه میخوام راستی میشه یه چیز بِگم یه حرفی مونده رو لَبام یه خواهشی دارم خانوم دلتنگِ مشهدُ الرِضام امام رضا گفته سه جا به یاریِ شما میام به وقتِ مرگ ، پُلِ صِراط حسابرسیِ زائرام میام و با حضورِ خود میشم براشون اِلتیام رؤیای مشهدُ الرضا شده خیال این شَبام دعا کُنید برای من منی که زائر شمام زیادی حرف زدم خانوم حرفم رو میکُنم تمام شما رو دوست دارم زیاد به قدِ این دو تا چِشام فقط میگم که عاشقم همین و دیگه والسلام 🌸🌼🍃🌸🌼 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَاطِمَةُ المعصومه اشْفَعِي لَنَا فِي الْجَنَّةِ 🌼شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
امام صادق (ع): اِعدلوا بَين اَولادکُم كَما تُحبّونَ اَن يَعدِلُوا بَينَكُمْ. بين فرزندان خود به عدالت رفتار کنید، همان طور كه مايليد فرزندان بين شما به عدل رفتار كنند. بحار الانوار 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼نماز ِ جماعت گُلم بِخون همیشه نماز و به جماعت یادِت نَره عزیزم که داره این عبادت در محضرِ خداوند ثوابی بی نهایت نمازِ به جماعت گُلم میخواد لیاقت اگر که مادرِت گفت بُرو ، بِگو اطاعت بِکُن تشکر از او که داره او رضایت نِشَستنِ تو مسجد داره هِزار کرامت یِکیش اینِ که داری تو با خدا رفاقت وقتی که توی مسجد قرآن کُنی تلاوت دعایِ تو عزیزم زودتر میشه اجابت یادِت نَره همیشه رعایتِ نظافت لباسِ نو تَنِت کُن بِمون تو با طهارت حقوقِ دیگران رو بِکُن گُلم رعایت نَشین تو جای هیچکس که داره بَس کراهت قَشنگه عمر و جونم که باشی با متانت شادی کُنی عزیزم تو روزایِ ولادت نگه داری تو حُرمَت به روزای شهادت خلاصه عمر و جونم میری بهشت تو راحت اگر صدا کُنی تو خدا رو با اِرادت 🍃شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قسمت: تابلو درخت با آموزش های خانم بهار همراه باشید و تو این رزها با کوچولوهاتون کاردستی های ساده درست کنید. با این کار علاوه بر اینکه سرگرمشون میکنید با یه اسباب بازی ساده شادشون میکنید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺یه بازی مهارتی فوق‌العاده مگه از این بازی ساده‌ترم داریم😉 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر میلادِحضرتِ‌ معصومه‌ سلام الله علیها مبارکباد 🔸✨🔶✨🔸 میلادِ توگشته‌پُرزِنور وشادی معصومه‌‌به‌زندگی‌تو‌معنادادی آزاده‌زنی و تا اَبد خواهی‌بود الگویِ زن و زندگی و آزادی 🔸✨🔶✨🔸 🌼شاعر سلمان آتشی صلی الله علیکِ یا بنتَ موسی بن جعفر یا فاطمة المعصومة 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نگاهی به زندگانی حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام)_فصل اول_429040-mc-mc.mp3
16.41M
🌼نگاهی به زندگانی حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 🌸شهر مدینه چشم به راه تولد کودکی از خاندان پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. خانه‌ی امام کاظم (علیه‌‌السلام) حالوهوای دیگری داشت. نجمه، همسر آن بزرگوار، به امید تولد فرزندش روزشماری می‌کرد. شور و شادی در خانه امام موج می‌زد... 🌼برای آشنایی با زندگی کریمه‌ی اهل بیت، از تولد تا وفات ایشان، این کتاب یکی از منابع خوب برای رده‌ی سنی کودک و نوجوان است. