eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍎🌿ماجرای سیب قرمز کمی پلاسیده🌿🍎 عصر یک روز زمستان، ریزمیزو، موش کوچولو، یک سیب قرمز بزرگ زیر درخت سیب پیدا کرد. سیب کمی پلاسیده بود، ولی هنوز سالم بود. آخرین سیب درخت هم بود. ریزمیزو با خوش‌حالی قِلش داد به سوی لانه‌اش تا رسید به یک جوجه‌تیغی. جوجه‌تیغی پرسید: «این سیب را کجا پیدا کردی؟» ریزمیزو فکر کرد که سیب را فقط برای خودش نگه دارد. درخت سیب را نشان داد و قل‌قل قل، به راهش ادامه داد. امّا شکمش که قاروقور کرد، ریزمیزو با خودش گفت: «ای شکمو! تو سیر بشوی و جوجه‌تیغی گرسنه بماند؟» آرام روی شکمش زد و گفت: «هیس!» بعد جوجه‌تیغی را صدا کرد و گفت: «بی‌خودی آنجا نرو، آخرین سیب را من برداشتم.» جوجه‌تیغی ایستاد و ریزمیزو گفت: «برویم کسی را پیدا کنیم تا این را دو تکّه کند، یک تکّه‌اش را بدهم به تو.» ریزمیزو دوباره سیب را قل داد با جوجه‌تیغی به دنبالش. رفتند و رفتند تا به موش‌کور رسیدند. موش‌کور از ریزمیزو پرسید: «این سیب را کجا پیدا کردی؟» جوجه‌تیغی زود درخت سیب را از پشت بوته‌ها نشان داد و موش‌کور رفت. ریزمیزو به جوجه‌تیغی اخم کرد و گفت: «ما سیر بشویم و موش‌کور گرسنه بماند؟» آن‌وقت موش‌کور را صدا کرد و گفت: «بی‌خودی آنجا نرو، آخرین سیب را من برداشتم.» موش‌کور برگشت و ریزمیزو گفت: «برویم کسی را پیدا کنیم تا این سیب را سه تکّه کند، یک تکّه‌اش را بدهم به تو‌.» ریزمیزو دوباره سیب را قل داد، با جوجه‌تیغی و موش‌کور به دنبالش. رفتند و رفتند تا به یک کلاغ رسیدند. ریزمیزو به کلاغ گفت: «تو با نوکت می‌توانی این سیب را چهار تکّه کنی؟» جوجه‌تیغی پرسید: «چرا چهار تکّه؟ ما که فقط سه نفریم!» ریزمیزو جواب نداد. کلاغ سیب را از وسط چهار قسمت کرد. ریزمیزو اوّل یک تکه داد به کلاغ، بعد یک تکّه به جوجه‌تیغی و یک تکّه به موش‌کور. تکّه‌ی خودش را هم را تا لانه‌اش کشید. شب شده بود. ریزمیزو تکّه سیبش را خورد و یک ذرّه‌اش را به مورچه‌های همسایه داد و دراز کشید که بخوابد. با خودش گفت: «نمی‌دانم چرا امشب این‌قدر خوش‌حالم! انگار چند کار خیلی خوب کردم. ولی من که از صبح تا حالا، فقط سیبم را تقسیم کردم، همین.» امّا ریزمیزو بقیه‌ی ماجرای سیب قرمز کمی پلاسیده را نمی‌دانست. جوجه‌تیغی که تکّه‌اش را به لانه‌ برد، با خانواده‌ی شلوغ گرسنه‌اش تقسیمش کرد. همه برای ریزمیزو دعا کردند و گفتند: «خدایا! دلش را پر از شادی کن!» موش‌کور که تکّه‌اش را به لانه‌ برد، نصفش را خورد و بقیه‌اش را برد برای همسایه‌ی مریضش. با هم برای ریزمیزو دعا کردند و گفتند: «خدایا! از گرسنگی حفظش کن!» کلاغ هم که تکّه‌اش را به نوک گرفت، پیش جوجه‌هایش برگشت و آرام‌آرام، ریزریز، سیرشان کرد. آن‌وقت برای ریزمیزو دعا کرد و گفت: «خدایا! تا دلش بخواهد به او سیب بده!» مورچه‌های همسایه هم یکی‌یکی برای ریزمیزو آرزوهای خوبی کردند. ریزمیزو این چیزها را نمی‌دانست. ولی این‌قدر احساس خوبی داشت که بین دو خمیازه با خودش گفت: «فردا هسته‌‌های سیبم را می‌کارم تا کنار لانه‌ام، درخت سیب داشته باشم. آن‌وقت می‌توانم سیب‌های زیادی هدیه بدهم. سیب‌های قرمز تازه!» «داستان كسانى كه مالشان را در راه خدا مى‌بخشند مثل داستان دانه‌اى است كه هفت خوشه می‌رویاند و در هر خوشه‌اى صد دانه و خدا براى هر كس بخواهد پاداشى‌ چند برابر مى‌دهد و  خدا بسیار عطا کننده و داناست.» (قرآن کریم، سوره بقره (٢)، آیه ٢٦١) 🍎 🌿🍎 🍎🌿🍎 join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
