داستان باستان (۵)
داستان کلاغ و موش و لاکپشت و آهو
یک کلاغ و موش و لاکپشت در دشتی سرسبز زندگی میکردند. یک روز آهوی زیبایی را دیدند که خیلی ترسیدهبود و انگار از دستِ کسی فرار میکرد. آنها از آهو پرسیدند: «چرا این قدر ترسیدهای؟»آهو که هنوز نَفس نَفس میزد گفت: «یک شکارچی قوی دنبالم بود که از دستش فرار کردم وبه این جا آمدم.» کلاغ و موش و لاکپشت با آهو دوست شدند.
🐁🐦⬛️🐢🦌
یکی از روزها، کلاغ و موش و لاکپشت به دشت آمدند امّا از آهو خبری نبود. آنها خیلی نگران شدند و قرار شد کلاغ در دشت پرواز کند و ببیند آهو را پیدا میکند یا نه؟ چند دقیقهای که گذشت کلاغ برگشت و گفت آهو در دامِ شکارچی اسیر شده. همگی خیلی ناراحت شدند و فکر کردند که چگونه میتوانند آهوی بیچاره را نجات دهند؟
سهتایی رفتند پیش آهو. موش سریع بندهای دام آهو را بُرید. درست همان موقع، شکارچی از راه رسید.
🏹🏹🥊
موش دوید و به سوراخی رفت. کلاغ هم پرواز کرد و آهو هم سریع دوید و فرار کرد. فقط لاکپشت زبانبسته که نمیتوانست تُند راه برَود ماند و در دام صیّاد افتاد.
🐢🕸
موش و کلاغ و آهو نگران لاکپشت بودند و نمیدانستند چهطور نجاتش دهند؟ یکدفعه موش گفت: «به نظر من باید آهو خود را به بیماری بزند و نشان دهد که زخمی شده و کلاغ هم روی او بنشیند و نشان بدهد که مثلاً میخواهد آهو را شکار کند تا شکارچی به طرفِ آهو بیاید و بخواهد او را شکار کند. آن وقت مجبور است لاک پشت را رها کند و دام را روی آهو بیاندازد. تا او به طرفِ شما آمد فرار کنید و بروید. من هم سریع میروم و بندهایِ لاکپشت را میبُرّم و آزادش میکنم.»
🤝🤝👏🫶🏻
با این نقشهی موش زرنگ، لاکپشت هم نجات پیدا کرد.
#داستان_باستان
🧑🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید
@Schoolteacher401
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی