eitaa logo
قصه های کودکانه
32.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
893 ویدیو
311 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کاردستی جالب و آسان با کاغذ😍 با ما همراه باشید😘 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦀🐙هشت‌پا و بچه‌هایش🐙🦀 هشت‌پاخانم، هشت‌تا بچه داشت. کارش زیاد بود و خیلی خسته می‌شد. بچه‌ها هم کمکش نمی‌کردند. هر روز با دو پایش خانه را تمیز می‌کرد. با دو پایش غذا می‌پخت. با دو پایش ظرف می‌شست. با دو پایش خرید می‌کرد و عرق‌ریزان به خانه می‌آورد. تازه به خانه که می‌رسید، می‌دید که بچه‌ها خانه را زیر و رو کرده‌اند! به اولی می‌گفت: «بازی‌تان که تمام شد، صدف‌ها را مرتب کن!» اولی جواب می‌داد: «به من چه! به دومی بگو مرتب کند.» به سومی می‌گفت: «جلبک‌های کثیف را قاتی جلبک‌های تمیز نگذار!» سومی جواب می‌داد: «چرا به چهارمی نمی‌گویی؟» به پنجمی می‌گفت: «بعد از نقاشی، جوهرهایی که ریختی را جمع کن!» پنجمی جواب می‌داد: «حالا باشد بعداً. با ششمی جمع می‌کنیم.» به هفتمی می‌گفت: «هرچه می‌خوری، آشغالش را روی زمین نینداز!» هفتمی جواب می‌داد: «من که تنها نخوردم! هشتمی هم خورده. چرا او جمع نکند؟» هشت‌پاخانم خیلی بچه‌هایش را دوست داشت، ولی رفتار آن‌ها را دوست نداشت. بچه‌ها که به حرفش گوش نمی‌دادند، غصه می‌خورد و پیر می‌شد. آن وقت حوصله‌ی شادی نداشت. یک روز خانم‌خرچنگه، هشت‌پاخانم و بچه‌هایش را به جشن تولد بچه‌اش، چنگولی دعوت کرد. هشت‌پاخانم گفت: «ببخشید. ما نمی‌آییم.» ولی بچه‌ها آن‌قدر اصرار کردند و از سر و کولش بالا رفتند تا هشت‌پاخانم راضی شد. دست بچه‌هایش را گرفت و رفت. در بین راه، بچه‌اولی، بچه‌دومی را نیشگون می‌گرفت. بچه‌سومی، بچه‌چهارمی را قلقلک می‌داد. بچه‌پنجمی می‌زد توی سر بچه‌ششمی. بچه‌هفتمی با بچه‌هشتمی قایم‌باشک‌بازی می‌کرد. وقتی به خانه‌ی خرچنگ‌ها رسیدند، هشت‌تا پای هشت‌پاخانم به هم گره خورده بود. بیچاره مثل توپ قِل قِل خورد و جلو خانه‌ی خانم‌خرچنگه افتاد! خانم‌خرچنگه او را که دید، داد زد: «مادرتان چرا این‌طوری شده؟» بچه‌ها جوابش را ندادند. دویدند توی خانه و شروع کردند به بازی با چنگولی. هشت‌پا‌خانم به جای آن‌ها هم سلام و احوال‌پرسی کرد و جواب داد: «توی راه دست بچه‌ها را گرفته بودم. می‌ترسیدم گم بشوند. بچه‌ها به فکر بازی و شیطونی خودشان بودند. هر کدام از یک طرف رفت و من نفهمیدم چی شد که...» خانم‌خرچنگه در حالی که با دقت گره‌های هشت‌پاخانم را باز می‌کرد، به بچه‌هشت‌پاها گفت: «چندتا از پاهای مادرتان گره کور خورده. امشب باید تنها به خانه برگردید!» بچه‌ها فریاد زدند: «نه، نه! ما بدون مامان‌مان نمی‌رویم. خواهش می‌کنیم گره‌هایش را باز کنید!» خانم‌خرچنگه فکری کرد و گفت: «پس تا من گره‌های مادرتان را باز می‌کنم، شما و چنگولی باید کیک را بیاورید و بخورید. ظرف‌ها را بشویید. خانه را تمیز کنید و همه‌چیز را سر جایش بگذارید.» بچه‌ها قبول کردند. آن‌قدر کار کردند که از نفس افتادند. تازه فهمیدند که مادرشان هر روز چه‌قدر کار می‌کند! خانم‌خرچنگه یواش یواش گره‌های هشت‌پا‌خانم را باز کرد. آن وقت بچه‌ها هشت‌تایی زیر بغل مادرشان را گرفتند و به خانه رفتند. از آن به بعد، بچه‌هشت‌پاها برای این‌که مادرشان گره نخورد و خسته نشود، کارها را بین خودشان قسمت کردند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃دسترسی سریع 😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصه‌ی صوتی. 