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💟بازی کردن با غذا💟 ✅اینکه اجازه دهید فرزندتان با غذایش بازی کند به بهبود رشد مغز او کمک می کنید. ✅بچه هایی که برای بازی با غذای بشقاب خود آزاد هستند،محتویات بشقاب خود را بهتر درک می کنند و تفاوت بین سبزیجات یا دیگر مواد را بهتر تشخیص می دهند. ✅اگر علاقه دارید که خودتان با قاشق به فرزندتان غذا دهید، زمانی را هم برای بازی کردن با غذا در اختیار فرزندتان قرار دهید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐یک گلدان جالب و زیبا درست کنید در این روز بزرگ لذت ببرید.💐 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🌿🐑 ماتکو ، گوسفند تپل🐑🌿 یکی بود یکی نبود ، در یک دشت سرسبز و بزرگ در جایی که فاصله زیادی با شهر داشت یه گله گوسفند توی یک مزرعه زیبا کنار همدیگه زندگی میکردن.اون روز هم مثل همه روزهای دیگه گله گوسفندا از صبح برای غذا خوردن و چرا کردن به دشت سرسبز و پر از علف رفته بودن و حالا هم که آفتاب داشت کم کم غروب میکرد خوشحال و شاد داشتن از چرا کردن بر میگشتن. همه گوسفندان راضی و شاد بودند به جز ماتکو. آخه اون بزرگ تر و چاق تر از اونی بود که بخواد از در جدید مزرعه رد بشه و بیاد تو. بیشتر از یک هفته بود که ماتکو داشت بیرون از مزرعه میخوابید و اینطور که داشت پیش میرفت مجبور بود امشب رو هم بیرون از مزرعه بخوابه. ماتکو یه گوسفند چاق و تپل بود و از زمانی که آقای مزرعه دار در مزرعه رو عوض کرده بود اون نتونست وارد مزرعه بشه و مجبور شده بود که بیرون از مزرعه بخوابه. ماتکو که میدید باز باید بیرون از مزرعه بخوابه سعی کرد که یه بار دیگه تلاش کنه و از در مزرعه بره تو ولی هر کاری کرد نشد که نشد حتی دوستاش هم به کمکش اومدن و شروع کردن به هل دادن ماتکو ولی ماتکو گنده تر از اونی بود که از در مزرعه رد بشه ، بعد اون با عصبانیت گفت:” آه ، باز این در به درد نخور، این اصلا منصفانه نیست” یوگی گوسفنده که دید ماتکو ناراحت شده بهش گفت :” ماتکو ورزش انجام بده ، ورزش بهت کمک میکنه که تو لاغر تر بشی ، بعد میتونی از در مزرعه رد بشی و بیای تو” فردای اون روز ماتکو تصمیم گرفت که با کمک دوستش یوگی شروع کنه به ورزش کردن و هر کاری که یوگی انجام میده ماتکو هم عین همون حرکت رو انجام بده تا لاغر تر بشه.خلاصه اونا شروع کردن به ورزش . روزهای زیادی گذشت… اما ماتکو هنوز خیلی گنده تر از اون چیزی بود که بتونه از در جدید مزرعه رد بشه. گوسفند دونده که دید ماتکو ناراحته بهش گفت :” ماتکو شروع به دویدن کن،آهسته دویدن باعث میشه که تو لاغرتر بشی و بعد هم بتونی از در جدید مزرعه رد بشی ” بنابراین ماتکو تصمیم گرفت هر روز به همراه دوست دونده اش آهسته شروع به دویدن کنه. اما روزها میگذشت و ماتکو هنوز هم برای رد شدن از در مزرعه زیادی چاق و بزرگ بود. تا اینکه یک روز گوسفند شناگر ماتکو رو دید و بهش گفت :” ماتکو شروع کن به شنا کردن ، شنا کردن به تو کمک میکنه که لاغر بشی و بعد هم بتونی از در مزرعه رد بشی و بیای تو” بنابراین ماتکو توی رودخونه شروع کرد به شنا کردن. اما اون هنوز هم خیلی چاق تر و بزرگ تر از اون چیزی بود که بتونه از در مزرعه رد بشه . ماتکو دیگه خسته و کلافه شده بود . یک روز که همینجوری ناراحت برای خودش نشسته بود بانی گوسفنده که یه گوسفند دوچرخه سوار بود پیش ماتکو اومد و بهش گفت :” شروع کن به دوچرخه سواری کردن ماتکو، دوچرخه سواری به تو کمک میکنه که لاغرتر بشی، اگر تو با دوچرخه سواری لاغر نشدی من کلاه خودمو میخورم” بعد هم شروع کرد به خندیدن. اما ماتکو خیلی ناراحت بود .اون با خودش گفت :” دیگه کافیه ، من فقط میخوام برم تو مزرعه و به خونه برگردم” به خاطر همین اون شروع کرد به فکر کردن و فکر کردن و بیشتر و بیشتر فکر کردن و بعد راه افتاد. چند روزی از ماتکو خبری نبود تا اینکه اون بالاخره به مزرعه برگشت ولی با یک برنامه و نقشه… حالا اون میدونست که میخواد چی کار کنه.ماتکو همراه خودش یه عالمه ابزار و وسیله اورده بود بچه ها. صبح روز بعد ماتکو سر جای مورد علاقه خودش از خواب بیدار شد. گوسفندای دیگه وقتی از خواب بیدار شدن از دیدن ماتکو توی مزرعه حسابی شگفت زده و مبهوت و متعجب شدن. اونا به ماتکو گفتن :” اما تو هنوز چاق و بزرگی ، چه جوری تونستی از در رد بشی و وارد مزرعه بشی؟” ماتکو با لبخند جواب داد :” من فقط به سادگی و آسونی در مزرعه رو یک کم پهن تر و بزرگ ترش کردم ، من خوب و شایسته و دوست داشتنی هستم و خودم رو همونجوری که هستم دوست دارم دقیقا همینطور که هستم” 🌿 🐑🌿 ╲\╭┓ ╭ 🐑🌿 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼نقاشی منظره 🌸ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
27.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼ویدیو آموزش نقاشی منظره 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بازی برای کودکان ۲ تا ۴ سال موثر است. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥳بازی گذاشتن لیوانها روی هم 👀دقت توجه و تمرکز 🙌تقویت حرکت ظریف دست 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ ✅نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد، نباید این جمله‌ها را به بچه‌ها بگویید چون اعتماد به نفسشان را از بین می‌برد و روی آینده آن‌ها اثر می‌گذارد: 🔸- بچه بی تربیت؛ بیخود 🔸- چند بار بهت گفتم؟ -🔸 چطور روت می شه این کارو بکنی؟ بعد از این همه خوبی که بهت کردم! 🔸- صبر کن برسیم خونه! 🔸- خنگ بازی در نیار! 🔸- اگه همه غذاتو بخوری، مامان خیلی خوشحال می شه. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🗯🔴رنگ قرمز🔴🗯 من رنگ قرمز هستم هیچ رنگی نیست رو دستم رنگ گیلاس،آلبالو شاتوت و رنگ لبو انار دونه دونه رنگ توی هندونه تمشک و توت فرنگی تاج خروس جنگی رنگ لب و دهانم سرخی رو زبانم رنگ شاد عروسی مهمونی و روبوسی ماهی قرمز حوض گل های لاله و رُز با نور قرمز من به آسمان سر بزن وقتی بارون می باره رنگین کمون می آره کوچولو با رنگ قرمز غمگین نباش هرگز 🗯 🔴🗯 🗯🔴🗯 🔴🗯🔴🗯 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸عنوان:لقمه بسیم بچه‌ی خوبی بود. پدرش ثروتمند بود بنابراین او هر چه را می‌خواست داشت. اما او نمی دانست که مردم فقیر چگونه زندگی می‌کنند. یک روز، زمانی که داشت می‌رفت تا فوتبال بازی کند، سگی به دنبال او افتاد. او به سرعت دوید اما سگ، او را در کوچه ای باریک به دام انداخت. در همان زمان، بسیم پایش را روی سنگی گذاشت و زمین خورد. زمانی که چشمانش را باز کرد پسری هم سن خود و مادر آن پسر را دید. مادرپسر داشت زخم‌های او را می‌بست. آن دو بسیم را از دست سگ نجات داده و به منزلشان برای تمیز کردن زخمش برده بودند. بسیم از آن‌ها تشکر کرد. او زمانی که خانه‌ی آن‌ها را دید بسیار تعجب کرد. وسایل خانه‌ی