eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🍃 موبی و قارقور 🍃🌳   قارقور، یک جوجه‌کلاغ بود، عاشق چیزها‌ی براق. هر چیز براقی را که پیدا می‌کرد، می‌پرید و توی لانه می‌گذاشت. قاشق، چنگال، خودکار، سیخ کباب و... مامانش می‌گفت: «جوجَکَم، سیاهَکَم! این‌قدر آشغال جمع نکن، زشته! آبروی‌مان را توی باغ بردی.» ولی قارقور گوش نمی‌کرد. هی آشغال پیدا می‎کرد؛ هی آشغال پیدا می‌کرد. توی لانه پر از آشغال شده بود. اصلاً جای نشستن هم نبود. یک روز صبح، قارقور گفت: «مامان‌جون! من امروز یک چیز براق پیدا نکردم. می‌روم پیدا کنم.» مامان‌کلاغه گفت: «ای قار، ای بی‌قار! کجا می‌روی؟ لانه را کردی آشغال‌دونی. نرو جوجه‌جان!» ولی قارقور حرف‌های مامان‌کلاغش را نشنید، پر زد و رفت. وقتی برگشت توی نوکش یک چیز براق و عجیبی بود. مامان‌کلاغ گفت: «باز چی پیدا کردی؟» قارقور، نوکش را نشان داد و گفت: «ببین چی پیدا کردم؟ این اسمش موبی است.» مامان‌کلاغ، چپ چپ نگاه کرد و نگاه کرد. ناگهان جیغ زد: «قااااااار قاااااار...» و بعد پر زد، قارقور را با چنگالش گرفت و پرید بالای درخت. قارقور خیلی تعجب کرد. بعد گفت: «مامان! چی شده؟ چرا ترسیدی؟» مامان‌کلاغ گفت: «صدبار به تو گفتم هر چیزی را که پیدا می‌کنی به لانه نیاور. این یک چیز خطرناک است. این یک چیزی است که سر درد کلاغی می‌آورد. این یک چیزی است که تومور مغزی کلاغی می‌آورد. فهمیدی؟» مامان‌کلاغ به پایین نگاه کرد و به آن چیز عجیب گفت: «آهای! از لانه‌ی ما برو بیرون؛ زودباش دیگه!» موبی که یک موبایل‌کوچولو بود، گفت: «من که روشن نیستم؛ خاموش هستم؛ خطر ندارم.» مامان‌کلاغ گردنش را پایین‌تر آورد و گفت: «یعنی اگر خاموش باشی خطر نداری؟» موبی گفت: «اگر زیاد روشن باشم خطر دارم.» مامان‌کلاغ گفت: «چه خوب! پس همیشه خاموش باش. فقط یک ذره روشن باش.» موبی سرش را تکان داد و خندید؛ بعد هم برای‌شان یک آهنگ خنده‌دار کلاغی پخش کرد تا قارقارقار بخندند. قارقارقارقار، قیر قیر قیر قورقورقور، قیر قیر قیر ╲\╭┓ ╭🌳🍃 🆑@ghesehayemadarane ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌷🌹🌷🍃💐 🍃🌹🌷 💐🍃🌷🌹🌷🍃💐 🍃🌹🌷 خجسته میلاد امام جواد علیه السلام فرزند سلطان ایران و دردانه‌ی حضرت عشق، باب الحوائج‌ حضرت علی اصغر علیه‌السلام مبارک و فرخنده باد. 🌷🌹 🌹🌷
0116 baghareh 259.mp3
5.78M
۱۱۶ آیه ۲۵۹ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب منبع قصّه این برنامه👇 📚برگرفته از کتب «قصه‌های قرآنی»؛ اثر مصطفی زمانی و «قصه‌ها و آیه»؛ اثر زهرا قربان عسگری 🍂دوستان خوب لالایی خدا! برای شفای همه مریضا، به ویژه کسایی که به کرونا مبتلا شدن،‌ یه صلوات و یه حمد شفا بخونید @lalaiekhoda
بلبل_و_سنگ_و_کلاغ.mp3
9.83M
🌹بلبل و سنگ و کلاغ🌹 🔅بالای ۵ سال 🔅قرائت 🔅با اجرای:اسماعیل کریم‌نیا 🔅 تدوین:رحیم یادگاری ✳️ارسال صوت بچه های گلم فقط به این آیدی👈 @Mimmeslehmadar http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b 🌸کپی با یک صلوات🌸 1⃣4⃣0⃣
با رول دستمال براي ماشين های کوچولوی بچه ها جاده درست کنيد.😊 ✔️ مناسب زیر 5 سالگی 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
کودکانه شعر 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 وقتی می گیم " بسم الله " یعنی " به نام خدا " خدای مهربونی که آفریده ما را هر چیزی که تو دنیاست نشونه ای از خداست واسه همینه دنیا این قدر قشنگ و زیباست خورشید و ماه تابون نعمت های فراوون خداست که آفریده پدر ، مادر برامون چون که خدای بزرگ " بخشنده " هست و " رحمان " خدای ما " رحیمه " با همه کس مهربان ما بچه ها همیشه هستیم به یاد خدا وقت شروع هر کار ما هم میگیم بسم الله ✨شاعر : تمنا رستگار 👈انتشار دهید 🌸🍃🍂🌼🌸🍃🍂🌼 کانال قصه های تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
36.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: 🍃فرزندان خود را با داستان های شیرین و آموزنده مثنوی آشنا نماییم. 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
29.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: هم روز خداست 🍃فرزندان خود را با داستان ها و ضرب المثل های ایران آشنا نماییم. 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍏✨ سیب ✨🍏 یک سیب نیم‌خورده در پیش‌دستی‌ام بود بابا برای من گفت آن لحظه، قصه‌ای زود   وقتی امام هشتم در خانه دید یک‌بار یک سیب نیم‌خورده افتاده پای دیوار   لبخند از لبش رفت فرمود: «این چه‌کاری است؟ اسراف‌کار اصلاً از دوستان ما نیست»   تصمیم من عوض شد با داستان بابا رفتم سراغِ سیبم خوردم تمام آن را ╲\╭┓ ╭✨🍏 @ghesehayemadarane ┗╯\╲