eitaa logo
قصه های کودکانه
33هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
873 ویدیو
304 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼کودکی که بزرگ بود زمان های بسیار دور، یک امام بسیار مهربان زندگی می کرد. بله بچه های زرنگ! این امام کسی نبود جز امام هادی (ع) که امام دهم ما شیعیان بود. یک حدیث و روایتی کوتاه از زمان کودکی امام هادی (ع) روایت شده است که شاید آن را نشنیده باشید. در زمان معتصم عباسی، امام جواد (ع) را با زور از مدینه به بغداد آوردند. وقتی امام جواد را به بغداد بردند، امام هادی که پسر امام جواد بود و تنها شش سال سن داشت به همراه خانواده خود در مدینه باقی ماند. بعد از این که امام جواد را نزد معتصم آوردند، او از خانواده حضرت جواد سوال کرد و زمانی که متوجه شد امام جواد پسری شش ساله در مدینه دارد گفت: این که او پسری شش ساله دارد بسیار خطر آفرین است و باید فکر مناسبی برای آن بکنیم. معتصم که مرد بد ذات و شروری بود دستور داد یکی از افرادش به مدینه برود و یکی از دشمنان سرسخت اهل بیت را بیابد و امام هادی را به دست او بسپارد. هم چنین از آن فرد بخواهد معلم او باشد و او را به گونه ای تربیت کند که در آینده دشمن خاندان خود و دوست دار خلافت عباسی باشد. آن فرد از بغداد به مدینه رفت و در مدینه یک عالم به نام الجنیدی یافت که از مخالفان سرسخت اهل بیت پیامبر بود. امام هادی را به الجنیدی سپرد و به او گفت: این کودک را به تو می سپارم و از حالا تو معلم او هستی. اجازه نده هیچ شخصی با او رفت و آمد بکند و او را طبق خواسته حکومت عباسی تربیت کن. مدتی گذشت و خبری از امام هادی (ع) نبود. در یکی از روزها یکی از مامور های خلافت عباسی الجنیدی را ملاقات کرد و از او پرسید: آن کودکی که به دستت سپرده بودند اوضاع و احوالش چطور است؟ الجنیدی گفت: چرا می گویید کودک؟ مگر او کودک است؟ هر زمان که خواستم مساله ای از ادب به او یاد بدهم، او در های بسیاری از ادب و علم به روی من باز می کرد و من از او می آموختم. یک روز که وارد حجره من می شد، قصد داشتم به او سخت بگیرم، گفتم سوره ای از قرآن بخوان. او گفت کدام سوره را بخوانم و من گفتم سوره آل عمران را بخواند که بسیار دشوار است. همان بچه شش ساله تمام سوره آل عمران را خواند و جاهایی که مشکل بود را به من آموخت. این ها بچه نیستند! عالم به تفسیر و حافظ کل قرآن هستند. ارتباط میان آن کودک که ولی خداوند بود با آن مرد ادامه پیدا کرد تا جایی که الجنیدی به یکی از شیعیان و دوست داران اهل بیت پیامبر تبدیل شد. بچه ها، امام هادی در آن زمان فقط شش سال سن داشت و بسیار هم سختی کشیده بود. دوری از پدر و مادر و سخت گیری های حکومت عباسی خیلی ایشان را اذیت می کرد اما، امام دانای ما با رفتار درست و توسل به قرآن کریم حتی دشمن خودشان را به یکی از دوست داران ائمه تبدیل کردند. پس چه خوب است این امام بزرگوار را به عنوان الگوی زندگی خود قرار بدهید. ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
