🔴 فوری/ به داد #یمن برسید
⭕️ متاسفانه هر روز که میگذره اخبار ناگوارتری از #یمن به گوش میرسه.
هر روز خبر مرگ کودکان بیشتری در رسانه های جهان منتشر میشه. جهانی که براش دیگه حقوق بشر معنایی نداره...
⭕️ تمام جبهه کفر در مقابل یک ملت #مستضعف صف کشیده و گرگ ها هر لحظه به قلب این سرزمین نزدیک تر میشن...
💢 اما امان از مسئولین کشوری که خودش رو ام القرای جهان اسلام و تشیع میدونه
انگار در این سرزمین هیچ مسئولی وجود نداره که از راه های مختلف و فشار های بین المللی برای پایان این جنگ خونین اقدام کنه.
هر جا که جمهوری اسلامی به یاری مظلومین شتافته، ده برابر از همه جهات سود کرده ولی واقعا مشخص نیست که چرا هیچ اراده ای برای نجات مردم مظلوم یمن وجود نداره.
حتی اگه با دید غیر دینی هم نگاه کنیم، #منافع_ملی ما در یمن داره از بین میره. منافع بسیار حیاتی مثل #دریای_عدن و #تنگه_باب_المندب و...
⭕️ عربستان میدونه که با زدن یمن داره در واقع جمهوری اسلامی ایران رو تضعیف میکنه اما با این حال صدایی از مسئولین بلند نمیشه
✅ همه ما مردم انقلابی ایران اسلامی از عموم مسئولین نظام اعم از دولتی و غیر دولتی انتظار داریم که با تمام تلاششون از همه راه های قانونی برای پایان دادن به جنگ یمن استفاده کنند.
#یمن_مرگ_خاموش_یک_ملت
#پایان_فوری_جنگ_یمن
http://eitaa.com/joinchat/63963136C91e5c60dda
#انتشار_عمومی
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.67M
#قصه_صوتی
"نقاشی آرزوها"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐠🐙 قصه ماهی کوچولو 🐙🐠
"قسمت اول"
یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود. قصه امروز ما قصه یک ماهی کوچولو است. ماهی رنگین کمان و دوستانش توی کلاس نشسته بودند. خانم هشت پا، آموزگار ماهی ها گفت: « بچه ها امروز روز تازه ای به کلاس ما می آید که اسمش فرشته است. او و خانواده اش تازه از آب های غربی به این جا آمده اند.» ماهی پفی در حالی که باله هایش را تکان می داد، گفت: « من هم قبلاً آن جا زندگی کرده ام.»خانم هشت پا گفت: « چه خوب! من تا به حال آنجا را ندیده ام و خیلی دوست دارم درباره اش بیشتر بدانم. ماهی پفی ممکن است برای ما تعریف کنی؟» ماهی پفی گفت: « آنجا خیلی عجیب و غریب است. رنگ آب ارغوانی و پر از گیاهان خیلی بزرگی است که تا سطح آب رشد کرده اند. سنگ های خیلی بزرگی هم دارد.» خانم هشت پا گفت: « چه جالب! به به! دوست تازه مان هم آمد. سپس فرشته را نزدیک خود آورد و گفت: « بچه ها این فرشته است. » فرشته به همه سلام کرد. خانم هشت پا به او گفت: « فرشته جان اگر ممکن است از جایی که آمدی، بیشتر برای بچه ها بگو. » فرشته گفت: « جایی که من بودم با این جا خیلی فرق ندارد، به جز اینکه آب های آن جا سبز رنگ و رویایی است. خیلی هم شفاف و تمیز.» ماهی رنگین کمان به فرشته گفت: « ولی من فکر می کردم آب آن جا ارغوانی است! » فرشته گفت: « نه اینطور نیست. »
در همین لحظه همه ماهی ها با ناراحتی به ماهی پفی برگشتند. ماهی پفی فریاد زد: « منظورم این بود که وقتی خورشید در آن جا غروب می کند، آب ارغوانی می شود.» خانم هشت پا با مهربانی به ماهی پفی گفت: « عیبی ندارد. من هم مثل تو، داستان های عجیب را دوست دارم. » بعد از ناهار همه ماهی ها به طرف کشتی غرق شده رفتند تا در کنار بازی کنند. زردک به ماهی پفی گفت: « برای فرشته تعریف کن که کشتی چه جوری غرق شده.» همه ماهی ها دور ماهی پفی جمع شدند و یک صدا با هم گفتند: « زود باش! تعریف کن.» ماهی پفی گفت: « شبی تاریک و طوفانی بود. کشتی بار سنگینی را با خودش می برد. برای ادامه مسیر، ناخدا می بایست از بار آن کم کند، پس فرمان داد…» ناگهان فرشته با هیجان گفت: « بارهای روی عرشه را به دریا بیندازید!» بعد با خجالت رو به ماهی پفی کرد: « معذرت می خواهم که حرفت را قطع کردم. آخر من اینجای داستان را دوست دارم.» ماهی رنگین کمان در حالی که تعجب کرده بود از فرشته پرسید: « یعنی تو هم این داستان را شنیده ای؟ » فرشته گفت: « بله، این داستان معروفی در مورد کشتی غرق شده ای است که به صخره های پروانه در دوردست برخورد کرده است.» زردک از ماهی پفی پرسید: « ولی تو گفته بودی که این داستان همین جا اتفاق افتاده !» مروارید گفت: « اما اینجا که صخره ندارد، پس حرف فرشته درست است.» دم تیغی گفت: « به نظر من هم همین طور است.» ماهی رنگین کمان از ماهی پفی پرسید: « راستش را بگو، آیا داستان خیالی برای ما تعریف کرده ای؟» در همین لحظه زنگ کلاس زده شد و ماهی پفی، خوشحال، زودتر از همه و با عجله به طرف کلاس شنا کرد.
