#قصه
#قصه_ای_از_مثنوی_مولانا
🍃فرزندان خودمان را با قصه های تربیتی مثنوی آشنا نماییم.
سلام دوستان!
به پیشنهاد دوستی تصمیم گرفتم یکی دیگه از داستانهای مثنوی مولانا را بنویسم. شاید بعضی از شما داستان سلطان محمود و گوهر شکستن ایاز را بدانید ...
سعی میکنم بیشتر از ترجمه اشعار و خود اشعار مولانا استفاده کنم:
سلطان محمود از خزانه اش گوهری بیرون کشید و بدست وزیرش داد و گفت: این گوهر چند میارزد؟
وزیر جواب داد: بیشتر از صد خروار طلا ارزش دارد.
سلطان به وزیر امر کرد: آن را بشکن.
وزیر بهانه آورد که نمی تواند و ....
شاه به وزیر پاداش داد و رو به فّراش کرد و از او خواست آن گوهر را بشکند. او هم بهانه ای آورد و گوهر را نشکست و همینطور یکی یکی پنچاه یا شصت نفر از امرا و سران دربار به تقلید از وزیر و فرّاش از شکستن گوهرسر باز زدند و پادشاه پاداشی به آنها داد. تا اینکه نوبت رسید به غلام باوفای سلطان ایاز... سلطان گوهر را به دست او داد و گفت:
ای ایاز اکنون بگویی کاین گهر
چند می ارزد بدین تاب و هنر؟
گفت افزون زآنچه توانم گفت من
گفت اکنون زود خردش درشکن
ایاز بدون درنگ سنگهایی را از آستین درآورد و بدون معطلی و تردید گوهر را خرد کرد. فریاد امرا و درباریان بلند شد که:
کاین چه بی باکیست والله کافر است
هر که این پرنور گوهر را شکست
اما بینوایان این حقیقت را نمی دانستند که خود آنها یکی از گرانبهاترین گوهرهای شاه را که فرمان او بود شکسته بودند.
جای شگفتی بود که ارزش بی نهایت گوهر فرمان که نتیجهء مهر و محبت بود بر آن وزیر و امرا دربار پوشیده مانده بود؟!
ایاز به آنها گفت:
گفت ایاز ای مهتران نامور
امر شه بهتر به قیمت یا گهر؟!
امر سلطان به بود پیش شما
یا که این نیکو گهر بهر خدا؟!
این نابینایان گوهر را میبینید و شاه را نه! ... من شاه را میبینم و نمی توانم نظراز وی برگردانم. من آن مشرک نیستم که خدا را بگذارم و سنگ را بپرستم.
آن انسان بی جوهر و تبار است که یک سنگ رنگین بخاک افتاده را به شاه ترجیح میدهد.
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
اولین کانال تخصصی قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت فوری👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
این شعر تقدیم به همه بابا بزرگها
🍃راستی این روزها مواظبشون خیلی باشیم.
👓👴🏼 بابابزرگ 👴🏼👓
بابابزرگ خوب من
خیلی زیاد، کتاب داره
یه میز داره، یه صندلی
یه دونه تخت خواب داره
بابابزرگم همیشه
قصه می خونه از کتاب
وقتی که خیلی خسته شد
تو رختخواب میره به خواب
بابابزرگ خوب من
مهربونه، مهربونه
هر روز منو بوس میکنه
بعدش برام شعر میخونه!
#شعر
👴🏼
👓👴🏼
👴🏼👓👴🏼
کانال قصه های تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
doa-narges.mp3
2.93M
🍃روز جمعه به یاد امام زمان(عج)باشیم
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#قصه_مهدوی
#عنوان_قصه
🌸دعای نرگس🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نقاشی_پاندا
آموزش در مطلب بعدی
🎨کانال قصه های کودکانه👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
18.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نقاشی_پاندا
🎨کانال قصه های کودکانه👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_سؤال
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دویدم ودویدم
به یك سؤال رسیدم
كیه كه توی دنیا
ماهی می ده به دریا؟
برف و تگرگ می سازه
درخت و برگ می سازه؟
به بلبلا آواز می ده
به موش دم دراز می ده
به آدمها خواب می ده
آفتاب و مهتاب می ده
جواب تو آسونه
خدای مهربونه
هر بچه ای می دونه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃مامان باباهای عزیز
🍃کوچولوهای ناز
🍃🌸قصه بسیار زیبای امشب رو از دست ندهید.
#یک_آیه_یک_قصه
🍃موضوع:
#مسخره_نکردن_دیگران
🍂قصه در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
عیب و مسخره نکردن دیگران.mp3
9.23M
#قصه_شب
#قصه_صوتی
#یک_آیه_یک_قصه
🍂 عنوان قصه:
#عیب_و_مسخره_نکردن_دیگران
🍃اشاره به آیه اول سوره الهمزة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ (۱) ۞
*بنام خداوند بخشنده مهربان*
وای بر هر عیبجوی مسخره کننده ای!
🌸🍃🍂🌼🌸🍃🍂🌼
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
🍃آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه:
🌼بلبل🌼
در باغ بزرگی پرندگان زیادی زندگی می کردند و آواز می خواندند.در فصل بهار وقتی درختان پر از شکوفه های رنگارنگ می شدند، پرنده ها با شادی به پرواز در می آمدند و روی شاخه های درختان می نشستند و زیباتر از همیشه، آواز می خواندند.
در این باغ بلبلی بود که صدایش از صدای تمام پرنده ها زیباتر بود. وقتی آواز می خواند، همه ساکت می شدند تا صدای او را بشنوند.تمام حیوانات و آدم هایی که در باغ بودند،بلبل و صدایش را دوست داشتند.بلبل که می دانست خوش آوازترین پرنده ی این باغ است، مغرور شده بود. او به کسانی که با اشتیاق به صدایش گوش می دادند بی اعتنایی می کرد و حاضر نبود با هیچ کدام از آنها دوست باشد.
یک روز وقتی دید پرنده ها ساکت شده اند تا صدای او را بشنوند، با خودش گفت:«چرا این پرنده ها از صدای من لذت می برند؟ من دلم نمی خواهد کسی آوازم را بشنود.دوست دارم در این باغ تنها باشم.کاش هیچ آدم و حیوان و پرنده ای در باغ نبود و من این جا تنها بودم.»
ناگهان پری زیبایی جلوی او ظاهر شد.موهای پری بلند و طلایی و چشمان او سبز و درخشان و لب هایش به سرخی گل سرخ بودند. پیراهن آبی رنگی بر تن و چوب بلندی در دست داشت و با بال های کوچکش به آرامی پرواز می کرد. پری مقابل بلبل ایستاد و گفت:«بلبل خوش صدا، من پری آرزوها هستم.آمده ام تو را به آرزویت برسانم. بگو چه آرزویی داری.» بلبل با خوشحالی گفت:« من آرزو دارم تنها پرنده ی این باغ باشم.دلم نمی خواهد هیچ انسان،حیوان یا پرنده ای صدای مرا بشنود.»
پری با لبخند چوبش را تکان داد.ناگهان تمام پرنده ها و حیوانات توی باغ ناپدید شدند. باغ کاملاً ساکت و بی صدا شد. فقط بلبل بود و درختان و گل ها و گیاهان.بلبل با شادی به پرواز درآمد.از شاخه ای به شاخه ای پرید و آواز خواند اما هیچ کس آنجا نبود تا به او آفرین بگوید و از صدایش لذت ببرد.بلبل خیلی خوشحال بود.مدتی پرواز کرد و آواز خواند؛اما همین که ساکت می شد، از سکوت باغ به وحشت می افتاد.باغ بدون وجود بقیه ی پرندگان خیلی ساکت و بی روح بود.بلبل کم کم دل تنگ شد و حوصله اش سررفت. با خودش گفت:« کاش چنین آرزویی نکرده بودم. کاش پری آرزوها بیاید و همه چیز را به شکل اولش برگرداند!»او فریاد زد:« آهای پری آرزوها کجایی؟بیا من می خواهم که باغ مثل گذشته پر از سر و صدای پرنده ها بشود.اینجا فقط سکوت است و من این سکوت را دوست ندارم!»
پری آرزوها لبخند برلب،جلوی او ظاهرشد و چوبش را تکان داد. در یک چشم برهم زدن،تمام پرنده ها در باغ ظاهرشدند و به نغمه خوانی پرداختند.حیواناتی که در باغ رفت و آمد می کردند، به حرکت درآمدند.باغبانی که به گل ها و گیاهان رسیدگی می کرد کارش را شروع کرد. بلبل روی شاخه ای نشست و به صدای باغ گوش داد.پرنده ها با شادمانی چهچه میزدند و نغمه خوانی می کردند.بلبل با خودش گفت:«غرور و حسادت باعث شده بود نتوانم به صدای دوستانم گوش کنم و از آوازشان لذت ببرم.حالا می فهمم که اشتباه می کردم.این باغ با صدای همه ی پرنده ها پر از شور و نشاط می شود و بدون آنها صفا ندارد.»
آن وقت او هم آواز خواند و صدای قشنگش در باغ پیچید و دل ها را شاد کرد.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
🌱🌱🌱🌱🌳🌳🌳
سال گذشته
نهالی داشتم
بردم و آن را
تو باغچه کاشتم
نهال من شد
پر از جوونه
رو شاخه هاش
ساخت پرنده لونه
ریشه ها در خاک
شاخه ها در باد
قد کشید و شد
شاد شاد شاد
تا کم کمک شد
درختی زیبا
سایه اش رو داد
به من و شماها
#شعر-کودکانه
کانال قصه های کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شعر_کودکانه
مراقبت و رعایت بهداشت در برابر کرونا
#نشر_دهیم
#در_خانه_می_مانیم
#کرونا_را_شکست_میدهیم
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4