:داستان غدیر 🌸در داستان غدیر ، ما به زمان پیامبر اکرم (صلوات‌الله علیه) می‌رویم و با شخصیت‌های داستان در آن زمان همراه می‌شویم. 🌸محسن که در اولین سفر حجش در غدیرخم نیز حضور داشته، ماجرای آن روز بزرگ تاریخی را برای خواهر و برادر کوچکترش تعریف می‌کند. 🌼خطبه‌ی غدیر از مهم‌ترین مفاهیم اسلامی و عیدغدیر از بزرگ‌ترین اعیاد مسلمانان است. 🍃در «داستان غدیر» خطبه‌ی غدیر درقالب نمایش برای کودکان بازگو می‌شود. 🌼شنیدن این نمایش جذاب را برای آشنایی با خطبه‌ی غدیر پیشنهاد می‌کنیم. 🌸دسته بندی: کودک 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
:قهرمان غدیر 🌸امام علی (علیه‌السلام) نخستین جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از کودکی در کنار پیامبر بودند. ایشان در اوج جوانی به پیامبر اسلام (ص) ایمان آوردند و از همان دوران خداوند ایشان را جانشین آخرین پیامبر خود قرار داد. 🌸چرا در روز ۱۸ ذی‌الحجه پیامبر (ص) دست علی بن ابی‌طالب (ع) را به‌عنوان وصی و جانشین خود بالا برد؟ 🌼کتاب «قهرمان غدیر» به‌دنبال پاسخ‌گویی به همین پرسش است. کسی جانشین پیامبر شده که مولود کعبه است، در دامان پیامبر بزرگ شده و در ده‌سالگی به پیامبر ایمان آورده و ایشان را حمایت کرده‌است. 🌸علی هنگام خطر در بستر پیامبر خوابیده و در جنگ‌ها از خود دلاوری نشان داده است. پس او، برای رسیدن به مقام جانشینی آن حضرت، از همه شایسته‌تر است. 🍃کتاب «قهرمان غدیر»، با هشت داستان زیبا، کودکان را با شایستگی علی ابن ابی‌طالب برای این مقام و حقیقتِ انتصاب آن حضرت در روز عید غدیر آشنا می‌‌کند. عید غدیرخم، روز شادی دل امیرمؤمنان (ع) است. ما نیز هرسال این روز را گرامی می‌داریم و شادمانی می‌کنیم. به دیدار علما و بزرگان دین می‌رویم. به خانه‌ی سادات سرمی‌زنیم. «ما هرگز عید غدیر را فراموش نخواهیم کرد. 🌸دسته بندی: کودک 🌼قصه در مطلب بعدی👇 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 قهرمان غدیر 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸شعر ﴿ عید غدیر ﴾ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸دوبـاره از راه رســـــید 🌱جشنِ غدیر روزِ عیـد 🌸لبـاسـهامون نـو شــدن 🌱به لطفِ عیـــدِ سعیــد 🍃🌸 🌸ما عـاشقانِ امـــیر 🌱تو روزِ عــیدِ غـدیر 🌸به نامِ مولا میدیم 🌱نذریــهای دلــپذیر 🍃🌸 🌸مولای ما حیدره 🌱نایـــبِ پــیغمبـــره 🌸بر همه‌ی شیعیان 🌱کـوثـرِ او مـادره 🍃🌸 🌸گــفته خـــــــدا یاعـــلی 🌱دوســت و ولـــی منی 🌸تـو دوستِ هرمؤمن‌و 🌱دشــمنِ اهــریمنی 🍃🌸 🌸شکرِخــدا که هــمه 🌱شیعه‌ی آن حیدریم 🌸اسـمِ عــلی را هــمه 🌱تـوی اذان مـیبریم ۱🌸🍃 🌸دوسِت داریم یا علی 🌱مــا هــمه یـک عالمه 🌸عـــیدِ غـــدیرِت امـــیر 🌱شـــاده دلِ فــــــاطمــه 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان آتشی ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 قهرمان غدیر 🌸با ارسال مطالب 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر ﴿ عید غدیر ﴾ 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸دوبـاره از راه رســـــید 🌱جشنِ غدیر روزِ عیـد 🌸لبـاسـهامون نـو شــدن 🌱به لطفِ عیـــدِ سعیــد 🍃🌸 🌸ما عـاشقانِ امـــیر 🌱تو روزِ عــیدِ غـدیر 🌸به نامِ مولا میدیم 🌱نذریــهای دلــپذیر 🍃🌸 🌸مولای ما حیدره 🌱نایـــبِ پــیغمبـــره 🌸بر همه‌ی شیعیان 🌱کـوثـرِ او مـادره 🍃🌸 🌸گــفته خـــــــدا یاعـــلی 🌱دوســت و ولـــی منی 🌸تـو دوستِ هرمؤمن‌و 🌱دشــمنِ اهــریمنی 🍃🌸 🌸شکرِخــدا که هــمه 🌱شیعه‌ی آن حیدریم 🌸اسـمِ عــلی را هــمه 🌱تـوی اذان مـیبریم ۱🌸🍃 🌸دوسِت داریم یا علی 🌱مــا هــمه یـک عالمه 🌸عـــیدِ غـــدیرِت امـــیر 🌱شـــاده دلِ فــــــاطمــه 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان آتشی ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸 داستان خبربزرگ 🍃فرمت:پی دی اف 🌼ویژه عید غدیر 🌸قصه تصویری 🔹 «خبربزرگ» شامل ۱۰ داستان کودکانه از واقعه‌ی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر کودکان با مفاهیم عید غدیر است. 🌼قصه در مطلب بعدی 👇 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کودکان.pdf
7.37M
🌼پی دی اف 🌸عنوان:خبر بزرگ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔶شعر ده مورداز آدابِ ﴿عیدغدیر﴾ 🔸✨🔶✨🔸 غدیراست ولباسِ‌نو بپوشیم همه درجشن‌ودرشادی‌بکوشیم 🌸🔸🌸 چه موکبهاکه برپاگشته هرجا خیابانها چراغان گشته زیبا 🌸🔸🌸 در این عیدِ ولایت میهمانها پذیرایی شوند ازدستِ‌مولا 🌸🔸🌸 دراین ایام هم یک عدّه مردم روند شاه‌ِچراغ و مشهد وقم 🌸🔸🌸 پدر تقدیم دارد هدیه‌ای چند که تا فرزند گردد شاد و خرسند 🌸🔸🌸 یتیمان را ببینی شاد وخندان که‌شد‌برمستمندان‌لطف‌واِحسان 🌸🔸🌸 هرآنکس‌باشدَش‌‌ توش وتوانی کند دعوت به رسمِ میزبانی 🌸🔸🌸 که تا همسایگان وآشنایان براو باشند دراین روز مهمان 🌸🔸🌸 بخوانیم یا علی مولا به شادی کزین بهتر نباشد ذکر و یادی 🌸🔸🌸 شود پیمان و عهد شیعه تجدید دراین جشنِ‌بزرگ و بهترین عید 🌸🔸🌸 همه با هم برادر بامحبّت بخوانیم صیغه‌ی عقد اُخوّت 🌸🔸🌸 به هرجا عطرِمولا را ببوییم ولایت را به هم‌تبریک گوییم 🌸🔸🌸 خداوندا ظهورِ مهدیش را برایِ عاشقان نزدیک فرما 🌸🔸🌸 بوَد چشمِ امیدِ ما به آن روز همان روزِ‌ظهور‌ و بختِ پیروز 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان آتشی 🌸🌼🍃🌼🌸 ده‌ مورد از آداب👇 لباس نوپوشیدن شرکت درجشن غدیر تبریک‌گفتن‌به‌یکدیگر پرچم زدن و چراغان کردن پذیرایی از مردم رفتن به زیارت امام و امام زادگان هدیه دادن به یکدیگر اکرامِ یتیمان و انفاق به مستمندان دعوت‌مردم‌برسرسفره‌میهمانی برادرشدن‌باهم‌باخواندن‌‌ صیغه‌ی برادری لطفاارسال برای دوستان🌸 ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼عید غدیر خم 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼قصه زیبای غدیر مژده مژده بچه‌ها، شادی کنین اومده عید امير المؤمنين حالا قصه غدیر رو بشنوین کی میدونه اسم این عید چیه ؟ همیشه این قصه رو با هم بگین آفرین عید غدیره آفرین توی اون گرمای سوزان غدیر وحی فرمود خداوند قدیر ای رسول من بگو به مردمان بعد من علی است بر شما امیر روی منبر چون نبی جا بگرفت دست او دست علی را بگرفت آی مسلمونا اینه امیرتون امام بی مثل و بی نظیرتون قصه ما قصه واقعيه مثل قصه های قرآن مبین شده اندمیان جمع مسلمین از شترها همگی پیاده شین حالا نوبت اینه که بدونین کیه از بهر پیمبر جانشین این علی امام و رهبر شماست این نه حرف من باشه حرف خداست هر کی با علی باشه بهشتیه هر کی با او نباشه دوزخیه تا سه روز یاران آن رهبر دین خیمه هاشونو زدن در اون زمین هی میگفتن یا علی مبارکه به به ای مولا امیر مؤمنین 🌼محمد تقی ساداتیه ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼او به جای من بسم الله الرحمن الرحیم من و سعید کنار خیابان منتظر ماشین بودیم داشت باران می بارید یک دفعه یک ماشین مدل بالا جلوی پای ما ایستاد. همسایه مان بود شیشه را داد پایین و گفت : سوار شوید. من با تردید نگاهش کردم و گفتم : ممنون شما بروید ما منتظر آقا مهدی هستیم شیشه را داد بالا و رفت. سعید با تعجب نگاهم کرد و گفت: چرا سوار ماشینش نشدیم؟ حالا مجبوریم زیر باران بمانیم. گفتم: دوست نداشتم سوار ماشینش شوم . سعید پرسید چرا؟! گفتم: دیشب داشت با پدرم سر یک موضوعی بحث میکرد سعید پرسید: چه موضوعی؟ گفتم : داشت میگفت حضرت محمد بعد از خودش امام علی را بعنوان جانشین معرفی نکرده است با تعجب گفتم واقعا؟ آخر چرا این حرف را زده؟ : شانه ام را دادم بالا و گفتم .نمیدانم حرفش عاقلانه نیست همسایه باغمان رفت کربلا باغش را سپرد به ما. معلم قرآن مان رفت بیمارستان پیش همسرش کلاس قرآن را سپرد به آقای علوی. راننده سرویس مان هم که رفت شهر خودش ما را رها نکرد و به جای خودش راننده معرفی کرد. مدیرمان هم که نیامد اردو به جای خودش معلم تاریخ مان را فرستاد . یک روز هم که مبصر کلاس نبود آقای مدیر من را به جای او انتخاب کرد. آخر چطور میشود رسول خدا که عاقل ترین شخص روی تمام زمین است به جای خودش کسی را معرفی نکرده باشد اینها دروغ میگویند یا از حقایق تاریخی بی خبرند. ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼دستور خدا جبرییل از آسمانهای خیلی دور پر زد و آمد پیش پیامبر خدا روز چهاردهم ماه ذی حجه بود اعمال حج داشت تمام می شد. جبرییل گفت: ای پیامبر ،خدای بزرگ گفته است از امروز همه باید به حضرت علی بگویند «امیرمؤمنان »بعد خودش جلو آمد و به حضرت علی گفت: سلام بر تو ای امیر مؤمنان پیامبر خوشحال شدند و به یارانشان گفتند: فرشته ی بزرگ خدا میگوید همه باید به حضرت علی بگویید امیر مؤمنان. یاران پیامبر هم یکی یکی آمدند و به حضرت علی گفتند: درود بر تو ای امیرمؤمنان . آن روز فقط دو نفر از منافقان که پیامبر و حضرت علی را دوست نداشتند به پیامبر خدا اعتراض کردند و گفتند :این دیگر چه دستوری است؟ پیامبر هم ناراحت شدند و گفتند: من هیچ وقت از خودم حرفی نمیزنم این دستور خداوند است حالا بروید به حضرت علی علیه السلام بگویید :سلام بر تو ای امیرمؤمنان ، اما آنها باز هم قبول نکردند و دستور خدای بزرگ را انجام ندادند. ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
آرزوی سلیمه قاصدک آمد و روی دامن سلیمه نشست. سلیمه خندید و آرام قاصدک را برداشت. سعید گفت:« یک آرزو کن و قاصدک را رها کن» سلیمه چشمانش را بست و مشتش را باز کرد و بالا گرفت، قاصدک را فوت کرد. پدر در حالی که بار شتر را مرتب می‌کرد گفت:« بیایید بچه‌ها! چرا معطلید؟ راه بیفتید» سلیمه بلند شد و دوید؛ سعید دنبالش رفت و گفت :«چه آرزویی کردی؟» سلیمه قدم زنان گفت:«بگذار برآورده شود می‌گویم» سعید نفس زنان گفت:«الان بگو شاید اصلاً برآورده نشد.» سلیمه اخم‌هایش را در هم کرد و گفت:« می‌شود» سعید با لب‌ولوچه آویزان گفت:« حالا بگو من برادرت هستم، به کسی نمی‌گویم» سلیمه کمی فکر کرد و جواب داد :«آرزو کردم امروز یک اتفاق خوب بیفتد، یک اتفاق خیلی خوب» سعید دستش را زیر چانه‌اش گذاشت و گفت :«مثلا چه اتفاقی؟» سلیمه قاصدک را در آسمان دید، به دنبال قاصدک دوید. سعید هم به دنبالش رفت. قاصدک از آن‌ها دور شد، شترها ایستادند؛ سعید گفت :«چرا همه ایستادند؟» پدر، سلیمه و سعید را صدا کرد و گفت:« رسول خدا فرمودند این‌جا بمانیم. باید صبر کنیم تا همه‌ی مسافران خانه‌ی خدا اینجا جمع شوند، ایشان می‌خواهند با مردم صحبت کنند.» همه‌ی فکر و حواس سلیمه درپی قاصدک بود. کمی جلوتر مردانی را دید که وسایل سفر را روی هم می‌چینند. سعید در حالی که با دست خودش را باد می‌زد گفت:« قرار است رسول خدا آن بالا سخنرانی کنند» سلیمه از بین جمعیت سرک کشید و گفت:« قاصدکم کو؟ قاصدکم را ندیدی؟» سعید گفت:« غصه نخور پیدایش می‌کنیم» دست سلیمه را گرفت و او را به کنار برکه‌ی غدیر برد. برکه آرام بود، سعید مشتی آب به صورت سلیمه پاشید، سلیمه خندید. مشتش را پر از آب کرد و روی سعید ریخت. صدای خنده‌ی بچه‌ها دشت غدیر را پر کرده بود. سلیمه بالا و پایین پرید و گفت :« قاصدکم آنجاست» بچه‌ها به دنبال قاصدک دویدند. سلیمه با سختی از لابه‌لای جمعیت گذشت. رسول خدا را دید که همراه علی (علیه السلام) از سکوی آماده شده بالا می‌رفت. سلیمه ایستاد و به چهره‌ی مهربان و خنده روی رسول خدا خیره شد. سعید در حالی که دستش را می مالید گفت:«لِه شدم» به سختی جلو آمد، دست برشانه سلیمه گذاشت و گفت:« او بهترین دوست ماست.» سلیمه گفت:« من خیلی رسول خدا را دوست دارم» جمعیت زیادی برای شنیدن صحبت‌های رسول خدا آمدند. رسول خدا شروع به صحبت کردند. سلیمه و سعید با دهان باز به حرف‌های رسول خدا گوش می‌دادند؛ در آخر پیامبر دست علی (علیه السلام) را بالا بردند و فرمودند :«هرکس من مولای اوهستم از این به بعد علی مولای اوست» سلیمه قاصدکش را دید که بالای دستان رسول خدا و امیر مومنان پرواز می‌کرد، خندید و رو به سعید گفت:« دیدی به آرزویم رسیدم؟» 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سلام یا حیدر 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸عید غدیر 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
651_44876896177929.pdf
4.93M
