eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه ♥ قصه
دسترسی به ابتدای کانال
🗯🎗صابون شیطون🎗🗯 یکی بود یکی نبود یک صابون زرد بود که اسمش لیزو بود .لیزو دلش نمی خواست تو حمام باشه واسه همین سر می خورد، لیز می خورد و از حمام فرار می کردخیلی همدروغ گو و چاخان بود. یک روز رفت توی خانه ای  که مرغ و جوجه داشتند کنار حوض قایم  و فریاد زد: آهای!! بدو بدو....گربه آمده جوجه ها را ببرد.صاحب خانه و بچه ها پا برهنه و هراسان دویدند تو حیاط.اما هیچ خبری از گربه نبود.لیزو از خنده غش کرد. یک ساعت بعد، دوباره رفت پشت ماشین صاحب خانه و داد زد: آهاااای، ماشینتان را دزدیدند. باز صاحب خانه و بچه ها پا برهنه دویدند تو کوچه. اما از دزد خبری نبود لیزو بعد از این که کلی مردم را اذیت کرد و خندید. رفت پشت در یخچال و در زد. یخچال گامبالو گفت: کیه؟ لیزو گفت: من کره هستم. در را باز کن بیام تو هوا گرمه آب می شم ها! یخچال درش را باز کرد لیزو پرید تو قفسه کره ها. صاحب خانه صبح زود او را برداشت و داخل سفره گذاشت. بچه ها خواب آلود لیزو را لای  نون بربری گذاشتند و گاز زدند اما یک دفعه دهانشان پر از حباب  شد.  یک حباب.... دو حباب ... سه حباب... صد تا حباب.... حالشان بد شد. صاحب خانه گفت: شاید کره اش فاسد شده باشد. این دیگه چه جور کره ایه؟بعد هم لیزو را با عصبانیت پرت کرد تو سطل زباله. لیزو محکم به ته سطل خورد. سطل زباله که همه چیز را از اولش دیده بود گفت: ((حالت جا آمد؟ این هم آخر و عاقبت چاخان بازی و دروغ گویی.)) لیزو که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت: حالا چی کار کنم؟ کاش زبونم کف می کرد دروغ نمی گفتم. اما چه فایده! دیگه کار از کار گذشته. سطل زباله که خیلی مهربان بود دلش سوخت و خودش را کج کرد. بعد گفت: غصه نخور! صابون را هر وقت از آشغالی بگیری تازه است. بدو برو تو حموم سر جات بشین و دیگه چاخان نکن. لیزو از خوش حالی داشت دیوانه می شد. سر خورد و رفت تو حمام سر جاش نشست. 🗯 🎗🗯 🗯🎗🗯 ╲\╭┓ ╭ 🎗🗯 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.56M
#قصه_صوتی "صبحانه پر ماجرا" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
k_YareDabestaniMan2_(www.rasekhoon.net) - Copy.mp3
3.84M
سرود زیبای یار دبستانی من
sarbaz.VSP(1).mp3
4.71M
سرود زیبا و حماسی سرباز حسینم
🐈🐾 گربه ی شکموی من 🐾🐈 گربه حیاط خانه ما هر چیزی گیرش بیاید می خورد . از پلو و ماکارونی گرفته تا سوسک و ملخ! حتی پفک هم می خورد. این را روزی فهمیدم که پدر تازه با محموله خوراکی ها از اقیانوسش برگشته بود. آخر پدرم پشت خانه ما، جایی که من هنوز اجازه رفتن به آن را ندارم ، یک اقیانوس پر از لواشک و آلوچه و پفک دارد. او بعضی از موقع ها که حوصله شنا کردن داشته باشد می رود و برایم خوراکی صید می کند. فقط نمی دانم چرا هر دفعه از دم در زنگ می زند و می گوید : به مامان بگو کیف منو بندازه پایین!. آن روز با بسته پفک رفته بودم حیاط که دیدم دم دراز از جای خنکش پاشد و آمد جلویم نشست . بعد