یه خبر خوب برای اعضای کانال 😊 🎁 برای اینکه نگاهتون به دین تغییر کنه و یه زندگی مومنانه و واقع بینانه رو داشته باشید ✅ میتونید کتاب جدید بنده با نام "حیات برتر" رو تهیه و استفاده کنید. ✔️👌 خیلی از بزرگواران تهیه کردن و واقعا ازش راضین. ان شالله که شمام زندگیتون رو با این کتاب عالی کنید💖 ✅ برای تهیه کتاب به آی دی زیر پیام "درخواست کتاب حیات برتر" رو بدید @yafatemeh8 📈 هزینه کتاب به همراه پستش 15 تومن هست. 📲 اطلاعات بیشتر: https://eitaa.com/ketabe_Tnha_masiri
هدایت شده از استیکر سلاااااام
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
2.01M
پروردگار (با کلام) ❤️ 🍃❤️ ╲\╭┓ ╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
هدایت شده از استیکر سلاااااام
@childrin1کانال دُردونه.mp3
571.8K
پروردگار ( بیکلام) ❤️ 🍃❤️ ╲\╭┓ ╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حیات برتر۱۷
🌺 سلام به اعضای محترم ✅ از اونجایی که تاثیر گروه و استفاده از حضور یک استاد فوق العاده میتونه در رشد انسان موثر باشه تصمیم گرفتیم که شرایط حضور افراد بیشتری رو در آموزشگاه مجازی حیات برتر فراهم کنیم.👌 🌹🔸 ان شالله برنامه داریم که همه شما وارد گروه ها بشین و از مطالب استفاده کنین. 🌷✔️ در کلاس های این آموزشگاه بهترین اساتید تنهامسیری با سوابق عالی مشغول تدریس هستن✌🇮🇷 🎁 شما بزرگواران هم حتما ثبت نام کنید. و نگران هزینش هم نباشید از امروز به بعد میتونید هزینه ثبت نام رو ده روز بعد از شروع کلاس ها پرداخت کنید.😊 👌☢ برای ما فقط این مهمه که همه حضور پیدا کنن 🌷🌺 ان شالله میخوایم یه جهش بزرگ در زمینه آماده سازی حکومت جهانی امام زمان ارواحنا فداه ایجاد کنیم.... برای ثبت نام کلمه "ثبت نام" رو به ای دی زیر بفرستید👇📈 @HayatBartar313 📡 اطلاعات بیشتر: http://eitaa.com/joinchat/4205379595C116235f8c3
🍃🕸 مگس وزوز 🕸🍃 مگس وزوزو حوصلش سر رفته بود در به در دنبال یه گوش می گشت تا بره نزدیکش و وزز وزز کنه. آخه مگس ها خیلی دوست دارند آواز وزوز وزوزشون و نزدیک گوش آدما بخونن.  اگه یه گوش برای وز وز پیدا نکنن خیلی بدبخت می شن.  مگس وزوزو نشسته بود و غصه می خورد که یه دفعه دید یکی داره می خوابه و گوششو برای وزوز آماده می کنه. مگس وزوزو خوشحال از جا پرید و اومد جلوی سوراخ گوش و شروع کرد به وز وز کردن. از این گوش به اون گوش ، از اون گوش به این گوش می پرید و آواز مگسی می خوند : وزززززززززززززززززززز وزززززززززززززززززززز  وزززززززززززززززززززز وزززززززززززززززززز   وزززززززززززززززززززز آدم بیچاره، داشت دیوونه می شد. هرچی مگس رو می پروند فایده نداشت.  