eitaa logo
قصه کودکانه
4.3هزار دنبال‌کننده
460 عکس
1.2هزار ویدیو
207 فایل
یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄
مشاهده در ایتا
دانلود
نقاشی کودکان در دنیای واقعی😘😁 💕 🎨💕 @ghesehayekoodakaneeh
کانال های 15 گانه مجموعه تدریس یار 👇👇👇👇👇👇 از ابتدایی تا متوسطه کانالهایی برای بهتر دیده شدن و بهتر بزرگ شدن. 👌👌👌👌👌👌👌👌👌 جهت سفارش تبلیغ شبانه و یا روزانه در ۱۵ کانال مجموعه تدریس یار با ما در ارتباط باشید @teacherschool ✅✅✅✅✅✅✅
به بزرگترین مجموعه دانش‌آموزی در بپیوندید. 🌺دریافت ، و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇 کلاس اولی ها 👇👇👇 @tadriis_yar1 کلاس دومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar2 کلاس سومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar3 کلاس چهارمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar4 کلاس پنجمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar5 کلاس ششمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar6 کلاس هفتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar7 کلاس هشتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar8 کلاس نهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar9 کلاس دهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar10 کلاس یازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar11 کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar12 کانال کلی برای معلمان @tadriis_yar کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات @ltmsme کانال ایده و نقاشی و کاردستی @naghashi_ghese کانال فیلم و قصه کودکانه @ghesehayekoodakaneeh کانالی حاوی مطالب مفید فرهنگی و پرورشی ویژه اولیا و معلمان @madrese_yar کانال ترفند و خلاقیت @khalaghbashh کانال آشپزی و نکات جالب @ashpaziibaham کانال خانواده سبز @familygreen
مطالب مفید علمی و فرهنگی پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی @madrese_yar
فرشته و بچه خرگوش یه روز از روزای خدا فرشته ی قصه ی ما وقتی که داشت از اون بالای بالا بالا از بالای آسمونا زمینو نگاه می کرد صدای گریه ای نگاهشو از کوهها و دریاها و دشتها به یه جنگل کوچیک تو یه دشت سبز کشوند صدای گریه بلند و بلندتر شنیده می شد ... خوب که نگاه کرد فهمید صدای گریه ماله بچه خرگوشیه که زیر یه درخت بلوط بلند بی توجه به اطراف بلند بلند داره گریه می کنه ... فرشته صدای نفس زندنها و بو کشیدن حیون دیگه رو اون اطراف شنید و نگاهشو بسمت اون گرفت و دید گرگ گرسنه ای بدنبال غذا همه جا داره بو می کشه بسمت بچه خرگوش پیش می آد... دلش گرفت با خودش گفت باید کاری بکنم سر به سجده گذاشت و از خدای مهربون اجازه خواست تا به کمک بچه خرگوش بره .... خدای مهربون درخواست فرشته را اجابت کرد و اون بی درنگ در یک چشم بهم زدنی خودشو به بچه خرگوش رسوند ... وقتی رسید رسیدنش همزمان شده بود با رسیدن گرگ گرسنه . سریع خرگوشو تو بغلش گرفتو به آسمون پرواز کرد از اون طرف گرگ گرسنه دهنش وامونده بود که چگونه بچه خرگوش داشت پرواز می کرد ..{.اخه اون نمی تونست فرشته رو ببینه} ... کم مونده بود رو سرش شاخ در بیاره بچه خرگوش ترسیده بود و نمی تونست چشماشو باز کنه فرشته ی مهربون بچه خرگوشو صدا زدو گفت : عزیزم چرا داشتی گریه می کردی ؟ بچه خرگوش با ترس و لرز گفت تو کی هستی منو داری کجا می بری نکنه عقاب باشی همونی که مادرم قصه اش برام گفته که برادرشو برده و ... تو عقابی ؟! فرشته ی مهربون خندید و گفت : نه من فرشته ام ... بعد ادامه داد که منو خدا فرستاده تا به تو کمک کنم بچه خرگوش که هنوز چشماش بسته بود گفت : فرشته آره فرشته ام چشاتو باز کن ببین یکی از چشاشو باز کردو و قتی دید که تو آسموناست سریع بست داد زد منو بزار زمین منو بزار زمین فرشته با مهربونی گفت عزیزم چشاتو باز کن نترس از اون طرف گرگ بدجنس پرواز بچه خرگوش رو به هر حیونی می رسید می گفت شیر وقتی شنید شروع کرد قاه قاه خندیدن و حیونای دیگه گفتن بیچاره از گرسنگی زده بسرش گرگه که دید کسی به حرفاش توجه نمی کنه راشو گرفت و غرغر کنان رفت بچه خرگوش کم کم از لحن مهربون فرشته نرم شد و با جشمای بسته گفت من گم شدم برا همین گریه می کردم فرشته گفت دیگه نترس من ترو به لونه ات می برم بچه خرگوش با خوشحالی گفت : مگه لون مارو بلدی ؟ نه تو بمن می گی من ؟! من اگه می دونستم که گم نمی شدم فرشته گفت : اگه چشاتو باز کنی می تونی خونتونه از ایجا ببینی باهم بریم اونجا بچه خرگوش چشاشو باز کرد سرش رو بالا گرفت تا بتونه فرشته رو ببینه وای خدای من تو چقدر قشنگی ؟ فرشته خندید و گفت :تو هم قشنگی حالا پائین و نگاه کنو بگو خونتون کدوم سمتیه ؟ بچه خرگوش وقتی پایین نگاه با منظره ای مواجه شد که هر گز ندیده بود جنگلی که فکر می کرد خیلی بزرگه الان می شد با یه نگاه همجاشو دید خوب که نگاه کرد سمت غروب آفتاب خونشونه پیدا کرد و فریاد زد : اونا اونا اون همونجایی خورشید داره غروب می کنه فرشته اونو برد جلوی خون و روی زمین گذاشت بچه خرگوش بدو بدو رفت تو لونه و خیلی سریع برگشت فرشته دید کا باز بچه خرگوش داره گریه می کنه مامان و بابام هم گم شدن هیچ کدومشون تو خونه نیستن فرشته گفت اونا گم نشدن بلکه بخاطر پیدا کردن تو الان دارن تموم جنگل می گردن یعنی الان کجان ؟ فرشته دوباره اون بغل کردو برد تو آسمونا گفت پایین نگاه کن تا بابا و مامانت رو ببینی همون زمان گرگ بدجنس که آسمونو نگاه می کرد دوباره بچه خرگوشو تو حال پرواز دید و سریع خودشو به حیونا رسوند داد زد شما که حرف منو باور نمی کنیید خودتون بیان تا ببین که بچه خرگوش داره پرواز می کنه جیونای جنگل ذنبالش را افتادن بچه خرگوش مامان و بابا شو دیدید که نز دیکای خونه اند و به فرشته اونا رو نشون داد فرشته دوباره اونو جلوی خونه زمین گذاشت ... حیونای جنگل وقتی رسیدن بچه خرگوش دیگه تو آسمون نبود گرگ به تته پته افتاد و بو ... شیر جنگل وقتی که دید گرگ دروغ گفته و اونا رو به بازی گرفته اونو از جنگل اخراج کرد و گرگ با سری پائین از جنگل رفت و رفت والدین بچه خرگوش وقتی بخونه رسیدن با تعجب بچه شونو دیدن که جلوی خونه منتظرشونه اهمدیگر بغل کردنو و مامانه گفت کجا بودی ما که دیگه نا امید شدیم گفتیم ترو حیونا خوردن گم شده بودم اما فرشته ی مهربون منو بخونه رسوند مادر با تعجب فرشته کیه فرشته همیجور که برا بچه خرگوش دست تکون می داد رفت بالای بالی بالا بالای آسمون از اون روز ببعد هر روز بزرگ شدن بچه خرگوش نگاه می کرد بچه خرگوش به هرکس داستان فرشته ی مهربون رو می گفت کسی باور نمی کرد. @ghesehayekoodakaneeh
نقاشی یه گربه بازیگوش @ghesehayekoodakaneeh
✨🌺🌴✨🌴🌺✨ 💥آیات زندگی💥 🌼 و نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءُ وِ رَحمَةُ لِلمُومِنین 🌼 🍃 و قرآن را فرو فرستادیم که برای اهل ایمان شفا و رحمت است. 🍃 ✨آیه ۸۲ سوره اسراء✨ @ghesehayekoodakaneeh
1.mp3
2.06M
👼🏻🌜 دوچرخه سوای 🚲 @ghesehayekoodakaneeh
دم قرمزی .mp3
6.24M
قصه گو : سرکار خانم ضیائی @ghesehayekoodakaneeh
pezashk.mp3
3.03M
قصه گو : فرهاد عسگری منش @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهنامه خوانی ارسالی از دانش آموز آرمیتا ترشیزیان پایه سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ❤️خانه هایِ قدیمی به جهانِ فراموشی کوچ کرده اند و طولانیِ کوچه ها ترانه هاشان را به اتمام رسانده اند من اما در این کوچه یِ کاهگلی چشم در چشمِ آسمان در انتظارت ایستاده ام خانه بماند برایِ فراموشی کوچه برایِ موسیقی من همین جا هستم پشتِ نوستالژیِ این شهرِ مدرن @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|‌ اولین قصه‌گو برنده است! ‌ 🔸خیلی از انیمیشن و داستان‌های قدیمی و جدیدی که می‌خونیم و می‌بینیم الهام گرفته از یه سری روایت و ماجراهای تاریخی و قدیمی‌اند که حالا دارن بازتولید میشن ‌ 🔸موضوعی که اگه تو روایت‌هاشون دیر بجنبیم خیلی از کشورهای دیگه اون‌ها رو جوری که خودشون دوست دارن برای نسل جدید تعریف می‌کنن @madrese_yar
دُردونه های خوشگلم عدد ها رو به هم وصل کنید تا یک نقاشی خوشگل درست کنید 😍😘 🌼 @ghesehayekoodakaneeh
قارقارک و پرپری - @mer30tv.mp3
3.71M
👼🏻🌜 قارقارک و پرپری ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese
🌧🌧🌧 متن زیر را بخوانید و به اشتراک بگذارید، تا نسل امروز هم اینا رو یاد بگیرند 🌧🌧🌧 چله‌ی بزرگ ... چله‌ی کوچک ... چارچار ... سده ... اَهمن‌وبهمن ... سیاه‌بهار ... و سرماپیرزن .. 🌧🌧🌧 زمستان به دو بخش تقسیم میشه : چله بزرگ(چله کلان ) چله کوچک (چله خرد ) 🌧🌧🌧 _ چله بزرگ از ( اول دی ماه  تا دهم بهمن ماه) وچهل روز کامل می‌باشد . 🌧🌧🌧 چله کوچک از(یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه) و 20روز کامل 🌧🌧🌧 👌🏼 وبه همین دلیل چون 20 روز کمتر است ؛چله کوچک نامیده شده است . 🌧🌧🌧 غروب آخرین روز چله بزرگ ( جشن سده) برگزار می شده و مردم دور هم جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند ودر نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند. 🌧🌧🌧 این دو برادر ( چله بزرگ وچله کوچک ) در هشت روزی که در کنار همدیگر هستند آن 8 روز را ( چار چار) می نامند، 👌🏼به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک« چار چار» می گویند. 🌧🌧🌧 پس از چار چار نوبت به « اهمن و بهمن» پسران پیرزن (ننه سرما ) می رسد که خودی  نشان دهند. 🌧🌧🌧 10 روز اول اسفند را (اهمن ) 10روز دوم اسفند را ( بهمن) می گویند 🌧🌧🌧 واین 20 روز ممکن است آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند . 🌧🌧🌧 👇با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند:: (اهمن وبهمن ، آرد كن صدمن ، روغن بیار ده من ، هیزم بکن خرمن، عهده همه بامن ) 🌧🌧🌧 تا اینجا 20روز از اسفند به نام اهمن  وبهمن نامگذاری شده اند . 🌧🌧🙏 می ماند 10 روز آخر اسفند ماه که : 5 روز اول( سیاه بهار ) نام گرفته وشعری هم که قدیمی ها میخوانند : 🌧🌧🌧 سیاه بهار شب ببار و روز بکار از این شعر هم مشخص می شود در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده وروزها کشاورزان مشغول کشت وزراعت بوده اند ، 🌧🌧🌧 🌧🌧🌧 5 روز آخر هم (سرماپیرزن کُش) نام گرفته است که در این روزها آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد واکثر اوقات از آسمان تگرگ می بارد ؛ که قدیمی های دل پاک، براین باور بودند که گردنبند پیرزن پاره شده ومُهره‌های آن به زمین میريزد. 🌧🌧🌧 🤔حیف است این قصه ها از صفحه روزگار محو شود!🏝️🌾🏝️ ✅جهت سفارش در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛ https://eitaa.com/teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @naghashi_ghese