#قصه
ادامه دارد...
╲\╭┓
╭ 🐙🐠 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🕋⭐️ قشنگترین شعر ⭐️🕋
قشنگترین شعرو سرود توی دنیا
اشهد ان علیا ولی الله
بیدار شو از خواب نازنین که صبح شده باز
اشهد ان علیا ولی الله
خروس می خونه دوباره کوچولوی ناز
اشهد ان علیا ولی الله
ببین مؤذن دوباره اذان می گه باز
اشهد ان علیا ولی الله
گوش کن می گن شیعه ها توی کل دنیا
اشهد ان علیا ولی الله
قشنگترین شعرو سرود توی دنیا
اشهد ان علیا ولی الله
#شعر_آموزشی
╲\╭┓
╭ ⭐️🕋 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.6M
#ترانه_صوتی
"قشنگ ترین شعر"
همراه با متن شعر
⭐️
╲\╭┓
╭ ⭐️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐠🐙 قصه ماهی کوچولو 🐙🐠
"قسمت دوم"
خانم هشت پا در کلاس بعداز ظهر گفت: « بچه های من! درس امروز در مورد سرزمین صدف هاست. تا حالا کسی از شما به این سرزمین زیبا و جالب رفته؟» فرشته گفت: « بله، من رفتم.» ماهی پفی گفت: « من هم همینطور!»
خانم هشت پا گفت: « عالیه! خب من می خواهم در مورد آن جا بیشتر بدانم. فرشته تو اول بگو.» فرشته گفت: « در آن جا به هر طرف که نگاه می کنی پر از صدف است. اگر حتی یک شن خیلی ریز داخل صدف بیفتد، بعد از مدتی به مروارید زیبایی تبدیل می شود. اما پیدا کردن مروارید خیلی سخت است. من حتی یک دانه هم پیدا نکردم.» ماهی پفی زود گفت: « اما من یکی پیدا کرده ام!» ماهی رنگین کمان با شیطنت گفت: « شاید هم یک دروغ بزرگ بوده!» همه ماهی ها مطمئن بودند که ماهی پفی مرواریدی پیدا نکرده و هیچ وقت به سرزمین صدف ها نرفته است. ماهی پفی با ناراحتی فریاد زد: « ولی من واقعاً به آن جا رفته ام.» در همین لحظه خانم هشت پا با مهربانی گفت: « بچه ها بس کنید. وقتی ماهی پفی می گوید به آن جا رفته ام، پس حتماً رفته است.» بعد خانم هشت پا از شاگردانش خواست تا هر کس مرواریدی دارد، فردا آن را به کلاس بیاورد. فردای آن روز ماهی پفی گفت: « خانم معلم، من یک مروارید آورده ام.» هیچ کدام از ماهی ها حرف او را باور نکردند. اما وقتی ماهی پفی مروارید را جلوی چشم آن ها گرفت، همه گفتند: « وای چه قدر می درخشد. « خیلی هم بزرگ است» « تو واقعاً یک مروارید پیدا کرده ای.» فرشته هم به ماهی پفی گفت: « این زیباترین مرواریدی است که تا به حال دیده ام! تو تنها ماهی هستی که بیش از اندازه از چیزی تعریف می کنی!» ماهی پفی خندید و گفت: « بله همین طور است.» فرشته گفت: « من کتاب جالبی درباره داستان های دریایی دارم که می توانیم با هم بخوانیم.» ماهی پفی گفت: « همان کتابی که در آن، داستان کشتی غرق شده آمده؟ من آن را میلیون ها بار خوانده ام! اما
با این حال دوست دارم با تو دوباره آن را بخوانم.»