مگسه یه خورده می رفت عقب و دوباره میومد جلو گوشش و کنسرت آوازشو شروع می کرد. چه قدرم از صدای خودش خوشش می یومد. انقدر وز وز کرد تا خسته شد. رفت روی گل فرش نشست تا یه خورده کثیف کاری کنه خستگیش در بره ، هی دستاشو به هم مالید. هی پاهاشو به هم  سایید تا حواسش پرت شد و هیچی ندید. یه دفعه یه مگس کش شَتَرَق خورد روی سرش و پَشَقِش کرد روی زمین . مگس وزوزو آخرین وزوزش رو کرد و مرد. مگس وزوزو که کشته شد آقاهه با خیال راحت گرفت خوابید. اما هنوز خوابش نبرده بود که یه مگس دیگه اومد جلو گوششو گفت :  وزززززززززززززززززززز وزززززززززززززززززززززز وززززززززززززززززززززز وززززززززززززز ╲\╭┓ ╭ 🕸🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐾🌳دماغ کج چشم چپ🌳🐾 خانم غول آمد دیگ را بردارد، پایش لیز خورد. افتـاد و دمـاغـش کـج شـد، چشـم‌هایش هـم چپ شـد. خانم غول خودش را توی آینه دید و گفت:«وای چه دماغ کجی! چه چشم چپی! تا آقا غول نیامده، باید درست شوید.» خانم غول، خمیر نان را برداشت. یک تکه‌اش را گوشه‌ی دماغش چسباند. دماغش صاف شد. بقیه‌ی خمیر را گرد کرد، پـهن کرد و با سیم، عینکش کرد و زد به چشم‌هایش. آقا غول که آمد، چشم‌هایش را بست و بو کشید. گفت: «به‌به! چه بوی غذایی! دست شما درد نکند خانومی!» چشم‌هایش را که باز کرد خانم غول و عینک خمیری را دید. گفت: «اِ...این چیه به چشم‌هایت زدی خانومی؟ بگذار ببینم با آن جایی را هم میبینی؟» اما عینک را که برداشت، سیمش گیر کرد به دماغ خمیری. خمیر ترک خورد و با عینک افتـاد زمین. آقا غول چشم و دماغ خانم غول را دید. گفت: «اِ...چرا این شکلی شدی خانومی؟» و فکری کرد و از خانه رفت بیرون. خانم غول گفت: «ای داد! آقا غول دیگر من را دوست ندارد. آقا غول رفت.» و های و هوی اشک ریخت. هی اشک ریخت. اشک‌هایش سیل شد. سیل، خانه را برد. برد و برد. خانه وسط جنگل که رسید، بین درخت‌ها گیر کرد. درخت‌ها گفتند: «خانم غول، گریه نکن! گریه کنی، سیل ما را هم می‌برد!» خانم غول هم رفت و بالای درختِ بلندی خوابید. ماه که آمد، آقا غول برگشت؛ اما نه خانه‌اش را دید و نه خانم غولش را. آقا غول رد خانه را گرفت. رفت و رفت تا به جنگل رسید. خانه‌اش را میان درخت‌ها دید؛ اما خانم غول را توی خانه ندید. از درخت‌ها پرسید: «شما خانم غول من را ندیدید؟» درخت‌ها، درخت بلند را نشان دادند و گفتند: «آنجاست، آن بالا!»  آقا غول از درخت بلند، بالا رفت. خانم غول را دید که خواب است. از جیبش برگ و گلبرگ در آورد. برگ‌ها را روی دماغ کج گذاشت و گلبرگ‌ها را روی چشم‌های چپ.  خانم غول را کول کرد و آورد و توی خانه گذاشت. لحاف را هم انداخت رویش، خانه را برد و گذاشت سر جایش. خانم غول که بیدار شد، دید توی خانه‌اش است، نه بالای درخت. گفت: «کار، کار آقا غول است. آقا غول! تو اینجایی؟» آقا غول گفت: «بله که اینجام خانومی! شما هر جا باشی، من هم همانجام خانومی!» و از پشت پرده آمد بیرون و آینه را به خانم غول داد. خانم غول توی آینه خودش را دید. دماغش یک ذره صاف شده بود. چشم‌هایش هم یک ذره راست شده بود. خانم غول از خوش‌حالی پرید توی آسمان. آقا غول هم دنبالش پرید.   🌳 🐾🌳 🌳🐾🌳 join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا