🐿🐘 دوست جدید و گنده 🐿🐘
برگهای زرد زیادی روی زمین ریخته بود. موشموشک و سنجابه داشتند برگبازی میکردند. یکدفعه زمین لرزید و صدای گرومب گرومب آمد.
موشموشک و سنجابه نگاه کردند. یک حیوانِ خیلی گنده داشت میآمد.
موشموشک گفت: «وای! پاهایش چقدر کلفت است.»
سنجابه گفت: «چه دندانهای دراز و خوشگلی دارد! دندانهایش به اندازهی شاخهها هستند.»
موشموشک گفت: «امّا دماغش از دندانهایش هم درازتر است.»
سنجابه و موشموشک، آنقدر او را نگاه کردند که آمد و به آنها رسید. موشموشک گفت: «سلام! ببخشید، اسم شما چیه؟»
او گفت: «سلام کوچولو! من فیل هستم. اسمم فیلفیلک است. من از همهی حیوانات جنگل بزرگترم.»
سنجابه گفت: «چهقدر دندانهایت سفید است! همیشه مسواک میزنی؟»
فیلفیلک گفت: «به دندانهای من میگویند: عاج. به دماغ من هم میگویند: خرطوم. خرطوم من خیلی قوی است. دوست دارید رویش سُرسُرهبازی کنید؟»
موشموشک و سنجابه خوششان آمد. آنها با خوشحالی رفتند و روی خرطومِ فیلفیلک یک عالمه سُرسُرهبازی کردند.
#قصه_علمی
╲\╭┓
╭ 🐘🐿🆑 @childrin1
┗╯\╲
سلام علیکم
بزرگواران خانم دکتر خز علی فرمودند موارد اجرا شدن سند ٢۰٣۰ را بصورت دقیق با ذکر نام مدیر مهد یا مدرسه و ذکر نام افراد اموزش دهنده ٢۰٣۰
به شماره تلفن 02166412317
شورای عالی انقلاب فرهنگی زنان اطلاع بدید خودشون افراد خاطی را دادگاهی میکنن.
فقط شما مدرک و عکس و فیلم و کلیپ هم داشته باشید بهتره.
سهل انگاری نشود ،گزارشات مردمی شما بسیار ارزشمنده چون جلوی باندهای سازمان یافته ترویجِ . . . در ایران را میگیرد.
اگر خواب باشیم یه وقتی بیدار میشیم میبینیم خدایی نکرده تهران شده اندلس.
این شماره تلفن را لطفا به بقیه هم بدهید.
قصه ♥ قصه
سلام علیکم بزرگواران خانم دکتر خز علی فرمودند موارد اجرا شدن سند ٢۰٣۰ را بصورت دقیق با ذکر نام مدیر
دوستان اين مورد جدي هست.
ما با چند موردش مواجه شدیم. علنا آموزش میدن به خانواده ها و دین و حیا رو مورد تمسخر قرار میدن.
جدی بگیرید و پیگیر باشید.
بقیه رو هم آگاه کنید.
🐌🌿مسابقه حلزون کوچولو و آهو خانوم🌿🐌
یک حلزون و یک آهو تصمیم گرفته بودند با هم مسابقه بدهند. آهو خانم همیشه حلزون کوچولو را به خاطر کند بودندنش مسخره می کرد. حلزون کوچولو که از دست مسخره کردن های آهو خانم خسته شده بود اونو دعوت به یک مسابقه کرد.
حلزون کوچولو گفت: بیا با هم تا چشمه ی آن طرف میدان مسابقه بدهیم. آهو خانمم گفت: باشه. آن ها برای یکشنبه ی آینده با هم قرار گذاشتند.
یکشنبه آمد و آن ها مسابقه را شروع کردند. دونده ی سریعتر که آهو خانم بود خیلی زود به چشمه ی آن طرف میدون رسید، اما حلزون آن جا نبود. آهو خانم پوزخندی زد و گفت: هی حلزون کوچولو کجایی؟
ناگهان جوابی آمد: من اینجام. آهو خانم که خیلی تعجب کرده بود حلزون کوچولو را دید که که کنار چشمه نشسته.
آهو که خیلی دلش می خواست حلزون کوچولو را شکست بدهد از او خواست دوباره تا چشمه ی بعدی مسابقه بدهند.