پایان...
╲\╭┓
╭ 🐙🐠 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
2.42M
#قصه_صوتی
"دو خرگوش برادر"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#بازی
"ساخت جعبه نمایش"
🌈وسایل لازم:
⚁جعبه مقوایی
⚃چند چوب گرد
⚀تصاویر نقاشی
🌈تقویت قدرت تخیل و مهارتهای حسی حرکتی و هماهنگی چشم و دست
🌈روش بازی :
⚃از کودک بخواهیم شخصیتهای یک داستانی را که بلد است یا یک داستان ساخته ذهنش را به تصویر بکشد
سپس آنها را با قیچی بریده و به هرکدام مطابق شکل چوب بستنی گرد یا سیخ کباب چوبی میچسبانیم
همه چوبها را که به تصاویر متصل شده اند مطابق شکل داخل جعبه ای مثل جعبه پیرهن مردانه که عمق کمی دارد قراد میدهیم
سپس کودک باید فضای پشت داستان یعنی کف جعبه را نقاشی کند
در نهایت از او بخواهیم تا نقاشیهایش را به حرکت در آورد و داستان ذهنی اش راتعریف کند و بجای شخصیتهای داستان صحبت کند.
این بازی بشدت در تقویت قدرت تخیل و خلاقیت کودک موثر است و میتواند در از بین رفتن خجالت کودکان نیز مفید بوده و اعتماد به نفس آنها را نیز تقویت کند.
╲\╭┓
╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
💭🎲 عینک سعید 🎲💭
سعید کوچولو علاقه زیادی به دیدن فیلم و کارتون داشت. هر روز از مدرسه که به خانه میآمد بعد از اینکه تندتند تکالیفش را انجام میداد، مینشست جلوی تلویزیون و کارتون و فیلم میدید، تا آخر شب که خوابش میبرد. مشکل اینجا بود که سعید تلویزیون دیدن را از فاصله نزدیک دوست داشت و هر قدر مادر و پدر با او صحبت میکردند و به او میگفتند بیا عقب بشین اصلا گوش نمیکرد.
مادر سعید پیش خودش فکر کرد که شاید سعید چشمهایش ضعیف است که از فاصله دور نمیبیند و تصمیم گرفت او را نزد دکتر ببرد، اما پسر کوچولو نیامد. آنقدر گریه کرد تا مادر دلش به حالش سوخت.
یک روز سعید از خواب که بلند شد و خواست چشمهایش را باز کند نتوانست. احساس کرد چشمهایش به هم چسبیده است. مادرش را صدا زد و گفت: مادر مادر بیا بیا من چشمهایم را نمیتوانم باز کنم، من کور شدم.مادر سعید که ترسیده بود به سمت پسرش دوید و متوجه شد که از چشمهای سعید مادهای ترشح شده که باعث چسبندگی چشمهایش شده بود. مادر یک مقدار پنبه آورد و چشمهای او را با آب تمیز شست و گفت کمی استراحت کن تا خوب شود و ادامه داد: سعید جان چقدر گفتم جلوی تلویزیون نشین و با فاصله نزدیک تلویزیون نگاه نکن. حالا چشمهایت خسته شده است و حتما باید پیش دکتر چشم پزشک برویم.
فردای آن روز، مادر سعید را پیش دکتر برد. آقای دکتر پسر کوچولو را روی صندلی معاینه نشاند و بعد از اینکه او را معاینه کرد متوجه شد که چشمهایش ضعیف شده و باید عینک بزند. سعید وقتی موضوع را شنید خیلی ناراحت شد و از دکتر خواست به او عینک ندهد؛ ولی آقای دکتر گفت اصلا نمیشود، اگر عینک نزنی خوب نمیشوی و روز به روز چشمهایت ضعیفتر میشود. مادر سعید طبق نظر دکتر برای سعید عینک سفارش داد. فردای آن روز عینک او آماده شد و از همان ساعت سعید عینکی شد و عینکش را بر چشم گذاشت. اما در مدرسه با مسخره کردن و سر کار گذاشتن چند تا بچه بیتربیت مواجه شد. هر روزی که به مدرسه میرفت او را صدا میکردند سعید عینکی. سعید کوچولو از گفتههای آنها خیلی ناراحت میشد. یک روز از این روزها به مادرش گفت: مادر من نمیخوام عینک بزنم یا باعینک به مدرسه نمیروم.
مادر گفت: چرا؟ سعید موضوع را برای مادرش تعریف کرد و مادر جواب داد: تو به حرفهای آنها چی کار داری؟ مهم سلامتی توست. یادت میآید آن روزها که میرفتی جلوی تلویزیون مینشستی چقدر میگفتم بیا عقب نگاه کن... با فاصله نگاه کن... گوش نکردی حالا این هم نتیجه آن.هر بچهای اگر به حرفهای بزرگترهایش گوش کند، کمتر گرفتار مشکل و ناراحتی میشود. حالا تو هم سعی کن با این مشکل کنار بیایی تا چشمهایت خوب شود.
#قصه
👆👆👆
🎲
💭🎲
🎲💭🎲
Join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه.mp3
2.48M
#قصه_صوتی
"دُم به تله دادن"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨
✅با دخالت هایشان چه کنیم؟!
🌹گاهی اوقات والدین زوجین به دلیل سن بالا و تجربه ی چندین ساله و نگرانی اقدام به نصیحت و دادن پیشنهادهایی به فرزندان می کنند، سوای از مواردی که به طور واضح دخالت در زندگی زناشویی محسوب می شود، می توان این نصیحت ها را نوعی خیرخواهی تلقی کرد و با کمال احترام حرف هایشان را پذیرفت ولو اینکه در مقام عمل به آنها عمل نشود.🌹
🌷باشم به حریم احترامش🌷
🌷داماد نه، کمترین غلامش🌷
(جامی)
📕پیامبر خدا(صلی الله علیه و اله وسلم) فرمود:
احترام به سالخورده امت من ، احترام به من است.
📚منتخب میزان الحکمه ،ح۳۱۰
#خانواده #دخالت #والدین #تواضع
✨مرکز تخصصی احکام زنان و دختران
🎀eitaa.com/joinchat/1773338626C6ef479346a
👆👆
♨️چه بیعت ها که در طول تاریخ شکسته شد...
🔸 از زمان رسول الله و امیرالمومنین گرفته؛ تا آخرین ذخیره الهی...
❓ اما چرا نباید بیعتمان را بشکنیم؟!
🔸 بیعت با امام غایب جنسش فرق می کند... چه منظره ی دل انگیزی می شود که دست در دست امام زمانت بگذاری؛ عزم خود را راسخ کنی و از اعماق قلبت بیعت کنی...
🔸 بیعت کنی که از جان و مال و فرزند و همه چیزت برای امامت بگذری؛ «بِاَبي اَنْتَ وَاُمّي وَنَفْسي وَاَهْلي وَمالي وَوَلَدي»
🔸 حالا وقتش رسیده که از بیعت زبانی به بیعت عملی برسیم...
🔺 کاش خدا لیاقتش را به ما بدهد...
👥 آماده ایم تا با حضور باشکوه در اجتماع مردمی #عید_بیعت با امام عصر (۲۶ آبان) در سراسر کشور در ساعت ۱۵:۳۰، یاری اش کنیم، با او تجدید #بیعت نموده و همدل و هم صدا از او بخواهیم تا به نجات جهان برخیزد.
#اضطرار_فرج
#اجتماع_قلوب
http://eitaa.com/joinchat/1943535617C235633b5fa
سلام به همهی شما عزیزان
صبح جمعهتون بخیر
امروز دو تا سلام دلنشین به دو تا نور آسمان و زمین داریم.
یکی به حضرت صاحبزمان
و دیگری به پدر بزرگوار ایشان
چون امروز روز شهادت امام یازدهم، یعنی امام حسن عسکری(علیهالسلام) است.
امام زمان ما در غم از دست دادنِ پدر بزرگوارشان عزادار هستند◼️
پس همه با هم دست ها روی قلبها
بریم به شهر سامرا، حرمِ امام مهربانیها
بگیم:
🌟السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ
اى ابا محمّد،اى حسن بن على،اى پاكنهاد عسکرى🌟
بچهها جونم، میدونید چرا به امام یازدهم عسکری میگوییم؟
اول بگم که به پدر بزرگ امام زمان، یعنی امام هادی(علیهالسلام) هم عسکری میگفتند.