🌼ما در کانال قصه های کودکانه آموزشهای «روخوانی قرآن در قالب قصه» که تا کنون در کانال گذاشتیم رو برای دسترسی راحت در پایین برای شما بچه های عزیز آوردیم👇 درس اول_علامت فتحه درس دوم _علامت کسره درس سوم_نشانه‌ی ضمه درس چهارم_جمع بندی نشانه‌ی فتحه،کسره و ضمه درس پنجم_علامت ساکن درس ششم_علامت واو ساکن درس هفتم_نشانه‌‌ی تشدید درس هشتم_قاعده‌ی تبدیل نون ساکن یا تنوین به حرف میم درس نهم_نشانه الف مدی درس دهم_صداهای کشیده (الف مقصوره) درس یازدهم-علامت صداهای کشیده واو مدّی درس دوازدهم -علامت واو مدّی و حروف ناخوانا (الف) در آخر کلمه 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
روز مادر.pdf
84K
🌼پی دی اف 🌼عنوان:روز مادر 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
در پی فرصت هایی باشید تا به کودک تصویر جدیدی از خودش ارائه دهید. دو مثال👇 مادر: فکر کردم یخچال خراب شده و می‌خواستم به تعمیرکارِ یخچال تلفن کنم اما تو فهمیدی دوشاخه از پریز در آمده. آفرین چطور این فکر به سرت خطور کرد!! پدر: میبینم که در کتاب خوانی خیلی روان شدی معلومه که تمرین کردی که اینقدر پیشرفت کردی. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نقاشی کارتونی تمساح ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو آموزش نقاشی تمساح،کرم،خرچنگ 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💕💕 ‍ بابا و من داره می آد بابا جونم از پله ها یواش یواش می بینمش از لای در دستش داره سه تا لواش! من درو زود وا می کنم می گم: اومد بابام، بابام می خنده بابا و می گه: من اومدم، سلام، سلام! مامان می گه: خسته شدم از دست آقا پسرت مثل همیشه پشت در نشسته بود منتظرت! 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼قایم موشک احسان مشغول بازی قایم موشک با دوستانش بود. زمانی که نوبت قایم شدنش شد، او جایی برای مخفی شدن پشت درخت بلوط نزدیک خیابان یافت. پیدا کردن او در آنجا کار بسیار سختی بود! در این زمان، پیرمردی با سبیل سفید به سمت او آمد. آن مرد غریبه بود. پیرمرد گفت: "پسرم، می‌تونی کمکم کنی و مسیر را بهم بگی؟" احسان چرخید و انگشت خود را بر روی لبان خود گذاشت و به پیرمرد اشاره کرد که پیرمرد باید ساکت باشد. پیرمرد نفهمید که چرا باید ساکت می‌بود و با تعجب به احسان نگاه کرد. او پرسید: "چرا از من می‌خواهی ساکت باشم؟ من از تو یک سوال پرسیدم. اگر پاسخ را می‌دانی به من بگو و اگر نمی دانی سر خود را تکان بده. من نمی توانم بچه‌های داخل شهر را درک کنم. آن‌ها عجیب هستند، " مرد پیر دلخور شد و گله کرد. وقتی که یکی از بچه‌ها دید که پیرمرد دارد با کسی در پشت درخت صحبت می‌کند فهمید که کسی باید آنجا مخفی شده باشد. به آهستگی به آنجا نزدیک شد. پیرمرد که داشت صبر خود را از دست می‌داد گفت: حتما کسی به این بچه‌ها حدیثی را که در ادامه آمده یاد نداده است: "دادن آدرس به کسی که دنبال جایی است کار ثوابی است. " «من هدی زقاقا کان له مثل عتق رقبه» او چرخید و راه افتاد. احسان از آن کاری که انجام داده بود شرمنده شد. او بازی را از یاد برد و به دنبال پیرمرد افتاد و عذرخواهی کرد. سپس او را به جایی که می‌خواست برد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