هم گفت : میوووو! یادم رفت بگویم که من زبان این گربه را می فهمم. تا حالا هیچ کس باورش نشده. شما هم اگر نمی خواهید، باور نکنید. اما به هر حال دم دراز داشت و می گفت:” تنهایی می خوری نامرد؟” من هم یک تکه انداختم و او بلعید و سبیل هایش را هم لیسید. از بس شکموست. برای همین وقتی یک کبوتر زخمی روی پشت بام منزل  ما نشست ، مادرم فوری گفت : ” بدو تا دم دراز نخوردتش!” من هم مثل برق و باد پریدم و پرنده بیچاره را از چنگ گربه نجات دادم. او هم یک جوری ” میاوووو” کرد که ترجمه اش می شد:”خیر نبینی الهی!” ما از کبوتر مراقبت کردیم و کم کم بهتر شد . تا اینکه یک روز پر زد و تا حیاط همسایه رفت و همان جا افتاد. من سرگرم کتاب خواندن بودم که برادرم آمد و گفت:” کبوتر پریده رفته حیاط آقای کبیری!” سریع رفتم توی کوچه و زنگ کبیری را زدیم ، اما هیچ کس در را باز نکرد. انگار نبودند. از آن طرف ناغافل صدای گربه را شنیدم که داشت زیر لب با خودش می گفت :” وقتش رسیده که این پرنده رو به لقمه چپش کنم.” نگاه کردم و دیدم از روی دیوار، داخل حیاط را ورانداز می کند. برادرم گفت:” دیر بجنبی کلک کبوتر رو می کنه.” چی کار کنم؟ از پشت بوم خودمون بپر تو حیاط شون! آخه…. آخه نداره.زود باش ! مگه نمی بینی دم دراز دندون تیز کرده؟ آن قدر گفت که من هم خام شدم و رفتم . به محض این که داخل حیاط  پریدم ناگهان سرو کله یک آقای گردن کلفت با زیرپوش و چماق پیدا شد . من از ترس فریاد زدم : ” وااااااای صاحبخونه!” خود آقای کبیری بود که از صدای من بیدار شده بود و به خیال این که دزد به خانه اش زده حسابی وحشت کرده بود . تا مرا دید پرسید:” این جا چه کار می کنی؟” من که به لکنت افتاده بودم جواب دادم :” او او اومدم دددد دنبال ک کبوتر!” با عصبانیت گفت :” زود بردار و برو” وقتی از در بیرون می آمدم هنوز قلبم تند تند می زد . کبوتر را در بغل گرفته بودم  و به این فکر می کردم که اگر آقای کبیری شب شکایت مرا پیش پدرم بکند چه جوابی به او بدهم . در همین حال و هوا یک باره متوجه دم دراز شدم که از بالای دیوار چشم غره می رفت. بعد هم از جایش بلند شد و به من پشت کرد و رفت . اما با ناراحتی گفت:” میاووووو” یعنی:” خیر نبینی الهی! ╲\╭┓ ╭ 🐈🐾 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.71M
#قصه_صوتی "قور قوری و حیوانات بیشه" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.2M
#لالایی_نوستالژیک "گنجشک لالا" 👆👆👆 ⭐️ 🌓⭐️ ⭐️🌓⭐️ ╲\╭┓ ╭ 🌓⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
✋راه چسبی 📣یک مسیر پرهیجان می تونه، یک بازی خوب برای ساعت ها سرگرم کردن کودک است. ✂️ابزار: چسب کاغذی 🔹شرح بازی: ❇️ در یک فضای کوچک، مثل راهرو، زیر میز، راه پله ها و ... چسب کاغذی را در جهات مختلف بچسبانید. ❇️از کودک بخواهید از بین چسب ها و زیر آن ها عبور کند. و مراقب باشد چسبی نشود! ✅بازی برای بچه ها👇👇 ساله 🌀بازی با👇 @ba_gh_che
#یه_بازی_خوووب #هیجانی راه چسبی @ba_gh_che
#یه_بازی_خوووب #بازی_فکری 🐟 ماهیگیری دکمه ای @ba_gh_che