عسکر نام یک محله در شهر سامرا بود. سپاه و لشکریان ظالم آنجا قرار داشتند. آدمهای ظالم برای اینکه رفتار امامهای مهربان ما را زیر نظر داشته باشند، آنها را به این محله انتقال دادند. چون میترسیدند که مردم دور امامهای مهربان را بگیرند. به همین دلیل به امامهای نورانیمان، یعنی امام دهم و امام یازدهم عسکری میگوییم.
سلام دوم به حضرت صاحب زمان مهربان
السَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ
سلام بر شما ای حجت و دلیل وجود خدا برای مردم
╲\╭┓
╭ 💚 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌈👟 فسقلی 👟🌈
کفش بزرگ توی جعبه خوابش نمی برد. به کفش کوچک گفت: تو از کجا آمدی فسقلی؟ ما را اشتباهی کنار هم گذاشته اند. با این کوچکی چه طور می توانی به سرعت من راه بروی؟...
کفش کوچک جواب نداد. کفش بزرگ ادامه داد: فردا متوجه اشتباهشان می شوند. آن وقت به جای تو یه کفش بزرگ در کنارم می گذارند.
کفش کوچک جواب نداد. کفش بزرگ گفت: خوابی فسقلی؟
کفش کوچک گفت: به من نگو فسقلی.
صبح که شد یک دختر بچه جعبه را باز کرد. اول کفش بزرگ را برداشت. آن را به پای راستش کرد و بندهایش را تا بالا محکم بست. بعد کفش کوچک را به پای چپش کرد و بند هایش را بست. کفش بزرگ گفت: تو هنوز این جایی فسقلی؟
کفش کوچک جواب نداد. کفش بزرگ گفت: پس لا اقل حواست باشد عقب نمانی. من حوصله تنبل بازی ندارم.
کفش کوچک جواب نداد. کفش ها به دنبال دختر راه افتادند. کفش کوچک راه خودش را می رفت. کفش بزرگ هم همین طور. ولی پای راست دختر تویش سنگینی می کرد. کفش بزرگ مجبور بود خودش را روی زمین بکشد. هر کار می کرد، از کفش عقب می ماند. یک دفعه خودش را روی زمین پرت کرد و دختر به زمین افتاد.
دختر گفت: آخ.
بعد کفش بزرگ را نشان داد وگفت: مامان این رانمی خواهم. از قبلی هم گنده تر است.
مادر گفت: می دانم عزیزم، ولی باید بپوشی تا پایت خوب شود.
شب توی جا کفشی، کفش بزرگ، به کفش کوچک گفت: خوابی فسقلی؟ زخمی که نشدی؟
کفش کوچک جواب نداد. کفش بزرگ گفت: حالا که قرار است پیش هم بمانیم می آیی با هم دوست باشیم
کفش کوچک جواب نداد. خودش را کمی جا به جا کرد و به کفش بزرگ چسباند. یکی از بندهایش را دور ساق کفش بزرگ انداخت و آهسته گفت: به من نگو فسقلی.
#قصه
╲\╭┓
╭ 👟🌈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبهای_شیرین
"سیب و سیب زمینی"
👆👆👆
🍄
⭐️🍄
╲\╭┓
╭ 🍄⭐️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.76M
#قصه_صوتی
"بلندترین صدا"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍃✨حیوان نا آرام✨🍃
خلیفه اسب یا استری چموش و خطرناک داشت که هیچ کس نتوانسته بود آن را رام کند و سوارش شود.
یک روز از امام خواست تا سوار آن اسب وحشی شود . قصدش این بود که حیوان امام را به زمین بکوبد یا با
لگد به او صدمه بزند. امیدوار بود که امام با این حادثه کشته و یا زخمی شود.
امام حسن عسگری(ع) جلو رفت. دستش را روی سر اسب گذاشت و نوازش کرد و به آرامی سوارش شد و
به طرف خلیفه حرکت کرد و فرمود:« این حیوان که بسیار آرام ونجیب است ! »
خلیفه که از خجالت و دستپاچگی
نمی دانست چه کند گفت:«حالا که توانستید آن را رام کنید من آن را به شما هدیه می دهم.»
#قصه_مذهبی
╲\╭┓
╭ ✨🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
هدایت شده از معرفی کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ #عید_تفرقه !!
♨ بررسی تاریخی تحلیلی مراسم " #عیدالزهرا "
🔺 #پیشنهاد_ویژه
📡 حداقل برای یک☝نفر ارسال کنید.
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔷 @pasokhgoo1 👈
جدید و زیبا و علمی حتما گوش کنید و نشر دهید.