#یه_قصه_خوشمزه
📖 مجموعه داستان های #گِل_آباد
قسمت اول 👈 چراگو و شاگردی استاد
سرزمینی به اسم گِل آباد بود، گِل آباد جایی بود که همه چیز اش از گِل بود،
ماشین ها از گِل بود.
بازی بچه ها با گل بود
مامان ها ظرفاشون گِلی بود.
بابا ها هم کارشون در گِل بود .
بین بچه ها پسری بود، شیطون و کنجکاو. هر کاری و هر حرفی که بهش میزدنند، می گفت: چرا؟؟؟؟
می گفتند: ازاینجا برو. می گفت: چرا؟
می گفتند: این کارو انجام بده. می گفت: چرا ؟
اینقدر این بچه چرا،چرا می کرد که اسمش رل گذاشته بودند چراگو.❓❓
بیرون از سرزمین گِل آباد، پیرمردی بود ،که ظرف های سفالی خیلی قشنگی می ساخت.
همه خیلی او را دوست داشتند، چون فکر می کردکه او راز گِل ها را میداند.
استاد آن پیرمرد، ۵۰ سال پیش، راز گِل ها را به او گفته بود و از دنیا رفته بود.
پیرمرد فکرد کرد که دیگر وقتش شده که رازگِل را به یکی ازمردم گِل آباد بگوید.
به همین خاطرآنها را جمع کرد و گفت: میخوام از تون یه امتحان بگیرم ،تا ببینم کی از همه باهوش تره،قوی تره و گِل رو بهتر میشناسه. من به هرکس یک مقدار گِل میدم، هرچی دوست داره بسازه.
همه هم دوست داشتند که شاگرد پیرمرد بشن و راز گِل را بدانند.
#قهرمان_سازی
@ba_gh_che
🤔 می دونستین بازی های هیجانی، چه تاثیرات مثبتی می تونه داشته باشه؟
🏃🏻♂بازی های هیجانی
✅ بازی هیجانی بیشتر از هرچیز، کودک را درگیر تخلیه هیجان، نشاط و بروز احساسات می کند.
✅بازی هیجانی با بچه های زیر هفت سال بسیار مهم است. زیرا که هفت سال اول، سنی است که بروز احساسات وهیجانات خیلی اهمیت دارد.
✅ ما باید به بچه ها فرصت دهیم که این احساسات وهیجانات را خوب بروز دهند.
#تربیت #بازی
📣 باقچه رابا معرفی به دوستانتان، آبیاری کنید 👇👇
@ba_gh_che
🐿🐘 دوست جدید و گنده 🐿🐘
برگهای زرد زیادی روی زمین ریخته بود. موشموشک و سنجابه داشتند برگبازی میکردند. یکدفعه زمین لرزید و صدای گرومب گرومب آمد.
موشموشک و سنجابه نگاه کردند. یک حیوانِ خیلی گنده داشت میآمد.
موشموشک گفت: «وای! پاهایش چقدر کلفت است.»
سنجابه گفت: «چه دندانهای دراز و خوشگلی دارد! دندانهایش به اندازهی شاخهها هستند.»
موشموشک گفت: «امّا دماغش از دندانهایش هم درازتر است.»
سنجابه و موشموشک، آنقدر او را نگاه کردند که آمد و به آنها رسید. موشموشک گفت: «سلام! ببخشید، اسم شما چیه؟»
او گفت: «سلام کوچولو! من فیل هستم. اسمم فیلفیلک است. من از همهی حیوانات جنگل بزرگترم.»
سنجابه گفت: «چهقدر دندانهایت سفید است! همیشه مسواک میزنی؟»
فیلفیلک گفت: «به دندانهای من میگویند: عاج. به دماغ من هم میگویند: خرطوم. خرطوم من خیلی قوی است. دوست دارید رویش سُرسُرهبازی کنید؟»
موشموشک و سنجابه خوششان آمد. آنها با خوشحالی رفتند و روی خرطومِ فیلفیلک یک عالمه سُرسُرهبازی کردند.
#قصه_علمی
╲\╭┓
╭ 🐘🐿🆑 @childrin1
┗╯\╲
سلام علیکم
بزرگواران خانم دکتر خز علی فرمودند موارد اجرا شدن سند ٢۰٣۰ را بصورت دقیق با ذکر نام مدیر مهد یا مدرسه و ذکر نام افراد اموزش دهنده ٢۰٣۰
به شماره تلفن 02166412317
شورای عالی انقلاب فرهنگی زنان اطلاع بدید خودشون افراد خاطی را دادگاهی میکنن.
فقط شما مدرک و عکس و فیلم و کلیپ هم داشته باشید بهتره.
سهل انگاری نشود ،گزارشات مردمی شما بسیار ارزشمنده چون جلوی باندهای سازمان یافته ترویجِ . . . در ایران را میگیرد.
اگر خواب باشیم یه وقتی بیدار میشیم میبینیم خدایی نکرده تهران شده اندلس.
این شماره تلفن را لطفا به بقیه هم بدهید.
قصه ♥ قصه
سلام علیکم بزرگواران خانم دکتر خز علی فرمودند موارد اجرا شدن سند ٢۰٣۰ را بصورت دقیق با ذکر نام مدیر
دوستان اين مورد جدي هست.
ما با چند موردش مواجه شدیم. علنا آموزش میدن به خانواده ها و دین و حیا رو مورد تمسخر قرار میدن.
جدی بگیرید و پیگیر باشید.
بقیه رو هم آگاه کنید.
🐌🌿مسابقه حلزون کوچولو و آهو خانوم🌿🐌
یک حلزون و یک آهو تصمیم گرفته بودند با هم مسابقه بدهند. آهو خانم همیشه حلزون کوچولو را به خاطر کند بودندنش مسخره می کرد. حلزون کوچولو که از دست مسخره کردن های آهو خانم خسته شده بود اونو دعوت به یک مسابقه کرد.
حلزون کوچولو گفت: بیا با هم تا چشمه ی آن طرف میدان مسابقه بدهیم. آهو خانمم گفت: باشه. آن ها برای یکشنبه ی آینده با هم قرار گذاشتند.
یکشنبه آمد و آن ها مسابقه را شروع کردند. دونده ی سریعتر که آهو خانم بود خیلی زود به چشمه ی آن طرف میدون رسید، اما حلزون آن جا نبود. آهو خانم پوزخندی زد و گفت: هی حلزون کوچولو کجایی؟
ناگهان جوابی آمد: من اینجام. آهو خانم که خیلی تعجب کرده بود حلزون کوچولو را دید که که کنار چشمه نشسته.
آهو که خیلی دلش می خواست حلزون کوچولو را شکست بدهد از او خواست دوباره تا چشمه ی بعدی مسابقه بدهند.
حلزون کوچولو قبول کرد و مسابقه دوباره شروع شد.
آهو تند و تند دوید تا به چشمه ی بعدی رسید. بعد دوباره حلزون کوچولو را صدا کرد و گفت: هی حلزون کجایی؟
حلزون کوچولو جواب داد: من اینجام. چقدر دیر کردی من خیلی وقته که اینجا منتظرتم.
آهو خانم دوباره و دوباره سعی و تلاش کرد اما فایده ای نداشت. در آخر تسلیم شد و شکست را قبول کرد.
آهو خانم نمی دانست که حلزون کوچولویی که توی این مسابقه شرکت کرده حتی یک سانت هم حرکت نکرده.
او در تمام چشمه های شهر پسرعموهای زیادی داشته که همه ی آن ها خیلی شبیه اونند. وقتی کلاغ های جنگل با هم در مورد این مسابقه صحبت می کردند پسرعموهاش تصمیم گرفتند به اون کمک کنند تا مسابقه را ببرد. پس آن ها به کنار چشمه هایشان می آمدند و جواب آهو خانم را می دادند.
بیچاره آهو خانم هنوز فکر می کند که حلزون سریع تر از او می دود.
#قصه
╲\╭┓
╭ 🐌🌿 🆑 @childrin1
┗╯\╲
4_5882238559783487921.mp3
7.64M
🔸میلاد حضرت علی اکبر (ع) ۱۳۹۸🔸
کربلایی مجتبی رمضانی - سرود
بی تو کویرم تویی امیرم...
👣با خمیر نمکی شکل کف دست و پای کوچولوتونو درست کنید. 👣
🐝یک پیمانه نمک
🐝یک پیمانه آرد
هر دو رو با نصف پیمانه آب به خوبی مخلوط کنید. کف دست یا پای بچه تونو روش قرار بدید و کمی فشار بدید. بعد به مدت ۲ ساعت داخل فر با دمای ۱۰۰ درجه سانتیگراد قرار بدید تا خشک بشه. اگه میخواید آویز براش درست کنید یادتون نره قبل از پخت با نی یه سوراخ هم براش بذارید. یادگاریه قشنگی میشه از دوران کودکی دلبندتون. میتونید هر جور هم دوست داشتید رنگش کنید.