📣 توجه... توجه
بالاخره زمان مسابقه حفظ شعر رسید،از امروز ساعت ۱٨ تا فردا ساعت ۱٨ فرصت دارید تا فیلم کوتاهی از شعر خوانی علی ای همای رحمت کودکانتان برای ما بفرستید. به همه کودکان ۴ تا ۱۰ سال که شعر را حفظ کرده باشند هدیه تعلق میگیرد🎁🎊🎉
شرایط ارسال فیلم:
1⃣فیلم حداکثر دو دقیقه باشد.
2⃣دختران از حجاب و لباس مناسب در فیلم استفاده کنند.
3⃣کمک کردن لغتی به کودکان در موقع خواندن بلامانع میباشد.
4⃣حدالامکان پشت صحنه کودکان ساده باشد.
✅منتظر شعر خوانی های زیبای شما هستیم.👏
آدرس ارسال فیلم شعر خوانی:
@Mosabogheh_hefze_sheer
#غدیر
#فقط_به_عشق_علی
https://eitaa.com/joinchat/3637706810C426c125c88
https://eitaa.com/mahde_ghadir
🌸ولادت با سعادت باب الحوائج، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مبارک باد🌸
🔹امام كاظم عليه السلام :
در جواب مردى كه از فرزند خود شكايت كرده بود ، فرمودند : لاتَضرِبْهُ وَاهجُرهُ و لاتُطِلْ ؛
🔸او را نزن ، بلكه براى زمانى كوتاه با او قهر كن .
بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 99
@ghesehayemadarane
عید غدیر@amoobahreman.mp3
7.64M
#غدیر
#ویژه_برنامه
🌹عید بزرگ و دوست داشتنی🌹
🔅بالای ۵ سال
🔅با هنرمندی: معصومه بهرمن شش ساله از قم
🔅تدوین:حسین بهرمن
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یک صلوات 🌸
خانم لاکپشته.mp3
6.95M
#امام_علی_ع
#عید_غدیر
#من_ماسک_میزنم
🌹خانم لاکپشته🌹
🔅بالای ۴سال
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅قرائت : سوره الرحمن(آیه ۳۶تا۴۰)
🔅 تدوین:خانم کاشانی
🔅منبع:سایت وولک
Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یک صلوات🌸
2⃣4⃣7⃣
🌈#فروشگاه_ایرانی_اسلامی_فرشته👇
@froshgahfereshte
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه_برنامه
#غدیر
🌸با سلام🌸
🌹عید غدیر مبارک🌹
🔅نمایش عروسکی سایه ای غدیر
🔅با هنرمندی:فاطمه سادات موسوی
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یک صلوات🌸
💈🔮 حساب و نقاشی 🔮💈
یک هشت و یک هفت
یک هفت و یک هشت
شد رشتهی کوه
پایین آن، دشت
یک صفر گنده
بالای آنهاست
خورشید زردی است
پرنور و زیباست
گل ، پنج تا پنج
خانه ، دو با یک
شکل درخت است
پنج و دو تا یک
پایین آنها
رودی پر آب است
نقاشی من
درس حساب است !
#شعر_آموزشی
╲\╭┓
╭ 💈🔮 @ghesehayemadarane
┗╯\╲
💚پیغام غدیر💚
یک قاب کوچک مادرم ساخت
یک «یا علیِ» سبز و خوش خط
بعدش برایم نکتهها گفت
از جشن زیبای ولایت
پیغام روز عید این بود
باید که ما تا میتوانیم
با «یا علی» گفتن، همیشه
در راهِ خوبیها بمانیم
چون دوست دارم خوب باشم
برنامه چیدم با علاقه
همراه مامانم بخوانم
هر روز از نهجالبلاغه
💕
💚💕
╲\╭┓
╭ 💚💕 @ghesehayemadarane
┗╯\╲
🍃❤️ لالایی۱۴ معصوم ❤️🍃
لالا لالا گل مادر
به یاد روی پیغمبر
همان آقای خوبیها
همان مولای پاکیها
همو که داده ما را جان
به نور آیه ی قرآن
لالا لالا گل مادر
امام تو علی حیدر
علی بابای بی بابا
علی مولای هر تنها
علی عشق و علی ایمان
علی نقاشی قرآن
علی والا علی مولا
علی شاه و علی آقا
علی آن یار پیغمبر
علی آن ساقی کوثر
بگو من غصه نادارم
چو باشد مرتضی یارم
میان هر گرفتاری
تو داری یاور و یاری
#لالایی_مذهبی
❤️
🍃❤️
╲\╭┓
╭ ❤️🍃 @ghesehayemadarane
┗╯\╲
🐈🐾 گربه ی شکموی من 🐾🐈
گربه حیاط خانه ما هر چیزی گیرش بیاید می خورد . از پلو و ماکارونی گرفته تا سوسک و ملخ! حتی پفک هم می خورد. این را روزی فهمیدم که پدر تازه با محموله خوراکی ها از اقیانوسش برگشته بود. آخر پدرم پشت خانه ما، جایی که من هنوز اجازه رفتن به آن را ندارم ، یک اقیانوس پر از لواشک و آلوچه و پفک دارد. او بعضی از موقع ها که حوصله شنا کردن داشته باشد می رود و برایم خوراکی صید می کند. فقط نمی دانم چرا هر دفعه از دم در زنگ می زند و می گوید : به مامان بگو کیف منو بندازه پایین!.