آن‌ها بسیار ساده و عادی بود. هنگامی که او برای خوردن غذا کنار آنها نشست احساس ناراحتی زیادی می‌کرد. احساس می‌کرد که هر لقمه که می‌خورد در گلویش گیر می‌کند. روز بعد بسیم مقداری غذا که توسط مادرش آماده شده بود را برای آن پسر و مادرش برد. سپس او با آن‌ها غدا خورد. این دفعه او هنگام خوردن حس بهتری داشت. خیلی زود این دو پسر با هم دوست شدند. بسیم بچه‌ی بسیار مهربانی بود. او در راستای حدیث بعدی از پیامبر عمل می‌کرد: "کسی که سیر است در حالیکه همسایه اش گرسنه است مسلمان نیست. " (ما آمن بی من بات شبعان و جاره جائع الی جنبه و هو یعلم به) 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نگاهی به زندگانی حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام)_فصل دوم_429041-mc.mp3
17.66M
🌼نگاهی به زندگانی حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌱 از راه که می‌رسید، پدر را می‌برد حمام. خودش لباس‌های پدر را می‌شست. می‌نشست کنار بابا، دست‌های چروکیده‌اش را نوازش می‌کرد و می‌بوسید. جوراب‌های پدر را می‌آورد و موقع پوشاندن، لب‌هایش را می‌گذاشت کف پای پدر. 🌱 مادر هم که در بیمارستان بستری بود، از سوریه که آمد بی‌معطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند؛ حتی برادر و خواهرها. وقتی با مادر تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را می‌کشید روی پاهای خستۀ مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، اشک‌های چشمش پای مادر را شست‌وشو می‌داد. 🌱کسی از حاج‌قاسم توصیه‌ای خواسته بود. چند بندی برایش نوشت که یکی‌اش احترام به پدر و مادر بود: «به خودت عادت بده بدون شرم، دست پدر و مادرت را ببوسی. هم آن‌ها را شاد می‌کنی، هم اثر وضعی بر خودت دارد.» 📚 از کتاب | گذری بر زندگی و رزم شهید حاج‌قاسم سلیمانی شهید رفاقت تا شهادت 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔵سن مناسب کودکان برای تنها گذاشتن در خانه چه سنی است؟ حتی اگر والدین احساس کنند که فرزندشان آمادگی تنها ماندن در خانه را دارد،‌ توصیـــه می‌شود تا زمانی که خود کودک تمایلی به این کار ندارد و از تنها ماندن راضی نیست، او را در خانه تنها نگذارید. در واقع، خواست و میل کودک در این مورد نقشی تعیین‌کننده دارد. برای بسیاری از خانواده‌ها اتفاق می‌افتد در موقعیتی قرار بگیرند که ناچار شوند فرزند خود را برای مدتی در خانه تنها بگذارند. البته، تنها گذاشتن کودک در خانه‌ راه‌ حلی است که معمولا توصیه نمی‌شود. بنابراین،‌ آن را تنها به عنوان آخرین گزینه ببینید. 🔶از چه سنی‌؟ یکی از مهم‌ترین سوال‌ها در این زمینه این است که از چه سنی می توان کودک را در خانه تنها گذاشت. برخی کارشناسان بالاتر از 8 سال و بسیاری‌ بالاتر از 10 تا 12 سال را سن شروع تنها گذاشتن کودک در خانه می‌دانند. بنابراین،‌ اگر فرزند شما کم‌تر از 8 تا 10 سال دارد،‌ به هیچ عنوان به تنها گذاشتن او در خانه فکر هم نکنید. اگر سن او بیشتر است، می‌توانید سایر شرایط لازم را در نظر بگیرید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نشست و برخاست ⚃هدف بازی: مهارت های حفظ تعادل ⚅سن بازیکنان: 6 تا 11 سال ⚁تعداد بازیکنان: 2 نفر به بالا شروع بازی:😍 همه کودکان به صورت چهار زانو و دست به سینه روی زمین می نشینند. هدف بازی این است که ببینیم چند نفر از کودکان می توانند بدون جدا کردن دست از سینه سرپا بایستند. هنگامی که یکی از کودکان موفق شد سرپا بایستد، بازی از ابتدا شروع می شود. 🍄 🌼🍄 🍄🌼🍄 🌼🍄🌼🍄 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸عنوان : شغـال و خُم رنگـرزی روزی روزگاری شغالی می‌خواست مانند طاوس زیبا شود برای همین به دکان رنگرزی رفت و خود را درون خُم رنگرزی انداخت و یک ساعتی آنجا ماند تا رنگ‌ها در موهایش نفوذ کند و رنگین شود. وقتی شغال از خُم بیرون آمد و در نور آفتاب قرار گرفت، بدنش پر از رنگ‌های سبز،سرخ،سرمه‌ای و زرد بود که می‌درخشید. شغال تصمیم گرفت زیبایی‌اش را به شغال‌های دیگر نشان دهد. شغال نزد دیگر شغال‌ها رفت. شغال‌ها به او گفتند: «این رنگ‌ها از کجا آمده و چه کسی تو را به این صورت در آورده است؟ این تکبر و خودستایی از چیست؟» یکی از شغالها جلو آمد و گفت: «ریاضت کشیده‌ای یا این که به کسی رحم کرده‌ای که به تو این مقام و زیبایی اعطا شده است؟ آیا ریاضت کشیده‌ای که این زیبایی به تو داده شود و با آن زیبایی به شغال‌ها دیگر فخر بفروشی و با این کارت ارزش ریاضت‌های خود را از بین ببری»؟ شغال رنگین از روی سکویی که ایستاده بود پایین آمد و با پنجه خود محکم به گردن شغال زد و گفت: «مگر این همه رنگ را که مانند لوح و کتیبه تمام زیبایی‌های دنیا را در خود دارد و مانند گلستانی از رنگ است نمی‌بینی به پای این همه زیبایی که در بدن من است بیفت تا تو را ببخشم.» شغال هم به ناچار تعظیمی کرد و پیش دیگر شغال‌ها برگشت. شغال رنگین رو به بقیه شغال‌ها گفت: «شغال‌ها از این به بعد من را شغال ننامید زیرا کدام شغال رنگ‌ها و زیبایی مرا دارد؟» شغال‌ها دور او را گرفتند و گفتند: «پس از این به بعد تو را چه بنامیم.؟» شغال گفت: «از این به بعد مرا طاووس نام نهید.» شغال‌ها به شغال رنگین گفتند: «طاووس نر وقتی در گلستان می‌رامد جلوه خاصی به گلستان می‌دهد آیا تو هم وقتی راه می‌روی آن طور راه می‌روی و مانند او زیبا هستی؟» شغال گفت: «نه من نمی‌توانم مانند او با ناز راه بروم.» شغال‌ها از شغال رنگین پرسیدند: «آیا می‌توانی مانند طاووس صدا در آوری؟» شغال گفت: «نه نمی‌توانم.» شغال‌ها که این پاسخ‌ها را از شغال رنگین شنیدند گفتند: «سرور ما وقتی نه می‌تواند مانند طاووس راه برود و نه می‌تواند مانند او صدا کند پس چطور ادعای طاووسی می‌کند؟ تو با این رنگ‌های دروغین و ادعاهای بی‌اساست چطور می‌خواهی به درجه و مقام طاووس در زیبایی برسی؟» شغال که دید جوابی برای گفتن ندارد، دمش را گذاشت روی کولش و خجل و سر افکنده از شغال‌ها دور شد و از آن سرزمین رفت و دیگر به آنجا برنگشت. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر ﴿چادرحجابِ‌برتر﴾ یه شب توو مشهد دیدم خوابِ امامِ زمان آقا به من فرمودند: ای دخترِ مسلمان 🌸🔸🌸 اگر میخوای تا آخر یارِ خدا بمونی این چادرو نگهدار تا جایی‌که میتونی 🌸🔸🌸 چادر حجابِ زهراست که هدیه‌ای به ماهاست تویِ زمونه‌یِ ما حجاب یه رسمِ زیباست 🌸🔸🌸 چادر حجابِ برتر تاجِ خدایی برسر دوسِت‌میداره‌هرکه میگه‌ الله‌اکبر 🌸🌼🍃🌼🌸 🍃برای دوستان با ذکر نام کانال قصه های کودکانه ارسال کنیم.🔶 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔢آموزش ریاضی🥳 🧐یادگیری کسر از طریق بازی🥳 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4