eitaa logo
قصه ♥ قصه
105 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
405 ویدیو
72 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🐛 🌟🔹کرم خاکي داشت زير لب غر مي زد، ريشه ي گياه به او گفت: -چيه؟ چرا امروز اين قدر بي حوصله اي؟ کرم جواب داد: -من از اين که هميشه زير خاک زندگي کنم، خسته شدم. مي خوام از خاک بيرون بيام و ببينم روي زمين چه شکليه؟ دلم مي خواد برم جاهاي مختلف رو ببينم. 🌟🔹ريشه گياه با ناراحتي به او گفت: -نه، اگه تو بري من چطوري به رشدم ادامه بدم؟ آخه وقتي تو اين ور و اون ور مي ري خاک ها جابه جا و نرم مي شن و من راحت تر مي تونم رشد کنم و ريشه هامو همه جا پخش کنم. تازه وقتي تو حرکت مي کني تويخاک سوراخ هايي به وجود مياد که باعث مي شه هوا به خاک برسه و اين به رشد من کمک مي کنه. 🌟🔹کرم خاکي خيلي تعجب کرد و به ريشه گفت: واقعاً يعني من اين قدر براي رشد گياه مفيدم و خودم نمي دونستم. ولي بعد يک دفعه ياد تصميمش افتاد و گفت: -نه، نه، من بايد برم بيرون از خاک رو ببينم. ريشه به کرم گفت: -ببين دوست عزيز، تو نمي توني بيرون خاک زندگي کني، تو بايد... 🌟🔹کرم خاکي با ناراحتي وسط حرف ريشه پريد و نگذاشت او حرفش را ادامه بدهد و گفت: -همين که گفتم! من تصميم خودمو گرفتم. و بعد هم با خوشحالي به سمت بالا رفت تا از خاک بيرون بيايد. 🌟🔹صبح زود کرم کوچولو آرام آرام سرش را از خاک بيرون در آورد، با خودش گفت: -واي، چقدر اين جا روشنه، چه نوري. به خاطر اين که هوا خنک و همه جا پر از شبنم و مرطوب بوده، کرم کوچولو راحت روي زمين حرکت مي کرد، با ذوق به گل ها، درخت ها و... نگاه مي کرد و لذت مي برد. کم کم خورشيد خانم بالا آمد و گرمايش همه جا را خشک کرد، کرم کوچولواول که يک کم گرمش شد، زير برگي رفت و کمي استراحت کرد، بعد خواست برود و جاهاي ديگر را ببيند ولي بدنش مثل قبل حرکت نمي کرد، انگار بدنشخشک شده و به زمين چسبيده بود. 🌟🔹با خودش گفت: -واي حالا چي کار کنم؟ حالش مرتب داشت بدتر و بدنش خشک تر مي شد چيزي نمانده بود که به زمين بچسبد. کرم خاکي با عجله سرش را داخل خاک کرد و رفت زير زمين ميان خاک ها، يک کم بي حرکت ماند تا کمي حالش جا آمد، ريشه تا کرم خاکي را ديد گفت: -چي شد؟ حتماً حالت بد شده، نه؟ بدنت چسبيده بود به زمين؟ کرم خاکي گفت: -آره، اما تو از کجا فهميدي؟ تو که توي خاک ها بودي. 🌟🔹ريشه گفت: دوست عزيزم، خدا موجودات زيادي آفريده که هر کدوم بايد در جاي مخصوص خودشون زندگي کنن و اگه اون جا نباشن مي ميرن. مثلاً ماهي بايد تو آب زندگي کنه و کرم خاکي توي خاک، چون اگه بيرون از خاک باشه در اثر حرارت و گرماي نور خورشيد بدنشخشک مي شه و مي چسبه به زمين و ديگه نمي تونه حرکت کنه. 🌟🔹کرم خاکي با خوشحالي اطراف ريشه حرکت کرد و گفت: -خدا را شکر که زودتر اومدم خونه ي خودم. از اين به بعد اين قدر اين طرف و اون طرف مي رم که تو سريع رشد کني و من دوست خوب و قوي مثل تو داشته باشم. ريشه هم از خوشحالي به خودش تکاني داد و به سمت پايين خاک رفت تا بيشتر رشد کند. 🌸🍂🍃🌸 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 @ghesehayemadarane