آن روز با بسته پفک رفته بودم حیاط که دیدم دم دراز از جای خنکش پاشد و آمد جلویم نشست . بعد هم گفت : میوووو! یادم رفت بگویم که من زبان این گربه را می فهمم. تا حالا هیچ کس باورش نشده. شما هم اگر نمی خواهید، باور نکنید. اما به هر حال دم دراز داشت و می گفت:” تنهایی می خوری نامرد؟” من هم یک تکه انداختم و او بلعید و سبیل هایش را هم لیسید. از بس شکموست.
برای همین وقتی یک کبوتر زخمی روی پشت بام منزل ما نشست ، مادرم فوری گفت : ” بدو تا دم دراز نخوردتش!” من هم مثل برق و باد پریدم و پرنده بیچاره را از چنگ گربه نجات دادم. او هم یک جوری ” میاوووو” کرد که ترجمه اش می شد:”خیر نبینی الهی!”
ما از کبوتر مراقبت کردیم و کم کم بهتر شد . تا اینکه یک روز پر زد و تا حیاط همسایه رفت و همان جا افتاد. من سرگرم کتاب خواندن بودم که برادرم آمد و گفت:” کبوتر پریده رفته حیاط آقای کبیری!” سریع رفتم توی کوچه و زنگ کبیری را زدیم ، اما هیچ کس در را باز نکرد. انگار نبودند. از آن طرف ناغافل صدای گربه را شنیدم که داشت زیر لب با خودش می گفت :” وقتش رسیده که این پرنده رو به لقمه چپش کنم.”
نگاه کردم و دیدم از روی دیوار، داخل حیاط را ورانداز می کند. برادرم گفت:” دیر بجنبی کلک کبوتر رو می کنه.”
چی کار کنم؟
از پشت بوم خودمون بپر تو حیاط شون!
آخه….
آخه نداره.زود باش ! مگه نمی بینی دم دراز دندون تیز کرده؟
آن قدر گفت که من هم خام شدم و رفتم . به محض این که داخل حیاط پریدم ناگهان سرو کله یک آقای گردن کلفت با زیرپوش و چماق پیدا شد . من از ترس فریاد زدم : ” وااااااای صاحبخونه!”
خود آقای کبیری بود که از صدای من بیدار شده بود و به خیال این که دزد به خانه اش زده حسابی وحشت کرده بود .
تا مرا دید پرسید:” این جا چه کار می کنی؟” من که به لکنت افتاده بودم جواب دادم :” او او اومدم دددد دنبال ک کبوتر!”
با عصبانیت گفت :” زود بردار و برو”
وقتی از در بیرون می آمدم هنوز قلبم تند تند می زد . کبوتر را در بغل گرفته بودم و به این فکر می کردم که اگر آقای کبیری شب شکایت مرا پیش پدرم بکند چه جوابی به او بدهم . در همین حال و هوا یک باره متوجه دم دراز شدم که از بالای دیوار چشم غره می رفت. بعد هم از جایش بلند شد و به من پشت کرد و
رفت . اما با ناراحتی گفت:” میاووووو” یعنی:” خیر نبینی الهی!
╲\╭┓
╭ 🐈🐾 @ghesehayemadarane
┗╯\╲