طوطی خانم مغرور_صدای اصلی_429431-mc.mp3
9.66M
🌸طوطی خانم مغرور 🌼رده سنی: کودک 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دیدی دخترخالت لباسشو کثیف نکرد دیدی پسر عموت چه قشنگ سلام کرد 🍃مقایسه کردن حرمت نفس کودک را از بین می‌برد دنیای او را نا امن می‌کند و باعث می شود از وجود خود ناراضی باشد و به دیگران حسودی کند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🌿🍄 سن... سن... سنجاقک 🍄🌿 سن سن سنجاقک افتاد توی چشمه و داد زد: کمک دارم می‏شم بیچاره یکی بیاد از آب درم بیاره یه قورباغه از اون وَرَک اومد کنار سنجاقک زود دهنش رو باز کرد زبونشو دراز کرد سنجاقکه گفت: برو قورباغه جون من نمی‏شم شامتون! بعدش بگم سنجاقکه چی کار کرد؟ از آب پرید بیرون و زود فرار کرد 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🤩کاردستی سه بعدی😍 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸عنوان : دوستی خاله خرسه روزی از روزها در جنگلی دور، اژدهایی به خرسی حمله کرد و می خواست او را از پا در آورد، وقتی فریاد خرس بلند شد، مردی که در آن حوالی مشغول جمع کردن هیزم بود، صدای او را شنید به طرفش دوید و توانست با حیله ای خرس را نجات دهد، خرس از اینکه مرد او را نجات داده است خوشحال شد و مهر او را به دل گرفت، برای همین همه جا همراه مرد مـی رفت مرد هـم با او انـس گرفته بود. امـاّ هرکـس که او را می دید می گفت: دوستی انسان و خرس درست نیست ممکن است او به شما صدمه بزند، ولی مرد قبول نمی کرد. یک روز که مرد با خرس در راهی می رفتند، بعداز مـدتی مـرد خیلی خسته شد و در زیر درختی دراز کشید و به خواب رفت، خرس هم بالای سر او نشست و مگس هایی را که روی سر و صورت او می نشستند دور می کرد. اتفّاقاً یک مگس بزرگ و سِمج، چندین بار روی صورت مرد نشست و هرچه خرس او را با دست دور می کرد دوباره بر می گشت و هی، وز، وز می کرد. خرس هم که خیلی خیلی عصبانی شده بود، بلندشد و سنگ بزرگی برداشت و برای از بین بردن مگس روی آن انداخت، غافل از این که مگس روی صورت مرد نشسته و این کار به مرد صدمه می زند و باعث مرگ او می شود. از آن به بعد مردم به دوستی های نامناسب می گویند: "دوسـتـی خـالـه خـرسـه" 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🥳بازی 🎈 بادکنک و پارچه 🎈 تلاش برای نگه داشتن بادکنک روی پارچه حین جابجایی تقویت مهارت اجتماعی تعامل و هماهنگی 👀دقت توجه و تمرکز 🙌تقویت حرکات ظریف 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌺 راهکاری برای تقویت حس ارزشمند بودن و اعتماد به نفس در کودک در زمان صحبت با او: 🌱تمام توجه تان را به سخنانش معطوف کنید. 🌱گوشی موبایل خود را کنار بگذارید. 🌱کار با کامپیوتر را برای دقایقی تعطیل کنید. 🌱تلویزیون را خاموش کنید. 🌱تلویزیون را خاموش کنید. 🌱و تنها به کودک، کلمات و چهره او متمرکز شوید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دیدار با گل محمدی.pdf
154.6K
🌼پی دی اف 🌼عنوان: دیدار با گل محمدی 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نقاشی برگ های پاییزی ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیو آموزش نقاشی برگ های پاییزی 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
موش موشی بازیگوش_صدای اصلی_430114-mc.mp3
9.03M
🌸موش موشی بازیگوش 🌼رده سنی:کودک 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر ﴿نماز‌یکشنبه‌﴾ ‌ ماه‌ِذیقعده 🔶✨🔸✨🔶 ذیقعده‌ که‌ شد‌ نمازِ یکشنبه‌ بخوان تا شاد روی ازین جهان‌ با‌ ایمان 🔸🌸🔸 همراهِ فرشتگان رَوی مهمانی هم‌ خانه‌یِ‌ آخرت وسیع‌ نورانی 🔸🌸🔸 هر توبه‌ نموده‌ای پذیرفته‌‌ خدا بخشیده‌‌ تورا چنان که‌ خودگفته‌ خدا 🔸🌸🔸 همراهِ‌ همین نمازِ یکشنبه خدا بخشید پدر؛مادر و فرزندِ‌ تو را 🔸🌸🔸 چون رزق‌ِ تو می‌رسد فراوان‌ از راه پس‌حاجتِ‌خودبخواه از این درگاه 🔸🌸🔸 به‌به‌ چه نمازی شده وارد این ماه لا حول‌َ و لا قوّةَ‌ الّا بالله 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان‌ آتشی ارسال‌برای‌دوستان 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
احترام به پدر .pdf
109.3K
🌼پی دی اف 🌼عنوان: احترام به پدر 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃🍂کاردستی با استفاده از برگ ها 🍃🍂 برای دیدن کاردستی های بیشتر با ما همراه باشید.😘😍 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
: روباه و لک لک یکی بود، یکی نبود، روزی از روزها روباه مکاری در جنگلی زندگی می کرد که دوست داشت حیوانات دیگر را اذیت کند و به آنها بخندد. کسی از این کارهای او خوشش نمی آمد اما خودش از مسخره کردن دیگران لذت می برد و خیلی می خندید. در آن جنگل لک لکی زندگی می کرد که باادب و خوش اخلاق بود. روباه تصمیم گرفت لک لک را هم مسخره کند. یک روز به لکل لک گفت:« من شما را برای ناهار به خانه ام دعوت می کنم. فردا ظهر به خانه ام بیایید تا با هم ناهار بخوریم.» لک لک که خیلی مهربان بود، دعوت او را قبول کرد و برای ناهار به خانه اش رفت. روباه بدجنس شیربرنج پخت و آن را داخل دوتا بشقاب صاف ریخت و سر سفره گذاشت. لک لک با منقار بلندش نمی توانست شیربرنج را از داخل بشقاب بخورد اما روباه با زبانش تا ته بشقاب را لیسید و شیربرنج را خورد و از طعم خوب آن تعریف کرد و به لک لک که نتوانسته بود از آن بخورد خندید و مسخره اش کرد. لک لک چیزی نگفت اما نقشه ای کشید و چند روز بعد روباه را به خانه اش دعوت کرد. آش خوشمزه ای پخت و آن را در دو کوزه با دهانه های تنگ و باریک ریخت و سر سفره آورد و به روباه تعارف کرد تا آش بخورد. لک لک منقار بلند و باریکش را داخل کوزه کرد و تندتند آش را خورد اما پوزه ی روباه داخل کوزه نمی رفت و روباه نتوانست آش بخورد. لک لک گفت:« من هم می توانم تو را به خاطر اینکه نمی توانی از درون کوزه آش بخوری مسخره کنم اما این کار را نمی کنم، چون مسخره کردن دیگران کار خوبی نیست.» روباه که خیلی خجالت کشیده بود، به لک لک قول داد که دیگر کسی را مسخره نکند. از آن روز به بعد دیگر کسی ندید که روباه دیگران را مسخره کند و به آنها بخندد. 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼پی دی اف 🌼عنوان:بادکنک ماهی و جزر و مد 🍃 مترجم: بابک وزیری 🌼قصه در مطلب بعدی 👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4