👆 🌼پی دی اف 🦟عنوان: شمارش حشرات 🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼دشمن در کمین شب بود گردنه کوه در سکوت وحشتناکی فرو رفته بود شیطان با تمام شیاطین آرام بر فراز کوه ایستاد و به پایین نگاه انداخت یکی از شیاطین با تعجب پرسید چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ چرا ما را بر فراز این کوه جمع کرده ای؟! شیطان خنده وحشتناکی کرد و گفت: شما را آورده ام تا مرگ محمد را تماشا کنید !شیاطین با تعجب به همدیگر نگاه کردند مرگ محمد؟! یکی از آنها پرسید آیا قرار است ما محمد را به قتل برسانیم؟» شیطان سری تکان داد و گفت :ما قادر به انجام کاری نیستیم اما سربازان گوش به فرمان ما میتوانند و با دست به چند نفری که پشت تخته سنگی پنهان شده بودند اشاره کرد . شیاطین با تعجب به آنها نگاه کردند یکی از شیاطین گفت :من آنها را میشناسم. بعضی از آنها خویشاوند نزدیک محمد هستند دیگری سری تکان داد و گفت: آری! من هم اینها را بسیار زیاد کنار محمد دیده ام. شیطان دیگر گفت: خیلی عجیب است اینها در غدیر خم ادعا کردند محمد را دوست دارند و حتی با علی دست دادند و بیعت کردند! حالا چطور میخواهند محمد را به قتل برسانند. شیطان خندید و گفت: اینها دست پروده من هستند !با زبان شان میگویند محمد و علی را دوست دارند و در قلب شان از این دو نفرت دارند، حتی لحظه ای به محمد و کتاب خدا ایمان نیاوردند و اگر دستشان میرسید خیلی زودتر از امشب محمد را میکشتند. صدای زنگوله شتر که آمد همه ساکت شدند شیطان به طرف صدا خیز برداشت و گفت: بیایید مرگ محمد را تماشا کنید. شیاطین در سکوت به آن چند نفری خیره شدند که قرار بود رسول خدا را به قتل برسانند یکی از شیاطین پرسید: نقشه شان چیست؟ چه در سر دارند؟ شیطان گفت :منتظرند تا محمد سوار بر شتر برسد. آن وقت سنگ بزرگی را بر سرش بیندازند . شیطان دیگر پرسید اگر آن سنگ بر سر محمد نیفتاد و محمد زنده ماند چه؟! شیطان گفت: آن جاده آن قدر باریک است که با افتادن سنگ شتری که محمد بر آن سوار است خواهد ترسید و او را به درون دره پرت خواهد کرد و محمد در ته دره کشته خواهد شد . شیاطین با دقت به گردنه نگاه کردند .دشمنان منتظر رسیدن رسول خدا بودند از گردنه شتری که رسول خدا بر آن سوار بود پیش آمد یک نفر در جلو و یک نفر در عقب شتر با پای پیاده می‌آمدند یکدفعه وسط راه رسول خدا ایستاد نگاهی به اطراف انداخت و جلوتر نرفت، شیطان با عصبانیت گفت: چرا ایستاده؟ چرا جلوتر نمی رود؟ یکی از شیاطین گفت: ایا خدای محمد از او محافظت نخواهد کرد؟! شیطان دیگر گفت: نگاه کنید آن نور را ببینید! یکدفعه نوری بر پشت تخته سنگی که دشمنان آنجا مخفی بودند تابید. رسول خدا تک تک چهره‌های منافقین را دید و آنها را شناخت. آنان ترسیده بودند و در حالی که صورتهایشان را می پوشاندند پا به فرار گذاشتند . شیطان عصبانی به آسمان نگاه کرد و رو به خداوند گفت: «باشد دوباره او را نجات دادی من کاری میکنم پیروان او و پیروان علی از مسیر او منحرف شوند، قسم میخورم آنها را در گناه غرق کنم تا از ولایت علی دور شوند. ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌃 قصه شب 🌃 🌼 من امام کاظم علیه السلام را دوست دارم میلاد امام کاظم علیه السلام مبارک باد🎊 🌼❤️🌼❤️🌼❤️🌼 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💓ای آفتاب حسن 🎊به زيبائيت سلام 💓وی آسمان فضل 🎊به دانائيت سلام 💓درصبر شاخصی 🎊به شکيبائيت سلام 💓تنها تو کاظمی که 🎊به تنهائيت سلام 🎊ولادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام مبارک باد ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو آموزش نقاشی آهو همراه با رنگ آمیزی 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌙🦉چه کسی ماه را خورده است🦉🌙 موش با گریه گفت: «وای، زود باشید، عجله کنید! ماه کوچک‌تر شده. اگر جلوی خرس شکمو را نگیریم، دیگر چیزی از ماه نمی‌ماند.» جغد با ناراحتی گفت: «آن وقت من شب ها چه طور بیرون بیایم.» شیر عصبانی غرش بلندی کرد و گفت: «اگر…» با صدای هوهوی جغد پیر همه به درخت کهنسال روی تپه نگاه کردند. جغد پیر از لانه‌اش بیرون آمد و گفت: «این‌جا چه خبره؟ چرا این‌همه سروصدا می‌کنید…؟» اما همین که خواست بقیه‌ی حرفش را بگوید، همه جا تاریک شد. حتی یک ذره هم از ماه در آسمان دیده نمی‌شد. در همین موقع خرس قهوه‌ای با فریاد از لانه‌اش بیرون دوید و گفت: «کمک… کمک… ماه … ماه…!» شیر عصبانی با دیدن خرس به طرفش رفت و فریاد زد: «چرا ماه را خوردی؟» جغد هم گفت: «حالا من چه‌طور شب ها غذا پیدا کنم؟» خرس قهوه‌ای با تعجب و ترس به همه نگاه کرد و گفت: «من؟ من ماه را خوردم؟ اصلاً دست من به ماه می‌رسد که آن را بخورم؟» جغد جواب داد: «مگر تو نبودی که هر بار ماه را می دیدی، می‌گفتی به‌به! مثل یک کاسه‌ی شیر است.» خرس قهوه‌ای من‌من‌کنان گفت: «من به قشنگی ماه می‌گفتم، نه این که بخواهم آن را بخورم. آخر مگر ماه خوردنی است؟» سنجاب گفت: «پس چه بلایی سر ماه آمده؟» جغد پیر که تا آن موقع به حرف‌های آن‌ها گوش می‌داد، گفت: «ای بابا! اتفاقی برای ماه نیفتاده، فقط ماه پشت زمینی که ما روی آن هستیم، رفته.» موش‌کوچولو وسط حرف او پرید و گفت: «حتماً از ترسش قایم شده.» و به خرس قهوه‌ای نگاه کرد. جغد پیر گفت: «ماه قهر نکرده، کسی هم آن را اذیت نکرده، از کسی هم نترسیده.» شیر گفت: «پس چه شده؟» لاک‌پشت گفت: «مثل زمانی که شما با هم بازی می‌کنید و دور هم می‌چرخید، زمین و ماه هم دور خورشید می‌چرخند. بعضی وقت‌ها آن‌ها پشت سر هم می‌روند و زمین وسط ماه و خورشید می‌ماند، برای همین هم نورش به ماه نمی‌رسد.» شیر پرسید: «چرا نورش به ماه نمی‌رسد؟» لاک پشت گفت: «وقتی شما توی یک روز آفتابی گردش می کنید، نور خورشید به شما می‌تابد و سایه‌ی شما روی زمین می‌افتد. یعنی شما جلوی نور خورشید را می‌گیرید و سایه‌ی شما روی زمین می‌افتد. حالا هم زمین، بین خورشید و ماه رفته و سایه‌ی آن روی ماه افتاده است. سنجاب که دوباره از ترس گریه‌اش گرفته بود، گفت: «پس ماه کی بیرونِ بیرون می‌آید و ما آن را می بینیم؟» همه ترسیده بودند. جغد پیر گفت: «زود، خیلی زود.» هنوز حرفش تمام نشده بود که نور کم رنگ ماه، دوباره در آسمان درخشیدن گرفت و چیزی نگذشت که جنگل مهتابی و زیبا شد.   🦉 🌙🦉 🦉🌙🦉 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4