حلزون کوچولو قبول کرد و مسابقه دوباره شروع شد.
آهو تند و تند دوید تا به چشمه ی بعدی رسید. بعد دوباره حلزون کوچولو را صدا کرد و گفت: هی حلزون کجایی؟
حلزون کوچولو جواب داد: من اینجام. چقدر دیر کردی من خیلی وقته که اینجا منتظرتم.
آهو خانم دوباره و دوباره سعی و تلاش کرد اما فایده ای نداشت. در آخر تسلیم شد و شکست را قبول کرد.
آهو خانم نمی دانست که حلزون کوچولویی که توی این مسابقه شرکت کرده حتی یک سانت هم حرکت نکرده.
او در تمام چشمه های شهر پسرعموهای زیادی داشته که همه ی آن ها خیلی شبیه اونند. وقتی کلاغ های جنگل با هم در مورد این مسابقه صحبت می کردند پسرعموهاش تصمیم گرفتند به اون کمک کنند تا مسابقه را ببرد. پس آن ها به کنار چشمه هایشان می آمدند و جواب آهو خانم را می دادند.
بیچاره آهو خانم هنوز فکر می کند که حلزون سریع تر از او می دود.
#قصه
╲\╭┓
╭ 🐌🌿 🆑 @childrin1
┗╯\╲
4_5882238559783487921.mp3
7.64M
🔸میلاد حضرت علی اکبر (ع) ۱۳۹۸🔸
کربلایی مجتبی رمضانی - سرود
بی تو کویرم تویی امیرم...
👣با خمیر نمکی شکل کف دست و پای کوچولوتونو درست کنید. 👣
🐝یک پیمانه نمک
🐝یک پیمانه آرد
هر دو رو با نصف پیمانه آب به خوبی مخلوط کنید. کف دست یا پای بچه تونو روش قرار بدید و کمی فشار بدید. بعد به مدت ۲ ساعت داخل فر با دمای ۱۰۰ درجه سانتیگراد قرار بدید تا خشک بشه. اگه میخواید آویز براش درست کنید یادتون نره قبل از پخت با نی یه سوراخ هم براش بذارید. یادگاریه قشنگی میشه از دوران کودکی دلبندتون. میتونید هر جور هم دوست داشتید رنگش کنید.
🌸💕 حضرت علی اکبر (ع)💕🌸
امروز روزی هست که پسر بزرگ امام حسین(ع) به دنیا آمدند و خانهی ایشان پر از نور، برکت و رحمت شد. فرشتهها گلهای محمدی با خودشون از آسمان آوردند و خانهی امام حسین(ع) را گلباران کردند. بوی گل محمدی همه جا را پر کرد
پسر کوچولوی امام حسین(ع) در گهوارهاش لبخند میزد و پروانهها دور سر او میچرخیدند یکی از غنچههای گل محمدی روی صورت حضرت علیاکبر(ع) افتاد، آن غنچهی گل دید که چقدر این نوزاد، به پیامبر رحمت شباهت دارد. بوی پیامبر مهربان را هم میدهد. گل محمدی تصمیم گرفت که پیش حضرت علیاکبر(ع) برای همیشه بماند. امام حسین(ع) از به دنیا آمدن پسرشون خیلی خیلی خوشحال بودند. نزدیک گهوارهی ایشان رفتند پسر کوچولوشون را در آغوش گرفتند. گل محمدی پرسید: امام مهربانم، اسم پسرتون را انتخاب کردهاید؟ ایشان فرمودند: اسم او را علیاکبر میگذارم. بعد سرشان را به آسمان گرفتند و فرمودند: من پدرم علی(ع) را خیلی دوست دارم. برای همین هر چه خدا به من پسر دهد، اسمش را علی میگذارم.
روزها میگذشت و حضرت علیاکبر(علی) بزرگتر میشدند. در کوچههای مدینه که راه میرفتند، همه تعجب میکردند، میگفتند دوباره پیامبر رحمت زنده شده. چون حضرت علیاکبر(علیهالسلام) خیلی شبیه پدربزرگشون یعنی رسول خدا بودند، ایشان هم از نظر ظاهری به پیامبر مهربان شبیه بودند. هم مثل پیامبر خیلی خیلی خوشاخلاق بودند.